یادداشتهای یک کچل از خودراضی
جمعه، تیر ۰۲، ۱۳۸۵
سي و يکم خرداد ماه، در سالگرد تيرباران سعيد سلطانپور
ميخواهم از شما که از ما هزار بار بگوييد بگويند با قاري بزرگ،
ميکاريم عشق بزرگ را، تا گل دهد به دامن بيزاري بزرگ...
چهارشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۵
1984
30 خرداد سال 60 در تاریخ ایران اگر سیاه ترین روز نباشد ،یکی از سیاه ترین روزهاست.
قتل عام هزاران نفر در محاکمه هایی قرون وسطایی(شاید هم ماقبل تاریخی) چند دقیقه ای ، بدون حضور وکیل،بدون حق دفاع و اعدام بلافاصله متهمان(؟؟)،نشان داد که سال 1984 ای که جورج اورول می گفت چند سال زودتر فرا رسیده است!
هزاران جوان و نوجوان در این روز سیاه و مدتی پس از آن ،بعد از دادگاههای چند دقیقه ای محاکمه و بلافاصله اعدام شدند و جسد بسیاری از آنها بعد از گرفتن پول گلوله مصرف شده برای تیر باران به خانواده اشان تحویل شد و هر روز روزنامه ها اسامی اعدام شده گان را چاپ می کردند!
بعد اختناق شروع شد،
دانشگاه ها تعطیل شد،
بعد از قبولی در کنکور باید در تحقیق محلی هم پذیرفته می شدی و کافی بود با یکی از همسایه ها خورده حسابی داشته باشی ، تا نه فقط از دانشگاه محروم شوی،بلکه ممکن بود کارت به دادگاههای لاجوردی و جوخه اعدامش بکشد!
و این جدا از کشتار ترکمن صحرا و کردستان بود...
بسیاری از کسانی امروز خود را اصلاح طلب می نامند آنروزها بدنه ماشین کشتار جمهوری اسلامی بودندوامروز با وقاحت تمام دم از آزادی بیان می زنند! و گنجی نمونه بارز آنهاست.
تفو بر تو ای چرخ گردون تفو!
قتل عام هزاران نفر در محاکمه هایی قرون وسطایی(شاید هم ماقبل تاریخی) چند دقیقه ای ، بدون حضور وکیل،بدون حق دفاع و اعدام بلافاصله متهمان(؟؟)،نشان داد که سال 1984 ای که جورج اورول می گفت چند سال زودتر فرا رسیده است!
هزاران جوان و نوجوان در این روز سیاه و مدتی پس از آن ،بعد از دادگاههای چند دقیقه ای محاکمه و بلافاصله اعدام شدند و جسد بسیاری از آنها بعد از گرفتن پول گلوله مصرف شده برای تیر باران به خانواده اشان تحویل شد و هر روز روزنامه ها اسامی اعدام شده گان را چاپ می کردند!
بعد اختناق شروع شد،
دانشگاه ها تعطیل شد،
بعد از قبولی در کنکور باید در تحقیق محلی هم پذیرفته می شدی و کافی بود با یکی از همسایه ها خورده حسابی داشته باشی ، تا نه فقط از دانشگاه محروم شوی،بلکه ممکن بود کارت به دادگاههای لاجوردی و جوخه اعدامش بکشد!
و این جدا از کشتار ترکمن صحرا و کردستان بود...
بسیاری از کسانی امروز خود را اصلاح طلب می نامند آنروزها بدنه ماشین کشتار جمهوری اسلامی بودندوامروز با وقاحت تمام دم از آزادی بیان می زنند! و گنجی نمونه بارز آنهاست.
تفو بر تو ای چرخ گردون تفو!
سهشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۵
خوشگلا رو می گیرن!
کجا بودی عزیزم ؟
دوشنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۵
یکشنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۵
Hey You!
یکی از خاطره انگیز ترین و به یاد مادنی تری ترانه هایی که در اوج اختناق دهه 60 و اوایل 70 باهاش زندگی می کردیم!
Hey You!
Hey you, out there in the cold
Getting lonely, getting old
Can you feel me?
Hey you, standing in the aisles
With itchy feet and fading smiles
Can you feel me?
Hey you, dont help them to bury the light
Dont give in without a fight.
