یادداشتهای یک کچل از خودراضی
دوشنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۸۷
لیاقت- 6
-پیشنهاد می کنم اول پست قبلی را بخوانید
2- با اجازه شما تمام کامننهای مربوط به این پست -بجز انهایی که توهیین آمیز باشد یا نویسنده درخواست کند- به پست اصلی منتقل می شود
2- با اجازه شما تمام کامننهای مربوط به این پست -بجز انهایی که توهیین آمیز باشد یا نویسنده درخواست کند- به پست اصلی منتقل می شود
صابر جان تو تمام این بحث منتظر بودم یکی به اینای که گفتی اشاره کند!
2 تا پست هم در این مورد نوشتم ولی فقط رو بلاگر ذخیره کرده و پست نگردم،
مثلا پرسیده بودم درآن مورد تصادف تکلیف کودکی که توی ماشین پدر و مادرش نشسته چیست؟
یا اگر یک آدم مست کسی را زیر بگیرد، تکلیف آن بدبخت له شده چیست؟
خودم جواب درستی برایش ندارم ولی در کل معتقدم که آدمها در بسیاری از موردها فربانی رفتار اشتباه دیگران میشوند،
البته اینجا نمیگویم که انتخاب اشتباه بعضی آدمها باعث قربانی شدن خیلیهای دیگر میشود، خب وقتی دمکراسی را قبول کردیم باید مشکلاتاش را به بپذیریم!(با تو موافقم موضوع مورد بحث ما اصلا دمکراتیک نیود!)
اما یک جای کار با تو اختلاف نظر دارم، اگر به قول تو سالهاست که توی مملکت ما دارند چاله میکنند و ما باز توی چاله میافتیم، پس حقامان است بگذار تا وقتی نفهمیدهایم در چاله بیافتیم!
علی جان!
1- تو از کدام روشنفکر حرف میزنی؟
2- من کی گفتم که اطلاع رسانی کافی شده بود؟ من فقط گفتم اگر کسی میخواست میتوانست تابلوهای پنهان شده پشت درختها ر ا ببیند(معاون کلانتر را یادت هست؟)
ببین من باز هم حرفم را تکرار میکنم، دانستن یا ندانستن ما فرقی در نتیجه ایجاد نمیکند همین!
اگر از نتیجه خوشامان نمی اید باید یاد بگیریم که بدانیم،
وظیفه کسی هم نیست که یادمان بدهد.
همیشه یک سوال برایم مطرح بوده:
اول کدام به وجود آمد:
1- قانون مبتنی بر دمکراسی
2- آدمهای معتقد به دمکراسی
به بیان بهتر اول آدمها به این نتیجه رسیدند که دمکراسی خوب است و برایش قانون نوشتند یا اول از ما بهتران( یا شاید هم موجودات فضایی یا پیامبران یا چه میدانم خود جناب خدا!) دمکراسی ایجاد کردند، بعد آدمها دیدین که چه چیز خوبی است؟
صابر:
2 تا پست هم در این مورد نوشتم ولی فقط رو بلاگر ذخیره کرده و پست نگردم،
مثلا پرسیده بودم درآن مورد تصادف تکلیف کودکی که توی ماشین پدر و مادرش نشسته چیست؟
یا اگر یک آدم مست کسی را زیر بگیرد، تکلیف آن بدبخت له شده چیست؟
خودم جواب درستی برایش ندارم ولی در کل معتقدم که آدمها در بسیاری از موردها فربانی رفتار اشتباه دیگران میشوند،
البته اینجا نمیگویم که انتخاب اشتباه بعضی آدمها باعث قربانی شدن خیلیهای دیگر میشود، خب وقتی دمکراسی را قبول کردیم باید مشکلاتاش را به بپذیریم!(با تو موافقم موضوع مورد بحث ما اصلا دمکراتیک نیود!)
اما یک جای کار با تو اختلاف نظر دارم، اگر به قول تو سالهاست که توی مملکت ما دارند چاله میکنند و ما باز توی چاله میافتیم، پس حقامان است بگذار تا وقتی نفهمیدهایم در چاله بیافتیم!
