یادداشتهای یک کچل از خودراضی
یکشنبه، دی ۰۹، ۱۳۸۶
اعترافات
به دعوت پاسپارتواعتراف مرا بیشتر به یاد کلیسا میاندازد و آن اتاق کوچک مخصوص اعتراف،
خوبیاش این است که دست کم نه تو شنونده را میبینی، نه شنونده تو را (هر چند ممکن است خارج از آن اتاق همدیگر را بشناسید)، برای همین (شاید) خیلی راحت میتوانی به کاری(یا گناهی) که کردهای اعتراف کنی،بی آنکه نگران چشمهایی باشی که ممکن است فردا تو را ببینند.
اما اعتراف وبلاگی آنهم به دعوت از کسی که تو را میشناسد و قرارهم باشد اعترافات را آشناها بخوانند کارسخت و ترسناکی است.
البته طبیعی است که از این اعترافهای وبلاگی نمیشود انتظاراعترافهایی در سطح اعتراف کلیسایی داشت اما خوب ...
اما به طرف خودم از جناب فرهاد، موسیو آفتاب، سرکار علیه عسل ، ریحانه خانم و البته پرومته عزیز دعوت میکنم، اگر چیزی برای اعتراف دارند، حتما اعتراف کنند. تا بار گناهانشان سبک تر شود.
خوبیاش این است که دست کم نه تو شنونده را میبینی، نه شنونده تو را (هر چند ممکن است خارج از آن اتاق همدیگر را بشناسید)، برای همین (شاید) خیلی راحت میتوانی به کاری(یا گناهی) که کردهای اعتراف کنی،بی آنکه نگران چشمهایی باشی که ممکن است فردا تو را ببینند.
اما اعتراف وبلاگی آنهم به دعوت از کسی که تو را میشناسد و قرارهم باشد اعترافات را آشناها بخوانند کارسخت و ترسناکی است.
البته طبیعی است که از این اعترافهای وبلاگی نمیشود انتظاراعترافهایی در سطح اعتراف کلیسایی داشت اما خوب ...
- در تمام طول عمرم از درس خواندن آکادمیک متنفر بودم،یادم میآید روزهای اولی که تفریق را یاد گرفتم حساب کردم که چند سال دیگر باید درس بخوانم تا دیپلم بگیرم!
- پرسشهای زیادی توی ذهنام هست که جرات پرسیدنش را از هیچ کس ندارم،برای همین میماند گوشه ذهنم تا یا یادم برود یا جوابی -که دستکم خودم را قانع کند- برایشان پیدا کنم.
- کوچک که بودم به وجود موجودات فضایی باور داشتم-از شما چه پنهان هنوز هم بدم نمیآید وجود داشته باشند.
- عاشق کلاهقرمزیام !
- آدم بسیار تنبلی هستم، ایدههای بسیاری بوده که در ذهنم ساختهام ویک جور تنبلی دلچسب باعث شده که هیچ وقت عملیشان نکنم.بعد که کس دیگری هم به آن ایده رسیده و برعکس من عملیاش کرده اول کلی به تنبلی خودم خندیدهام و بعد رفتهام سراغ یک ایده جدید(که آن هم به سرنوشت قبلی دچار شده!).
- خیلی کم پیش میآید که از دست خودم عصبانی شوم یا از کاری پشیمان، همیشه فکر کردهام در آن موقعیت و زمان،تصمیمام درست بوده هرچند نتیجه غلطی داده.
اما به طرف خودم از جناب فرهاد، موسیو آفتاب، سرکار علیه عسل ، ریحانه خانم و البته پرومته عزیز دعوت میکنم، اگر چیزی برای اعتراف دارند، حتما اعتراف کنند. تا بار گناهانشان سبک تر شود.