Hey you, out there on your own
Sitting naked by the phone
Would you touch me?
Hey you, with you ear against the wall
Waiting for someone to call out
Would you touch me?
Hey you, would you help me to carry the stone?
Open your heart, Im coming home.
But it was only fantasy.
The wall was too high,
As you can see.
No matter how he tried,
He could not break free.
And the worms ate into his brain.
Hey you, standing in the road
Always doing what youre told,
Can you help me?
Hey you, out there beyond the wall,
Breaking bottles in the hall,
Can you help me?
Hey you, dont tell me theres no hope at all
Together we stand, divided we fall.
[click of tv being turned on]
Well, only got an hour of daylight left. better get started
Isnt it unsafe to travel at night?
Itll be a lot less safe to stay here. youre fathers gunna pick up our trail before long
Can loca ride?
Yeah, I can ride... magaret, time to go! maigret, thank you for everything
Goodbye chenga
Goodbye miss ...
Ill be back
Hey you, out there in the cold
Getting lonely, getting old
Can you feel me?
Hey you, standing in the aisles
With itchy feet and fading smiles
Can you feel me?
Hey you, dont help them to bury the light
Dont give in without a fight.
Hey you, out there on your own
Sitting naked by the phone
Would you touch me?
Hey you, with you ear against the wall
Waiting for someone to call out
Would you touch me?
Hey you, would you help me to carry the stone?
Open your heart, Im coming home.
But it was only fantasy.
The wall was too high,
As you can see.
No matter how he tried,
He could not break free.
And the worms ate into his brain.
Hey you, standing in the road
Always doing what youre told,
Can you help me?
Hey you, out there beyond the wall,
Breaking bottles in the hall,
Can you help me?
Hey you, dont tell me theres no hope at all
Together we stand, divided we fall.
[click of tv being turned on]
Well, only got an hour of daylight left. better get started
Isnt it unsafe to travel at night?
Itll be a lot less safe to stay here. youre fathers gunna pick up our trail before long
Can loca ride?
Yeah, I can ride... magaret, time to go! maigret, thank you for everything
Goodbye chenga
Goodbye miss ...
Ill be back
جمعه، خرداد ۲۶، ۱۳۸۵
شهر هایی که دوستشان دارم
1- تهران:
فقط خورشید حق دارد لکه داشته باشد!(گوته)
"بهانه و توضیح آوردن برای دوست داشتن کار ابلهانه ایست!"
چند بار پای پیاده از از میدان راه آهن تا تجریش رفته ام؟
چند بار در کوچه پس کوچه های این شهر گم شده ام؟(گم نه پیدا شده ام!)
کافه نادری را اولین بار کی کشف کردم؟ سینما عصر جدید را کی؟
اولین بار کی ار کتاب فروشی های روبروی دانشگاه کتاب خریدم؟
میدان تجریش،دربند،بازار تهران،...
چقدر در زندگی من ریشه دوانده اند؟
بقیه را نمی دانم ولی تهران برای من دایه ای مهربان است(نه مهربانتر از مادر!) که در آغوشش بزرگ شدم
برای من تهران با تمام ترافیک اش،با تمام دود اش و با تمام ساختمان های بی قوراره اش ،هنوز بهترین جای دنیاست
هنوز هم پر است از کوچه پس کوچه هایی که وقتی دلت گرفت می توانی در آنها یک دل سیر پیاده روی کنی و خسته نشوی.
هنوز هم کافه نادری ای دارد که می شود ساعتها بدون اینکه کسی مزاحمت بشود تویش بنشینی و کتاب بخوانی و گاهی هم قهوه ای سفارش بدهی
هنوز هم پر است از کتاب فروش هایی که در پستوهایشان پر است کتابهای خوب
گور پدر هر کسی که از تهران عزیز من بد می گوید!
کسی که با بلیط مجانی به تآتر آمده بیشتر از همه انتقاد می کند.
بیشتر کسانی که را تهران عزیز من بد می گویند حتی متولد تهران نیستند و بیشتر از همه در آلوده کردن شهر من سهم داشته اند
چه صبری دارد این تهران!
از همه جای ایران(و شاید دنیا) به تهران ریخته اند،آلوده اش می کنند،پر ترافیک اش میکنند،بعد هم نفرین اش می کنند!