علی جان!
1- تو از کدام روشنفکر حرف میزنی؟
2- من کی گفتم که اطلاع رسانی کافی شده بود؟ من فقط گفتم اگر کسی میخواست میتوانست تابلوهای پنهان شده پشت درختها ر ا ببیند(معاون کلانتر را یادت هست؟)
ببین من باز هم حرفم را تکرار میکنم، دانستن یا ندانستن ما فرقی در نتیجه ایجاد نمیکند همین!
اگر از نتیجه خوشامان نمی اید باید یاد بگیریم که بدانیم،
وظیفه کسی هم نیست که یادمان بدهد.
همیشه یک سوال برایم مطرح بوده:
اول کدام به وجود آمد:
1- قانون مبتنی بر دمکراسی
2- آدمهای معتقد به دمکراسی
به بیان بهتر اول آدمها به این نتیجه رسیدند که دمکراسی خوب است و برایش قانون نوشتند یا اول از ما بهتران( یا شاید هم موجودات فضایی یا پیامبران یا چه میدانم خود جناب خدا!) دمکراسی ایجاد کردند، بعد آدمها دیدین که چه چیز خوبی است؟
صابر:
رضاجان با اینکه گفتی ما دموکراسی رو قبول کردیم و باید پاش وایسیم موافقم اما میخوام بگم که اینم در نظر بگیر که ما شاید حقیقت دموکراسی رو پذیرفتیم اما با دموکراسی واقعی روبرو نشدیم، نمیتونیم بگیم حکومت موش بر گربه ها حکومتی دموکراته حتی اگه موش رو خود گربه ها انتخاب کرده باشند...علی:
ضمنا علی جان خدمت شما هم عرض کنم که مشکل جامعه ی امروز ما اینه که "روشنفکر" وجود نداره، "روشنفکرها" وجود دارن (خدا بیامرزه دکتر شریعتی رو، این از زبان و قلم دکتره، روشنگرترین روشنفکر و جامعه شناسی که من تا این لحظه باهاش آشنام، وگرنه روشنفکر و جامعه شناس خاموشگر و بی بخار و مصلحت طلب و مصلحت شناس و بک قرونی زیاد داریم و داشتیم)
بله، روشنفکرهایی هر کدوم به رنگ و لعاب خودشون.
اول اینکه من هم با تو موافقم در این مورد. من نوعی باید خودم تابلوها را ببینیم و تکلیف نتیجه اش بر عهده خودم است.صابر:
اما منظور من عام بود. البته اگر به رفتار عام و شعور جمعی آن معتقد باشیم. از دیدگاه من که بی ربط به سوال تو نیست, قشر الیت یک جامعه هستند که هدایتگر آن جامعه می باشند. به نظر من ابتدا قشر الیت نظریه ای مانند دموکراسی را می پروانند آن را به جامعه آموزش می دهند و سپس در پیاده سازی آن جلوی صف حرکت می کنند. اگر بگوییم کارکرد نانوا نان پختن, معمار ساختمان ساختن و ... کارکرد روشنفکر, نویسنده, فیلسوف و ... چیست؟
من این را کارکرد آنها می دانم و اگر بگوییم مقصر اصلی خود کسانی هستند که تابلو ها را ندیدند من مقصر دوم را این افراد ناتوان در جامعه می دانم. که اگر تقصیر دوم نبود شاید تقصیر اول چنین فجایعی را به دنبال نداشت یا اثرش خیلی کمتر بود (تصادف به این شدت نبود)
فرق تصادف در یک جاده مثال ما و اتفاقاتی چنین در جامعه این است که
1- تصادف مثال ما امری است شخصی و با تکرار کم (اگر تکرار زیاد باشد چطور؟ آیا کسی نباید جلوی این تکرار را بگیرد)
2- در تصادف فقط افراد دخیل در تصادف زیان می بینند اما در جامعه اینگونه نیست (اتفاقی چنین در جامعه همه را تحت تاثیر قرار می دهد من با رای 84 مسیر زندگی دیگری برایم رقم خورد اگرچه من نمی خواستم)
3- در تصادف جاده ای مثال ما کسی نیست مانند راهنمایی رانندگی, اداره راه و ... که متولی امر روشنگری, تابلو های دقیق و گارد ریل های محکم باشد اما در جامعه ایده من این است که روشنفکران این را بر عهده دارند
لذا من فکر می کنم اگرچه که قانون مبتنی بر دموکراسی و آدمهای معتقد به دمکراسی هر دو باهم رشد می کنند اما تقدم ابتدایی با قانون مبتنی بر دموکراسی است. زیرا معمولا حکومت های استبدادی اجازه روشنگری را نمی دهند.
