یادداشتهای یک کچل از خودراضی
جمعه، شهریور ۰۱، ۱۳۸۷
لیاقت -10
فرض کنیم درجه این اتاق 18 است و من میگویم 20 است. اختلاف من و تو قابل حل است، به امر واقع به ملاک حقیقت که خود انرا وضع کرده یا پذیرفتهایم مراجعه میکنیم و بنا به آن نمیشود هر حق با هر دو باشد.
حالا فرض کنیم که بگویم : من گرمم شده، باید درجه حرارت اتاق 20 درجه باشد و تو بگویی : خیر درجهی حرارت 17 درجه است و تو نباید گرمت شده باشد.
اینجا مسئله فرق میکند. با ارجاع به امرواقع، ملاک پذیرفته هر دوی ما، حق با توست، واین را ثابت میکنی، اما من همچنان گرمم است. ملاکی دیگر پیش میکشی: شاید تب داری؟
شاید بتوانی دلیلی بیآوری که با ارجاع به امر واقع دیگری قابل فهم شود که چرا گرمم شده است. اما در برخی موارد
نمیتوانی چنین کنی. من تب ندارم و با اینکه درجه حرارت اتاق 17 درجه است و من هم به طور معمول در این درجه هوا مثل تو گرمم نمیشد، اینبار گرمم است. در واقع تاویل من از امر واقع- به دلایلی که در بسیاری از موارد قابل بررسی هستند، اما پاسخی فراهم نمیآورند- با تاویل تو اختلاف دارد.
ارجاع به امر واقع همیشه مساله را حل نمیکند... [1]
این برای شروع بحث، جای مناسبیاست.
فکر کنم همین اول کار باید یک چیز را مشحص کنیم،
من آدم(؟) به شدت نسبی نگری هستم، شاید تو هم باشی یا نباشی،
این نه چیزی به احترام متقابل ما به هم کم میکند نه زیاد.
اول چند اشاره کوتاه به مطلبات:
نگران طولانی شدن پست هستم چون ساختار وبلاگ با روزنامه و کتاب فرق میکند، موافقم که مطلبمام را با Word تایپ کنم، بعد بدهم تو یا بقیه بخوانید؛ اما فکر میکنم از فضای محدود صفحههای وبلاگ نمیشود چنین انتظاری داشت.
نوشتهای مخاطب مطلب تو 90 درصد من، 9 درصد علی و 1 درصد بقیه هستند و گفتهای که من آن 1درصد را به این 99درصد ترجیح دادهام!
برداشتات -اگر واقعا این باشد- برایم غیر قابل باور و درک بود، اینجا مسئله ترجیح دادن 1 به 99 نیست، به گمانام خودم
هم بین آن 1 درصد باشم! چه میشود کرد من هنوز نتوانستهام با خواندن نوشتههای طولانی روی مانیتور کنار بیایم(مطالب
کامپیوتری فرق میکنند).
همین چند پست اخر را هم پرینت گرفتم و دارم میخوانم تا ببینم کجای کار باعث برداشتهای تو( تاکید میکنم برداشتهای تو) شده است.
مثال من در مورد "سن بیشتر"، یکی از موارد است، خب ممکن است تو حرف من را با حرفات در مورد کارخانه کثافتکاری جواب
دادهای که به اندازه حرف من مسخره بود!
من کی گفتم کسی را به عنوان الگو( دست کم با دید تو) پذیرفتهام؟ این عجیبترین حرفی بود که تا به حال در مورد خودم شنیدهام؛
منظور من این بود (اعتراف میکنم)هنوز هم هستند کسانی که اگر کسی از آنها انتقاد کند، شاید به من بربخورد، و بخواهم
بدون منطق جواباش را بدهم. هر چند خیلی سعی کردهام این بیماری را درمان کنم و نسبت به 15 سال قبل خیلی بهتر شده ام!
میشود بگویی کجای کار به اندیشه آن شخصین بزرگ ایراد گرفتهام و کی "با ستیزهجویی و دخالت دادن امور فعلی و ایدئولوژیهای کنونی و نسبت دادن اونها و تشکیل شدن حزب ها به او" نقداش کردهام؟
من همه جا گفتم دیگران چنین استفادهای(سواستفاده) از او کردند، کجای این حرف معنیاش این است که خود طرف مقصر بوده؟
من که چند بار هم اشاره کردم، بیشتر کسانی که تبدیل به بت شدند، خودشان از مخالفان بتپرستی بودند.