صدایش هم در نمی آید!نه زلزله ای،...
تمام خاطرات من،تمام زندگی ام و همه چیز من با تهران پیوند خورده،
چطور می توانم دوستش نداشته باشم؟
فقط خورشید حق دارد لکه داشته باشد!(گوته)
"بهانه و توضیح آوردن برای دوست داشتن کار ابلهانه ایست!"
چند بار پای پیاده از از میدان راه آهن تا تجریش رفته ام؟
چند بار در کوچه پس کوچه های این شهر گم شده ام؟(گم نه پیدا شده ام!)
کافه نادری را اولین بار کی کشف کردم؟ سینما عصر جدید را کی؟
اولین بار کی ار کتاب فروشی های روبروی دانشگاه کتاب خریدم؟
میدان تجریش،دربند،بازار تهران،...
چقدر در زندگی من ریشه دوانده اند؟
بقیه را نمی دانم ولی تهران برای من دایه ای مهربان است(نه مهربانتر از مادر!) که در آغوشش بزرگ شدم
برای من تهران با تمام ترافیک اش،با تمام دود اش و با تمام ساختمان های بی قوراره اش ،هنوز بهترین جای دنیاست
هنوز هم پر است از کوچه پس کوچه هایی که وقتی دلت گرفت می توانی در آنها یک دل سیر پیاده روی کنی و خسته نشوی.
هنوز هم کافه نادری ای دارد که می شود ساعتها بدون اینکه کسی مزاحمت بشود تویش بنشینی و کتاب بخوانی و گاهی هم قهوه ای سفارش بدهی
هنوز هم پر است از کتاب فروش هایی که در پستوهایشان پر است کتابهای خوب
گور پدر هر کسی که از تهران عزیز من بد می گوید!
کسی که با بلیط مجانی به تآتر آمده بیشتر از همه انتقاد می کند.
بیشتر کسانی که را تهران عزیز من بد می گویند حتی متولد تهران نیستند و بیشتر از همه در آلوده کردن شهر من سهم داشته اند
چه صبری دارد این تهران!
از همه جای ایران(و شاید دنیا) به تهران ریخته اند،آلوده اش می کنند،پر ترافیک اش میکنند،بعد هم نفرین اش می کنند!
صدایش هم در نمی آید!نه زلزله ای،...
تمام خاطرات من،تمام زندگی ام و همه چیز من با تهران پیوند خورده،
چطور می توانم دوستش نداشته باشم؟
چهارشنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۵
شکست
نامردی ربطی به جنسيت ندارد. قديمها کسی که لوطیگری سرش نمیشد و به مقتضای فضا خود را چماق میکرد میگفتند نامرد. نامردی يعنی نامردمی، يعنی زور، يعنی اسلحه، يعنی معرفت را مثل هستهی آلبالو قورت دادن و طلبکار بودن. نامردی يعنی زنی سبيلکلفت که با باتوم از آدمها انتقام عقدههاش را میگيرد، و شب در بغل مردی خود را عق میزند، بی دليل.ار وبلاگ عباس معروفی (حضور خلوت انس)
سهشنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۵
حکایت باتوم و زبان
روزگار غریبی است نازنین!
آن که بر در می کوید شباهنگام به کشتن چراغ آمده است.
"...گفت مسلسل چیست؟
گفتم گلدوزی زیبایی دار بر سینه من،سینه تو،سینه هر مرد و زن و کودک..."
حکایت غریبی است حکایت باطوم و اسپری فلفل با زبان،وقتی بزرگترین جرم حرف زدن باشد !
به نظر شما خودکشی 3 زندانی دز یک زندانی آمریکایی مهمتر است یا عکسهایی که این بالاست؟
به نظر شما درگیری(؟) یک دانش آموز چینی با معلم اش بر سر اسراییل مهم تر است یا درگیری پلیس ضد شورش با زنان ایرانی در یک تجمع نفی خشونت؟
شاید برای شما عکسهای بالا مهم تر باشد، ولی فراموش نکنید شما در یک کشور اسلامی(!!!!) زندگی می کنید و مسلمانان بزرگترین حقی که برای زنان قایل بوده اند حق زنده به گور نشدن است!