در مورد صابر جان من متوچه نشدم که اولا چرا حکومت موش بر گربه و برعکس نمی شود؟ تعریف از حکومت چیست؟ به نظر من دموکراسی اگرچه خودش باگ های زیادی دارد اما آیا شما راه حل بهتری دارید؟
حرف شما در مورد روشنفکران را هم اکیدا قبول دارم. واقعا ما فقر بسیاری در این زمینه داریم.
علیجان ممنون از این که مطلب من رو مورد بینش خودت قرار دادی، اما باید بگم که چرا حکومت موش بر گربه... بیان این حقیقت و باز کردن چنین مسئلهای دشوار است، هم برای من که قصد دارم با تکمیل علوم و مطالب خودم مقالهای دربارهی دموکراسی موشها بنویسم و این امر برای تکوینی پربار کمی ملتزم زمان است و با دانش امروزم تفهیم آن برای دیگران به دوشم سنگین، و هم دشوار است برای شما... برای من دشوار است زیرا به تحریر در آوردن چنین چیزی در این مقول به دلایلی که گفتم بر چنته ریختن زحمات چندسالهام است بدون پوشش مناسب و عام کردن فهم چنین فلسفهای برای تفهیم به همهي کسانی که جز من، شما و آقا رضا این مطالب رو خواهند خواند، و برای شما دشوار است زیرا بعید میدونم ابعاد طبیعت کنونی مثل زمان و یا نیرو و قوهای که شاید به دید غیر علمی و غیر پزشکی اون رو حوصله مینامیم به شما امکان بدهد تمام چیزی را که من به رشتهی تحریر(تایپ) درآوردم مطالعه کنید و نتیجهای مناسب بگیرید. اما علیجان از اونجاکه در این چند پاره خطی که با هم نوشتیم برداشتم از شما لیبرال بودن شماست و شما را یک سوسیال لیبرالیست شناختم (که اگر اینطور نیست میتوانید بگویید نیستید) توضیحی مختصر ولی گیرا به سعی عرض میکنم:
چرا حکومت موش بر گربه و نه بالعکس؟
اگر قبل از اینکه به بیان و پاسخ این سوال برسیم، طبیعت و ذات این دو جاندار رو بررسی کنیم میبینیم که گربه در ذات و طبیعت حیوانی دشمن موش و نیروی برتر و غالب و موش در برابر گربه نیروی ابتر ، پست تر و مغلوب است. به همین توضیح کوتاه بسنده میکنم و نتیجهای میگیرم (که البته همیشه مطلق نیست) با این تفسیر حکومت گربه بر موش حکومت غالب بر مغلوب است و این حکومتی دیکتاتور منش و دیکتاتور منسب است، اما زمانی که گربهها موشی رو به رای عامهی گربهها انتخاب کنن و اون رو بر سر حکومت قرار دهند؛ و نام حکومت خود رو حکومت دموکراته بگذارن کمی دور از عقل و منطق میباشد، زیرا این حکومت نمیتواند حکومت دموکرات باشد، موش موش است، نیروی مغلوب است، برای دوام حکومتش بر گربهها باید نیرویی غالب بر گربهها باشد اما اینطور نیست، گربهها هم این را میفهمند (حداقل بر حسب غریزه زیرا فرض است که گربه تعقل نمیکند) پس موش باید بجنبد و این نیروی غالب رو تامین کند. شاید در اولین دور حکومتی موش بر گربه دموکراسی حاکم بوده و موش منتخب مردم گربهای بوده اما در دوران بعدی میبایست موش قدرتمند تر باشد، یا نیروهای خارجی رو میپذیره تا حکومت کنه یا کماکن موشها را گزینهی انتخاب میکند تا گربهها بازهم موشها را انتخاب کنن و سبیل گربهها را به انحاء گوناگون میچیند و با حکومتی غیر دموکراسی و با پوشش دموکراسی بر گربهها حکومت میکند (همانند گرگی در لباس میش) پس نمیتونیم بگیم حکومت موش بر گربه ها حکومتی دموکراته حتی اگه موش رو خود گربه ها انتخاب کرده باشند؛ و حکومت گربه بر موش هم که از ذات و پایه دیکتاتوریست... امیدوارم منظورم رو رسا گفته باشم اما اگر اینطور نبود حاضرم هم در اینجا به بیان و تفهیم این مطلب و این فلسفه بپردازم و هم زمانی که نوشتههایم آماده شد در اختیارتان بگذارم تا مطالعه کنید...