اشارهات به دینامیت اشاره بسیار به جایی بود، میخوام بدانم اگر کسی از استفاده از دینامیت برای کشتن انتقاد کند منظورش انتقاد از مخترع دینتامیت بوده؟
چند نفر مخترع بمب اتم را در ماحرای هیروشیما و ناکازامی مقصر میدانند؟
برعکس دیدگاه تو اعتقاد دارم ماکیاوالیست ها امروز خیلی بیشتر از زمانی مه تو گفتهای قدرت دارند و نمونهةای مشترکاش را بسیار دیدهایم،
همین که به خاطر حفظ فلان ارزش حاضر باشیم هر کار غیر انسانی دیگری را انجام دهیم یک عقدی ماکیاوالیستی نیست؟
این که با در اختیار داشتن یک وسیله فراگیر -برای حفظ چیزی که ارزش میدانی- حاضر باشی طرف مقابلات را به لجن بکشی و متهم کنی- بدون اینکه به او حق دفاع بدهی-ماکیاوالیستی مدرنیزه شده نیست؟
این که بخواهی به بهانه بازپسگیری وطنات کودکان دشمنات را به خاک و خون بکشی( حتی به بهانه مقابلهبهمثل) ماکیاوایستی نیست؟
تا دلت بخواهد میتوانم در این مورد مثال بزنم!
تا جایی که من یادم هست من هیچ جا دستکم تا جایی که تو اشاره کردی) به دکتر اشاره نکردم،بخصوص آنجا که صحبت از تقلید فرانسویها بود.چرا که دستَکم دکتر را از این اتهام مبرا میدانم،
دکتر جایی اشاره مشابهی به این مطلب داشته، آن مطلب مربوط به آن شرکت اتومبیلسازی و استخدام یک جامعهشناس شرقی را حتما خواندهای و بخصوص آن قسمت را که به رییس آن قبیله اشاره میکند!
من هم همین حرف تو را زدم و گفتم منظورم فقط دکتر و تشیععلوی(تشیع سرخ)اش نبود-که مثل ماجرای دینامیت بیشتر از همه مورد سواستفاده قرار گرفته-تمام حرف من این بود که اگر ما خواندن را یاد میگرفتیم و همراه تشیععلوی 10 کتاب دیگر هم (بخصوص از اندبیشه مخالف) میخواندیم کسی نمیتوانست با چند جمله گزینش شده از آن کتاب به سمتی که میخواست بکشد.
باز هم به خلاصه نویسی در وبلاگ اعتقاد دارم و کتاب، مقاله و حتی زبانم لال مباحثه رو در رو را ترجیح میدهم.
----------------
پ.ن 1: کتاب تردید، بابک احمدی، نشر مرکز
اشتراک در:
نظرات پیام
(
Atom
)
جستجوی این وبلاگ
برچسبها
جاهايي که سر ميزنم
کتابخانهها
- کتاب فارسی
- ایرانیان آمریکای شمالی
- کتابخانه رضا قاسمی-دوات
- کتابخانه داتیس
- قفسه
- کتابخانه آشیان
- پارس تک
- کتابخانه مارکسیستها
- امیرحسین خنجی
- کتابخانه خوابگرد
- کتبخانه اهل سنت
- کتابخانه پارس
- آوای آزاد
- نیلوفرانه
- کتابخانه بهاییان
- کتابخانه کامپیوتر
- کتابخانه نشر کارگری
- کتابخانه کامپیوتر
- کتابخانه نشر کارگری
- کتابخانه ادم و حوا
- جستجو در کتابهای فارسی
- کتابخانه نهضت ملی ایران
- تبرستان
- کتابخانه ایران باستان
اخبار زرتشتیان
CopyLeft! هرگونه کپی برداری مجازاست، اما خوشحال میشوم اگر به خودم هم خبر بدهید. با پشتیبانی Blogger.
آرشیو وبلاگ
-
2009
(53)
- دسامبر (4)
- نوامبر (3)
- اکتبر (2)
- سپتامبر (4)
- اوت (6)
- ژوئیهٔ (10)
- ژوئن (4)
- مهٔ (3)
- آوریل (3)
- فوریهٔ (7)
- ژانویهٔ (7)
-
2008
(77)
- دسامبر (4)
- نوامبر (4)
- اکتبر (3)
- سپتامبر (4)
- اوت (15)
- ژوئیهٔ (11)
- ژوئن (7)
- مهٔ (2)
- آوریل (7)
- مارس (11)
- فوریهٔ (2)
- ژانویهٔ (7)
-
2007
(60)
- دسامبر (7)
- نوامبر (1)
- اکتبر (2)
- سپتامبر (3)
- اوت (2)
- ژوئیهٔ (8)
- ژوئن (10)
- مهٔ (5)
- آوریل (2)
- مارس (8)
- فوریهٔ (3)
- ژانویهٔ (9)
-
2006
(130)
- دسامبر (8)
- نوامبر (6)
- اکتبر (6)
- سپتامبر (6)
- اوت (8)
- ژوئیهٔ (15)
- ژوئن (15)
- مهٔ (21)
- آوریل (15)
- مارس (8)
- فوریهٔ (6)
- ژانویهٔ (16)
بیشتر خواندهشدهها
-
در پسلرزهای اولیهی «اسناد پاناما»، وقتی مشخص شد در برخی از این اسناد، نام «محمود احمدینژاد» ذکر شده، گروهی که به اصلاحطلبان معروف شده...