حق طلاق؟
سرپرستی فرزندان؟
...
مگه اینجا فرانسه است؟
نکته اینجا ایران اه!
این عکسها و نمونه های مشابه اشان به یادمان می آورد که اینجا کشوری است به نام الایران که یکی از بلاد اسلام است.
هم سن و سالهای من که دهه شصت را به یاد دارند حتما هنوز گشت ثارالله،گشت جندالله ،گشت حزب الله و... را ازیاد نبرده اند،
اینها که چیزی نیست،
یکشنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۵
شنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۵
ایرانی که بود و دوستش داشتیم!
حدود 10 سال پیش وقتی خاتمی تازه در دوره اول ریاست جمهوری اش پیروز شده بود در یک بحث دانشجویی یکی که هنوز از پیروزی خاتمی مست بود از من پرسید:
-حالا نظرت در مورد آینده ایران چیه؟
گفتم :
-من فکر می کنم ایران حداکثر تا بیست،سی سال دیگر تجزیه شود!
هنوز هم سر حرفم هستم با این تفوت که حالا 10 سال گذشته،یعنی ایران تا حداکثر 20 سال دیگر تجزیه می شود!
کی حاظر است شرط ببندد؟
خودمان را گول نزنیم ،چیزی که دوست داریم با چیزی که واقعیت دارد و دارد اتفاق می افتد فرق می کند.
لشگر ظفرمند اسلام بعد از شکست ایرانیان و قتل عام مردان و به بردگی بردن زنان و کودکان ایرانی،تمام تلاش خود را به کار بست تا دیگر کشوری به نام ایران نباشد.
اولین قدم حذف جشنها و مراسم سنتی ایرانیان،از بین بردن زبان و لباس ایرانی و تمام منابع علمی و دینی ایرانیان بود
اما جنبش شعوبیه نشان داد که حتی اگر دینی هم به ایران بیاید رنگ و بو ی ایرانی می گیرد! نهایت اش این است که میترا (نگهبان آب) تبدیل می شود به زهرا که مهریه اش آب است!
اینجا بود که قوم مهاجم به این تنیجه رسید که باید کاری بکند!
قوم مهاجم سعی کرد که سنتهای باستانی ایرانی را (که در همه جای ایران وبین همه قوم های ایرانی جریان داشت) و باعث یکدلی و هماهنگی ایرانیان بود از بین ببرد:
در یک جلسه مذهبی در مورد حذف نوروز تصمیم گیری می کدند:
نظر برخی این بود که اعلام کنند عاشورا در نوروز اتفاق افتاده تا به این وسیله بتوانند از جشن جلوگیری کنند اما نظرآیت الله...مرجع بزرگ شیعه در ای مورد بسیار جالب بود: "اگر حتی اعلام کنیم که عاشورا در نوروز بوده،مردم به بهانه عاشورا به یاد نوروز و جشن باستانی خودشان می افتند!"
یکی از سنتهای قوم مهاجم جنگ قبیله ای بود،12 ماه سال را با قبیله های مجاور می جنگیدند،بعدها که متوجه شدند 12 ماه جنگ انها را از زندگی کردن بازداشته اشت ،چهار ماه را برای جنگ حرام اعلام کردند،وگفتند در این چهار ماه کار کنیم!
قوم مهاجم می دانست که بهتری را بری فلج کردن یک ملت متحد،درگیری قبیله ایست،
قوم مهاجم باید تمام جنبشهای ایرانیان را به جای جنبشی ایرانی ،تبدیل به جنبشی قبیله ای می کرد تا دیگر کسی نگران آنچه بر سر ترک،عرب ایرانی،کرد،لر،فارس و... می آید نباشد(هم قبیله ای من که نیستند!)
حالا قرنهاست دیگر رستم از گوشه ای از سرزمین ایران به کمک گوشه ای دیگر نمی رود و قرنهاست بابک به خونخواهی ایرانیان کشته شده قیام کرده بود مرده است.
شاید 100 سال بعد از ایران نیز جز نامی باقی نماند!
دوست ندارم اینگونه باشد ولی هست!
-حالا نظرت در مورد آینده ایران چیه؟
گفتم :
-من فکر می کنم ایران حداکثر تا بیست،سی سال دیگر تجزیه شود!