اما در مورد تعریف حکومت باید به عرضتون برسونم که در کتابهای حقوق و کتابهای فلسفهی سیاسی و خرده بورژوازی و غیره تعریفهای گوناگون و متفاوت و بیشماری از حکومت شده که همونطور که از اسمش پیداست میشه یکی از این تعریفها رو این چنین دونست که حکومت نیروی چیرهی قانونگذار و تصمیمگیرندهی یک دولت است، تعریفهای بسیار دیگری نیز میشه به کار بست که میدونم سوال شما در جناح یک شخص بی اطلاع از این موضوع نیست و حتما اطلاعات شما از این قبل مکفی است، اما نتوانستم دلیلی برای این پرسشتون پیدا کنم! هدف شما از طرح این پرسش در مقام شخصی آگاه در این زمینه چه بود؟ آیا قصد ایراد به من رو داشتید؟ (کما اینکه اگر چنین قصدی هم نداشتید بنده خودم معترفم که ایرادهای بیشماری بر من وارد است.)
آقا رضا تایپ کردن واقعا طاقتفرساست، چارهای بیاندیش رفیق!!!
اشتراک در:
نظرات پیام
(
Atom
)
جستجوی این وبلاگ
برچسبها
جاهايي که سر ميزنم
کتابخانهها
- کتاب فارسی
- ایرانیان آمریکای شمالی
- کتابخانه رضا قاسمی-دوات
- کتابخانه داتیس
- قفسه
- کتابخانه آشیان
- پارس تک
- کتابخانه مارکسیستها
- امیرحسین خنجی
- کتابخانه خوابگرد
- کتبخانه اهل سنت
- کتابخانه پارس
- آوای آزاد
- نیلوفرانه
- کتابخانه بهاییان
- کتابخانه کامپیوتر
- کتابخانه نشر کارگری
- کتابخانه کامپیوتر
- کتابخانه نشر کارگری
- کتابخانه ادم و حوا
- جستجو در کتابهای فارسی
- کتابخانه نهضت ملی ایران
- تبرستان
- کتابخانه ایران باستان
اخبار زرتشتیان
CopyLeft! هرگونه کپی برداری مجازاست، اما خوشحال میشوم اگر به خودم هم خبر بدهید. با پشتیبانی Blogger.