-
در دنیای اینترنت هک کردن معنای خاصی دارد، هک کردن یعنی استفاده از نقطهضعفهای سیستمی برای نفوذ در آن و اینکه ادعا میشود دامین پرشینبلاگ...
-
1- نفرین ملا: اما ناقلان شکرشکن و راویان اخبار چنین حکایت کنند که در روزگارقدیم مطربی بود بس مشهور، بزم بزمیان را با ساز و آواز خود گرم میک...
-
بعد از مدتها یک خنده اساسی فرمودیم! نمیدانم ایمیل ' آقا پرفسور ابراهیم میرزایی بنیاد پیدایش علم حق و عدالت از زمین تا آسمانهای بیکران &...
-
از طلا بودن پشیمان گشته ایم / لطف فرموده ما را مس کنید! اصلا فکر نمی کردم یه Comment ساده -که به طنز هم نوشته شده- بتونه باعث دلخوری کسی بش...
-
یادت هست، چند سال پیش بود؟ شاید بیشتر از ۱۵ سال؟ خیلی ساده، وسط سرمای زمستان،اخرین بطری ودکا را ورداشتی و بدون لباس مناسب و تجهیزات زمستانی...
-
وقتی بنفشه را با گل سرخ برانداز می کنند ممکن است این نظر به میان بیاید که چرا بنفشه اینقدر کبود است؟ بخشی از یک نامه از نیمای یوش به احمد شا...
-
نوشي كجاست؟ من كه خيلي دلم براش تنگ شده قرار بود فقط 2 هفته نباشه ولي الان نزديك 1 ماه كه نيست
-
ميخواهم از شما که از ما هزار بار بگوييد بگويند با قاري بزرگ، ميکاريم عشق بزرگ را، تا گل دهد به دامن بيزاري بزرگ... لینک
-
در تقسیمبندی ذهنی من٬آدمها انواع مختلفی دارند که یک نوع آنرا من ترانسپرنت نامیدهام٬آدمهای ترانسورنت آدمهایی هستند که حضورشان را حس نمیکن...
© ما اينيم 2013 . Powered by Bootstrap , Blogger templates and RWD Testing Tool
۳ نظر :
در مورد وجود ماکیاوالیستها و پیروی از اونها و وجود پیروان بیشمارش شکی ندارم و قابل انکار هم نیست،بیشتر از خودت هم میتونم در اینباره مثال بزنم، اما نسبت دادنش به من بسیار عجیب و مضحک بود، از اونجایی که رکن اصلی ماکیاوالیسم رسیدن به قدرته و من نه خواهان رسیدن به قدرت و نه علاقهمند به اون هستم! و جالبتر اینکه من اصلا سیاستمدار نیستم!
در مورد باقی گفتهها هم برای رعایت مقررات اختصارنویسی به دو شعر بسنده میکنم:
اگر بینی که نابینا و چاه است، اگر خاموش بنشینی گناه است
و
هرکه گوید کلاغ چون باز است، نشنوندش که دیدهها باز است
سادهتر و مختصرتر از این نمیتونستم بگم، امیدوارم دربارش فکر کنی...
من نمی فهمم دعوای ما سر چیه!
هردومون می دونیم که منظور طرف مقابل چیه و به قول تو اون 1 درصد هم اگه بخوان بفهمن می رن مطلبهای قبلی رو می خونن.
هم من به او شعر نابینا و چاه اعتقاد دارم هم تو,
اما من به کلاغ و باز اعتقد ندارم و می دانم تو هم نداری!
چند تا کلاغ را می خواهی برایت مثال بزنم که نه به جای باز،که به جای عقاب قالب شده اند و دیده های باری که می گویی ندیده اند؟
شاید Eyes Wide shut بوده؟
من چند وقتی نبودم الان هم که دارم مطالب را می خوانم احساس می کنم از اصل موضوعی که مطرح شده بودیم دور شدیم. نمی دانم ادامه بحث به صلاح است یا نه. من از این حیث با این بحث نوشتاری بسیار موافق بودم که نقطه شروع و دلایل افراد قابل پیگیری می باشند اما احساس می کنم این بحث هم مانند بحث حضوری به صحرای کربلا رفته است (توهین به شخص خاصی نیست)
به نظر من اگر می خواهیم باز هم به همین صورت مکتوب ادامه دهیم حدود صغور بحث را مشخص کنیم و مواردی که از آن تخطی می کند را به آینده موکول کنیم.
البته فقط این نظر شخصی است
ارسال یک نظر