هنوز هم سر حرفم هستم با این تفوت که حالا 10 سال گذشته،یعنی ایران تا حداکثر 20 سال دیگر تجزیه می شود!
کی حاظر است شرط ببندد؟
خودمان را گول نزنیم ،چیزی که دوست داریم با چیزی که واقعیت دارد و دارد اتفاق می افتد فرق می کند.
لشگر ظفرمند اسلام بعد از شکست ایرانیان و قتل عام مردان و به بردگی بردن زنان و کودکان ایرانی،تمام تلاش خود را به کار بست تا دیگر کشوری به نام ایران نباشد.
اولین قدم حذف جشنها و مراسم سنتی ایرانیان،از بین بردن زبان و لباس ایرانی و تمام منابع علمی و دینی ایرانیان بود
اما جنبش شعوبیه نشان داد که حتی اگر دینی هم به ایران بیاید رنگ و بو ی ایرانی می گیرد! نهایت اش این است که میترا (نگهبان آب) تبدیل می شود به زهرا که مهریه اش آب است!
اینجا بود که قوم مهاجم به این تنیجه رسید که باید کاری بکند!
قوم مهاجم سعی کرد که سنتهای باستانی ایرانی را (که در همه جای ایران وبین همه قوم های ایرانی جریان داشت) و باعث یکدلی و هماهنگی ایرانیان بود از بین ببرد:
در یک جلسه مذهبی در مورد حذف نوروز تصمیم گیری می کدند:
نظر برخی این بود که اعلام کنند عاشورا در نوروز اتفاق افتاده تا به این وسیله بتوانند از جشن جلوگیری کنند اما نظرآیت الله...مرجع بزرگ شیعه در ای مورد بسیار جالب بود: "اگر حتی اعلام کنیم که عاشورا در نوروز بوده،مردم به بهانه عاشورا به یاد نوروز و جشن باستانی خودشان می افتند!"
یکی از سنتهای قوم مهاجم جنگ قبیله ای بود،12 ماه سال را با قبیله های مجاور می جنگیدند،بعدها که متوجه شدند 12 ماه جنگ انها را از زندگی کردن بازداشته اشت ،چهار ماه را برای جنگ حرام اعلام کردند،وگفتند در این چهار ماه کار کنیم!
قوم مهاجم می دانست که بهتری را بری فلج کردن یک ملت متحد،درگیری قبیله ایست،
قوم مهاجم باید تمام جنبشهای ایرانیان را به جای جنبشی ایرانی ،تبدیل به جنبشی قبیله ای می کرد تا دیگر کسی نگران آنچه بر سر ترک،عرب ایرانی،کرد،لر،فارس و... می آید نباشد(هم قبیله ای من که نیستند!)
حالا قرنهاست دیگر رستم از گوشه ای از سرزمین ایران به کمک گوشه ای دیگر نمی رود و قرنهاست بابک به خونخواهی ایرانیان کشته شده قیام کرده بود مرده است.
شاید 100 سال بعد از ایران نیز جز نامی باقی نماند!
دوست ندارم اینگونه باشد ولی هست!
پنجشنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۵
سیاست خارجی و مشکلات عشقی!
وقتی سیاست خارجی از دید مسوولان ما اینقدر تحت تاثیر مسایل عشقی باشد!
شكرالله عطارزاده، نماينده بوشهر: روابط عاشقانه رايس را افشا ميكنم
شكرالله عطارزاده، نماينده بوشهر: روابط عاشقانه رايس را افشا ميكنم
كيوان مهرگاناینطور که این آقا می گوید می توان نتیجه گرفت: رییس حزب الله لبنان،تروریست های عراق ، راست های افراطی آلمان(نئو نازی ها)و ... عاشق یک جوان ایرانی شده اند و او هم بله گفته است،برای همین هم هست که از ایران دفاع می کنند!
چند ماه پيش، شكرالله عطارزاده، خبري را مبني بر ارتباط عاشقانهء رايس، وزير امور خارجهء ايالات متحده با يك دانشجوي قزوينيمطرح كرد و مدعي شد ريشهء موضعگيريهاي ضدايراني وي در اين نكته نهفته است. در اين ستون، كم و كيف خبر را از وي جويا شديم:
شما چندي پيش مطرح كرديد كه خانم كاندوليزا رايس به دليل شكست در روابط عاشقه با يك جوان قزويني با ايران سر عناد و جنگ دارد؟
اين مساله كهنه و قديمي است.