آرشیو وبلاگ
-
2009
(53)
- دسامبر (4)
- نوامبر (3)
- اکتبر (2)
- سپتامبر (4)
- اوت (6)
- ژوئیهٔ (10)
- ژوئن (4)
- مهٔ (3)
- آوریل (3)
- فوریهٔ (7)
- ژانویهٔ (7)
-
2008
(77)
- دسامبر (4)
- نوامبر (4)
- اکتبر (3)
- سپتامبر (4)
- اوت (15)
- ژوئیهٔ (11)
- ژوئن (7)
- مهٔ (2)
- آوریل (7)
- مارس (11)
- فوریهٔ (2)
- ژانویهٔ (7)
-
2007
(60)
- دسامبر (7)
- نوامبر (1)
- اکتبر (2)
- سپتامبر (3)
- اوت (2)
- ژوئیهٔ (8)
- ژوئن (10)
- مهٔ (5)
- آوریل (2)
- مارس (8)
- فوریهٔ (3)
- ژانویهٔ (9)
-
2006
(130)
- دسامبر (8)
- نوامبر (6)
- اکتبر (6)
- سپتامبر (6)
- اوت (8)
- ژوئیهٔ (15)
- ژوئن (15)
- مهٔ (21)
- آوریل (15)
- مارس (8)
- فوریهٔ (6)
- ژانویهٔ (16)
بیشتر خواندهشدهها
-
در پسلرزهای اولیهی «اسناد پاناما»، وقتی مشخص شد در برخی از این اسناد، نام «محمود احمدینژاد» ذکر شده، گروهی که به اصلاحطلبان معروف شده...
-
در دنیای اینترنت هک کردن معنای خاصی دارد، هک کردن یعنی استفاده از نقطهضعفهای سیستمی برای نفوذ در آن و اینکه ادعا میشود دامین پرشینبلاگ...
-
1- نفرین ملا: اما ناقلان شکرشکن و راویان اخبار چنین حکایت کنند که در روزگارقدیم مطربی بود بس مشهور، بزم بزمیان را با ساز و آواز خود گرم میک...
-
بعد از مدتها یک خنده اساسی فرمودیم! نمیدانم ایمیل ' آقا پرفسور ابراهیم میرزایی بنیاد پیدایش علم حق و عدالت از زمین تا آسمانهای بیکران &...
-
از طلا بودن پشیمان گشته ایم / لطف فرموده ما را مس کنید! اصلا فکر نمی کردم یه Comment ساده -که به طنز هم نوشته شده- بتونه باعث دلخوری کسی بش...
-
یادت هست، چند سال پیش بود؟ شاید بیشتر از ۱۵ سال؟ خیلی ساده، وسط سرمای زمستان،اخرین بطری ودکا را ورداشتی و بدون لباس مناسب و تجهیزات زمستانی...
-
وقتی بنفشه را با گل سرخ برانداز می کنند ممکن است این نظر به میان بیاید که چرا بنفشه اینقدر کبود است؟ بخشی از یک نامه از نیمای یوش به احمد شا...
-
نوشي كجاست؟ من كه خيلي دلم براش تنگ شده قرار بود فقط 2 هفته نباشه ولي الان نزديك 1 ماه كه نيست
-
ميخواهم از شما که از ما هزار بار بگوييد بگويند با قاري بزرگ، ميکاريم عشق بزرگ را، تا گل دهد به دامن بيزاري بزرگ... لینک
-
در تقسیمبندی ذهنی من٬آدمها انواع مختلفی دارند که یک نوع آنرا من ترانسپرنت نامیدهام٬آدمهای ترانسورنت آدمهایی هستند که حضورشان را حس نمیکن...
© ما اينيم 2013 . Powered by Bootstrap , Blogger templates and RWD Testing Tool
۳ نظر :
رضاجان با اینکه گفتی ما دموکراسی رو قبول کردیم و باید پاش وایسیم موافقم اما میخوام بگم که اینم در نظر بگیر که ما شاید حقیقت دموکراسی رو پذیرفتیم اما با دموکراسی واقعی روبرو نشدیم، نمیتونیم بگیم حکومت موش بر گربه ها حکومتی دموکراته حتی اگه موش رو خود گربه ها انتخاب کرده باشند...
ضمنا علی جان خدمت شما هم عرض کنم که مشکل جامعه ی امروز ما اینه که "روشنفکر" وجود نداره، "روشنفکرها" وجود دارن (خدا بیامرزه دکتر شریعتی رو، این از زبان و قلم دکتره، روشنگرترین روشنفکر و جامعه شناسی که من تا این لحظه باهاش آشنام، وگرنه روشنفکر و جامعه شناس خاموشگر و بی بخار و مصلحت طلب و مصلحت شناس و بک قرونی زیاد داریم و داشتیم)
بله، روشنفکرهایی هر کدوم به رنگ و لعاب خودشون.
اول اینکه من هم با تو موافقم در این مورد. من نوعی باید خودم تابلوها را ببینیم و تکلیف نتیجه اش بر عهده خودم است.
اما منظور من عام بود. البته اگر به رفتار عام و شعور جمعی آن معتقد باشیم. از دیدگاه من که بی ربط به سوال تو نیست, قشر الیت یک جامعه هستند که هدایتگر آن جامعه می باشند. به نظر من ابتدا قشر الیت نظریه ای مانند دموکراسی را می پروانند آن را به جامعه آموزش می دهند و سپس در پیاده سازی آن جلوی صف حرکت می کنند. اگر بگوییم کارکرد نانوا نان پختن, معمار ساختمان ساختن و ... کارکرد روشنفکر, نویسنده, فیلسوف و ... چیست؟
من این را کارکرد آنها می دانم و اگر بگوییم مقصر اصلی خود کسانی هستند که تابلو ها را ندیدند من مقصر دوم را این افراد ناتوان در جامعه می دانم. که اگر تقصیر دوم نبود شاید تقصیر اول چنین فجایعی را به دنبال نداشت یا اثرش خیلی کمتر بود (تصادف به این شدت نبود)
فرق تصادف در یک جاده مثال ما و اتفاقاتی چنین در جامعه این است که
1- تصادف مثال ما امری است شخصی و با تکرار کم (اگر تکرار زیاد باشد چطور؟ آیا کسی نباید جلوی این تکرار را بگیرد)
2- در تصادف فقط افراد دخیل در تصادف زیان می بینند اما در جامعه اینگونه نیست (اتفاقی چنین در جامعه همه را تحت تاثیر قرار می دهد من با رای 84 مسیر زندگی دیگری برایم رقم خورد اگرچه من نمی خواستم)
3- در تصادف جاده ای مثال ما کسی نیست مانند راهنمایی رانندگی, اداره راه و ... که متولی امر روشنگری, تابلو های دقیق و گارد ریل های محکم باشد اما در جامعه ایده من این است که روشنفکران این را بر عهده دارند
لذا من فکر می کنم اگرچه که قانون مبتنی بر دموکراسی و آدمهای معتقد به دمکراسی هر دو باهم رشد می کنند اما تقدم ابتدایی با قانون مبتنی بر دموکراسی است. زیرا معمولا حکومت های استبدادی اجازه روشنگری را نمی دهند.
در مورد صابر جان من متوچه نشدم که اولا چرا حکومت موش بر گربه و برعکس نمی شود؟ تعریف از حکومت چیست؟ به نظر من دموکراسی اگرچه خودش باگ های زیادی دارد اما آیا شما راه حل بهتری دارید؟
حرف شما در مورد روشنفکران را هم اکیدا قبول دارم. واقعا ما فقر بسیاری در این زمینه داریم.