آيا لازم نميبينيد كه بيشتر توضيح دهيد كه ماجرا از چه قرار بوده است؟
مسايلي كه درخصوص روابط عاشقانه خانم رايس با جواني قزويني مطرح شد از اينجا بود كه يكي از نمايندگان زن مجلس هفتم كه درآمريكا تحصيل كرده است و در نهايت آشنايي با محيط زندگي خانم رايس و آن دانشجو داشته، اطلاعات خوب و مستندي در اين باره به من داد.
اسم اين خانم چيست؟
نميتوانم اسم ايشان را بگويم.
با هم همكلاس بودهاند؟
همكلاس نبودهاند اما اطلاعات خوبي از محيط آمريكا داشت و اطلاعات را در حضور جمعي در مجلس به ما منتقل كرد كه به جامعهء خبري اين مطلب را منعكس كرديم، از آن تاريخي كه رسانهها اين مساله را - منعكس كردهاند، خانم رايس سكوت كرده است. همين سكوت خانم رايس هم نشان دهندهء صحت مطلب ماست. خاطرتان باشد، من خانم رايس را دعوت به مناظره كردم و گفتم در يك مناظرهء تلويزيوني مسايل ايشان را باز كنيم و به مردم دنيا بگوييم كه مشكلاتي كه ايشان درخصوص ايران و آمريكا به وجود ميآورند و برخوردهاي احساسي و تندي كه در رابطه با ايران دارند ناشي از مشكلات روحي و رواني اوست كه ايشان در مسالهء عشق و عاشقي شكست خوردهء خود داشتهاند. ميخواهم اين را بگويم كه جامعهء آمريكا نبايد گوش به فرمان زني باشد كه اين همه مشكلات روحي دارد. البته از حجم و ميزان مشكلات روحي كه براي ايشان به وجود آمده ما اطلاع چنداني نداريم.
اطلاعاتي كه به شما منتقل كردهاند، شامل چه نكاتي است؟
در هر حال براي غرب و جامعهء غربي نوع رابطه مهم نيست چه اندازه باشد. خانم رايس با اين دانشجوي ايراني ارتباطي داشته كه ما ميگوييم انشاالله ارتباط زناشويي داشتهاند بعد از مدتي اختلافات كمي كه بين اين دو بروز ميكند از آن زمان كينهء ايرانيها را به دل ميگيرد.
اين اختلافات از چه سالي آغاز شده است؟
اين اختلافات برميگردد به سالهاي خيلي دور شايد 20 سال يا كمتر يا بيشتر. ما هم به خاطر حفظ حرمت همكار خودمان در مجلس كه از نمايندگان زن مجلس بودند، حاضر نشديم در اين مورد بيشتر كنكاش كنيم، اما در حال حاضر براي خانم رايس فرقي نميكند كه آن مسايل مطرح شود يا نشود آنچه مشكل براي جامعه آمريكاست، اين است كه ايشان پنهان كاري كرده است. در آمريكا و اروپا مسايل مربوط به روابط جنسي زياد موردنظر قرار نميگيرد ضمن اينكه رييس جمهور سابق آمريكا هم مسايل و مشكلات اخلاقي داشت اما آنچه در اروپا و آمريكا مهم است، دروغگويي است. خانم رايس دروغگويي است كه ادعا ميكند من ازدواج نكردهام و به نوعي ديگر از مسايل عشقي و عاشقي چيزي نميفهمم. وي در حقيقت به جامعهء آمريكا دروغ ميگويد و مردم آمريكا حق دارند كه از خانم رايس سؤال كنند كه ماجراي روابط عاشقانه ايشان با آن جوان ايراني چه بوده و به چه اندازه با هم در ارتباط بودهاند.
اين فردي كه شما به آن اشاره ميكنيد حالا كجاست آيا اطلاعات تكميلي را از ايشان گرفتهايد؟
آن جوان هم اكنون در ايران است، اما ما به خاطر حفظ مسايل اخلاقي بيشتر از اين درصدد پيگيري بحث نبودهايم.