علیجان ممنون از این که مطلب من رو مورد بینش خودت قرار دادی، اما باید بگم که چرا حکومت موش بر گربه... بیان این حقیقت و باز کردن چنین مسئلهای دشوار است، هم برای من که قصد دارم با تکمیل علوم و مطالب خودم مقالهای دربارهی دموکراسی موشها بنویسم و این امر برای تکوینی پربار کمی ملتزم زمان است و با دانش امروزم تفهیم آن برای دیگران به دوشم سنگین، و هم دشوار است برای شما... برای من دشوار است زیرا به تحریر در آوردن چنین چیزی در این مقول به دلایلی که گفتم بر چنته ریختن زحمات چندسالهام است بدون پوشش مناسب و عام کردن فهم چنین فلسفهای برای تفهیم به همهي کسانی که جز من، شما و آقا رضا این مطالب رو خواهند خواند، و برای شما دشوار است زیرا بعید میدونم ابعاد طبیعت کنونی مثل زمان و یا نیرو و قوهای که شاید به دید غیر علمی و غیر پزشکی اون رو حوصله مینامیم به شما امکان بدهد تمام چیزی را که من به رشتهی تحریر(تایپ) درآوردم مطالعه کنید و نتیجهای مناسب بگیرید. اما علیجان از اونجاکه در این چند پاره خطی که با هم نوشتیم برداشتم از شما لیبرال بودن شماست و شما را یک سوسیال لیبرالیست شناختم (که اگر اینطور نیست میتوانید بگویید نیستید) توضیحی مختصر ولی گیرا به سعی عرض میکنم:
چرا حکومت موش بر گربه و نه بالعکس؟
اگر قبل از اینکه به بیان و پاسخ این سوال برسیم، طبیعت و ذات این دو جاندار رو بررسی کنیم میبینیم که گربه در ذات و طبیعت حیوانی دشمن موش و نیروی برتر و غالب و موش در برابر گربه نیروی ابتر ، پست تر و مغلوب است. به همین توضیح کوتاه بسنده میکنم و نتیجهای میگیرم (که البته همیشه مطلق نیست) با این تفسیر حکومت گربه بر موش حکومت غالب بر مغلوب است و این حکومتی دیکتاتور منش و دیکتاتور منسب است، اما زمانی که گربهها موشی رو به رای عامهی گربهها انتخاب کنن و اون رو بر سر حکومت قرار دهند؛ و نام حکومت خود رو حکومت دموکراته بگذارن کمی دور از عقل و منطق میباشد، زیرا این حکومت نمیتواند حکومت دموکرات باشد، موش موش است، نیروی مغلوب است، برای دوام حکومتش بر گربهها باید نیرویی غالب بر گربهها باشد اما اینطور نیست، گربهها هم این را میفهمند (حداقل بر حسب غریزه زیرا فرض است که گربه تعقل نمیکند) پس موش باید بجنبد و این نیروی غالب رو تامین کند. شاید در اولین دور حکومتی موش بر گربه دموکراسی حاکم بوده و موش منتخب مردم گربهای بوده اما در دوران بعدی میبایست موش قدرتمند تر باشد، یا نیروهای خارجی رو میپذیره تا حکومت کنه یا کماکن موشها را گزینهی انتخاب میکند تا گربهها بازهم موشها را انتخاب کنن و سبیل گربهها را به انحاء گوناگون میچیند و با حکومتی غیر دموکراسی و با پوشش دموکراسی بر گربهها حکومت میکند (همانند گرگی در لباس میش) پس نمیتونیم بگیم حکومت موش بر گربه ها حکومتی دموکراته حتی اگه موش رو خود گربه ها انتخاب کرده باشند؛ و حکومت گربه بر موش هم که از ذات و پایه دیکتاتوریست... امیدوارم منظورم رو رسا گفته باشم اما اگر اینطور نبود حاضرم هم در اینجا به بیان و تفهیم این مطلب و این فلسفه بپردازم و هم زمانی که نوشتههایم آماده شد در اختیارتان بگذارم تا مطالعه کنید...
اما در مورد تعریف حکومت باید به عرضتون برسونم که در کتابهای حقوق و کتابهای فلسفهی سیاسی و خرده بورژوازی و غیره تعریفهای گوناگون و متفاوت و بیشماری از حکومت شده که همونطور که از اسمش پیداست میشه یکی از این تعریفها رو این چنین دونست که حکومت نیروی چیرهی قانونگذار و تصمیمگیرندهی یک دولت است، تعریفهای بسیار دیگری نیز میشه به کار بست که میدونم سوال شما در جناح یک شخص بی اطلاع از این موضوع نیست و حتما اطلاعات شما از این قبل مکفی است، اما نتوانستم دلیلی برای این پرسشتون پیدا کنم! هدف شما از طرح این پرسش در مقام شخصی آگاه در این زمینه چه بود؟ آیا قصد ایراد به من رو داشتید؟ (کما اینکه اگر چنین قصدی هم نداشتید بنده خودم معترفم که ایرادهای بیشماری بر من وارد است.)
آقا رضا تایپ کردن واقعا طاقتفرساست، چارهای بیاندیش رفیق!!!
ارسال یک نظر