با خودش تماس داريد؟
آن كسي كه آن دانشجو را ميشناسد و آن كسي كه خبر را به ما منتقل كرد، فرد بسيار مورد قبولي است.
يعني با آن جوان قزويني ارتباطي نگرفتهايد؟
من ارتباط برقرار نكردم ولي آن خانمي كه نمايندهء مجلس است كه اطلاع از اين قضايا دارد به خاطر حفظ شأن نمايندگي و اينكه دچار مشكل نشود، در مقامي نيستم كه بخواهم ايشان را معرفي كنم.
شما ميگوييد خصومت دولت آمريكا با ايران به خاطر رايس و رايس هم به خاطر شكست در يك ماجراي عشقي ايران مشكل دارد پس سياستهاي كلان آمريكا در قبل از رايس چه جايگاهي دارد؟
همه وزراي امور خارجهء آمريكا زناني كه سابقائ در مسووليت دولت آمريكا بودهاند در اين سطح به جمهوري اسلامي هجوم نياوردهاند.
از نظر شما سياستهاي آمريكا در اين هجوم بر چه مبنايي استوار است؟
من معتقدم همه اين سياستها ناشي از مشكلات شخصي و مشكلات رفتاري برخي از افراد در اين مسايل است.
شما گفتيد كه رايس سكوت كرده، اين سكوت را با توجه به چه مواردي استنباط كرديد؟
خانم رايس در اين مساله هيچگونه بحثي نكرده است، ما هم آماده هستيم كه رايس يك جمله بيان كند و بگويد من نبودم تا آن موقع اسناد و دلايل خودمان را بر صحت اين روابط منتشر كنيم.
مگر در اين باره سند داريد؟
شك نكنيد كه در اين قضيه ما دلايل محكمي داريم.
اسناد و مداركي كه در اختيار داريد، شامل چه چيزهايي است؟
شما اجازه بدهيد خانم رايس اظهار عقيده كنند آن موقع سراغ ما بياييد تا اسناد را منتشر كنيم.
اين اسناد شامل نامههاي عاشقانه هم ميشود؟
بعدا ميگويم.
و اگر رايس همچنان سكوت كند؟
به همين سبك خودمان ادامه ميدهيم و افشاگري بيشتر نميكنيم چون ما سكوت را نشانهء تاييد مطلب ميدانيم چون در عرف ما اين گونه است كه سكوت نشانهء درستي است.
چرا آن خانم نماينده خودشان مطرح نكردند و طرح اين مساله را به شما سپردند؟
اخلاقيات در جامعه ما براي خانمها يكسري محدوديتها در بيان مسايل اخلاقي به وجود ميآ ورند كه نميتوانند به راحتي موضوع را باز كنند.
شاهین بالاخره Update کرد
خوب به سبلامتی مثل اینکه شاهین تونست تو ولایت غربت فارسی کامپوترشو راه بندازه و Update کنه!
موفق باشی حجه السلام والمسلمین شاهین خان شیدایی!
موفق باشی حجه السلام والمسلمین شاهین خان شیدایی!
اشتراک در:
پستها
(
Atom
)
جستجوی این وبلاگ
برچسبها
جاهايي که سر ميزنم
کتابخانهها
- کتاب فارسی
- ایرانیان آمریکای شمالی
- کتابخانه رضا قاسمی-دوات
- کتابخانه داتیس
- قفسه
- کتابخانه آشیان
- پارس تک
- کتابخانه مارکسیستها
- امیرحسین خنجی
- کتابخانه خوابگرد
- کتبخانه اهل سنت
- کتابخانه پارس
- آوای آزاد
- نیلوفرانه
- کتابخانه بهاییان
- کتابخانه کامپیوتر
- کتابخانه نشر کارگری
- کتابخانه کامپیوتر
- کتابخانه نشر کارگری
- کتابخانه ادم و حوا
- جستجو در کتابهای فارسی
- کتابخانه نهضت ملی ایران
- تبرستان
- کتابخانه ایران باستان
اخبار زرتشتیان
CopyLeft! هرگونه کپی برداری مجازاست، اما خوشحال میشوم اگر به خودم هم خبر بدهید. با پشتیبانی Blogger.
آرشیو وبلاگ
-
2009
(53)
- دسامبر (4)
- نوامبر (3)
- اکتبر (2)
- سپتامبر (4)
- اوت (6)
- ژوئیهٔ (10)
- ژوئن (4)
- مهٔ (3)
- آوریل (3)
- فوریهٔ (7)
- ژانویهٔ (7)
-
2008
(77)
- دسامبر (4)
- نوامبر (4)
- اکتبر (3)
- سپتامبر (4)
- اوت (15)
- ژوئیهٔ (11)
- ژوئن (7)
- مهٔ (2)
- آوریل (7)
- مارس (11)
- فوریهٔ (2)
- ژانویهٔ (7)
-
2007
(60)
- دسامبر (7)
- نوامبر (1)
- اکتبر (2)
- سپتامبر (3)
- اوت (2)
- ژوئیهٔ (8)
- ژوئن (10)
- مهٔ (5)
- آوریل (2)
- مارس (8)
- فوریهٔ (3)
- ژانویهٔ (9)
-
2006
(130)
- دسامبر (8)
- نوامبر (6)
- اکتبر (6)
- سپتامبر (6)
- اوت (8)
- ژوئیهٔ (15)
-
ژوئن
(15)
- سي و يکم خرداد ماه، در سالگرد تيرباران سعيد سلطانپور
- 1984
- تازه وارد خوش اومدی!
- خوشگلا رو می گیرن!
- Jurassic Park and Microsoft
- Hey You!
- ساعت جدید مایکروسافت
- شهر هایی که دوستشان دارم
- شکست
- حکایت باتوم و زبان
- زاده شدن
- ایرانی که بود و دوستش داشتیم!
- Windows
- سیاست خارجی و مشکلات عشقی!
- شاهین بالاخره Update کرد
- مهٔ (21)
- آوریل (15)
- مارس (8)
- فوریهٔ (6)
- ژانویهٔ (16)
بیشتر خواندهشدهها
-
لطفا اصرار نکن که رای بدهم، اگر بر فرض محال رای هم بدهم، به کسانی رای نمیدهم که نامشان با #فلاحیان و #ریشهری در یک لیست باشد.
-
یادت هست، چند سال پیش بود؟ شاید بیشتر از ۱۵ سال؟ خیلی ساده، وسط سرمای زمستان،اخرین بطری ودکا را ورداشتی و بدون لباس مناسب و تجهیزات زمستانی...
-
خواب دبدم "ادوارد" ام، با دستهایی شبیه قیچی توی قطاری اتوبوسی بودم، پر از آدمهایی که بعضیها را میشناختم و خیلیها را نه... ا...
-
يه نكته خوب انتخابات تو ايران اينه كه رقيبا ﭘﺘﻪ همو مي ريزن رو آب! البته اين وسط آدماي بدبختي مثل عليرضا امير قاسمي هم بى جوري سه مي شن!( شا...
-
هر روز مینشست توی بالکن بی نردهی روبرو، روی صندلی پلاستیکی کوتاه قرمزاش با همان شلوارک راهراه سفید و آبی اول سیگاری روشن میکرد بعد ...
-
تو کاملا آزادی که انتخاب کنی انتخاب اینکه توسط گرگها خورده شوی یا کفتارها ایکه بگویی رای نمیدهم نشانهی بیسوادی سیاسی توست تو میدانی ...
-
«اگر دیگر پای رفتنمان نیست، باری، قلعهبانان این حجّت با ما تمام کردهاند که اگر میخواهید در این دیار اقامت گزینید میباید با ابلیس قرار...
-
میگویند اگر قورباغهای را داخل آب جوش بیاندازی، بیرون میپرد ولی اگر آب را کمکم گرم کنی، قورباغه توی آب میپزد و متوجه نمیشود، این دقیق...
-
Yesterday when I was young The taste of life was sweet as rain upon my tongue I teased at life as if it were a foolish game The way the even...
-
یادم نیست کجا برای احساس خوشبختی 10 کار را ضروری دانسته بود، یکی از این کارها یاد گرفتن نواختن یک ساز بود-بقیه را چون (دستکم از دید من) مهم...
© ما اينيم 2013 . Powered by Bootstrap , Blogger templates and RWD Testing Tool