No related post available
اشتراک در:
نظرات پیام
(
Atom
)
جستجوی این وبلاگ
برچسبها
جاهايي که سر ميزنم
کتابخانهها
- کتاب فارسی
- ایرانیان آمریکای شمالی
- کتابخانه رضا قاسمی-دوات
- کتابخانه داتیس
- قفسه
- کتابخانه آشیان
- پارس تک
- کتابخانه مارکسیستها
- امیرحسین خنجی
- کتابخانه خوابگرد
- کتبخانه اهل سنت
- کتابخانه پارس
- آوای آزاد
- نیلوفرانه
- کتابخانه بهاییان
- کتابخانه کامپیوتر
- کتابخانه نشر کارگری
- کتابخانه کامپیوتر
- کتابخانه نشر کارگری
- کتابخانه ادم و حوا
- جستجو در کتابهای فارسی
- کتابخانه نهضت ملی ایران
- تبرستان
- کتابخانه ایران باستان
اخبار زرتشتیان
CopyLeft! هرگونه کپی برداری مجازاست، اما خوشحال میشوم اگر به خودم هم خبر بدهید. با پشتیبانی Blogger.
آرشیو وبلاگ
-
2009
(53)
- دسامبر (4)
- نوامبر (3)
- اکتبر (2)
- سپتامبر (4)
- اوت (6)
- ژوئیهٔ (10)
- ژوئن (4)
- مهٔ (3)
- آوریل (3)
- فوریهٔ (7)
- ژانویهٔ (7)
-
2008
(77)
- دسامبر (4)
- نوامبر (4)
- اکتبر (3)
- سپتامبر (4)
- اوت (15)
- ژوئیهٔ (11)
- ژوئن (7)
- مهٔ (2)
- آوریل (7)
- مارس (11)
- فوریهٔ (2)
- ژانویهٔ (7)
-
2007
(60)
- دسامبر (7)
- نوامبر (1)
- اکتبر (2)
- سپتامبر (3)
- اوت (2)
- ژوئیهٔ (8)
- ژوئن (10)
- مهٔ (5)
- آوریل (2)
- مارس (8)
- فوریهٔ (3)
- ژانویهٔ (9)
-
2006
(130)
- دسامبر (8)
- نوامبر (6)
- اکتبر (6)
- سپتامبر (6)
- اوت (8)
- ژوئیهٔ (15)
- ژوئن (15)
- مهٔ (21)
- آوریل (15)
- مارس (8)
- فوریهٔ (6)
- ژانویهٔ (16)
بیشتر خواندهشدهها
-
در پسلرزهای اولیهی «اسناد پاناما»، وقتی مشخص شد در برخی از این اسناد، نام «محمود احمدینژاد» ذکر شده، گروهی که به اصلاحطلبان معروف شده...
-
وقتی بنفشه را با گل سرخ برانداز می کنند ممکن است این نظر به میان بیاید که چرا بنفشه اینقدر کبود است؟ بخشی از یک نامه از نیمای یوش به احمد شا...
-
من در این آبادی، پی چیزی میگشتم، پی خوابی شاید، پی نوری، ریگی، لبخندی... سهراب (گلستانه)
-
«اگر دیگر پای رفتنمان نیست، باری، قلعهبانان این حجّت با ما تمام کردهاند که اگر میخواهید در این دیار اقامت گزینید میباید با ابلیس قرار...
-
بعد از مدتها یک خنده اساسی فرمودیم! نمیدانم ایمیل ' آقا پرفسور ابراهیم میرزایی بنیاد پیدایش علم حق و عدالت از زمین تا آسمانهای بیکران ...
-
ميخواهم از شما که از ما هزار بار بگوييد بگويند با قاري بزرگ، ميکاريم عشق بزرگ را، تا گل دهد به دامن بيزاري بزرگ... لینک
-
یادت هست، چند سال پیش بود؟ شاید بیشتر از ۱۵ سال؟ خیلی ساده، وسط سرمای زمستان،اخرین بطری ودکا را ورداشتی و بدون لباس مناسب و تجهیزات زمستانی...
-
ما را به نیمهی پر لیوان چهکار این باقی سمیاست که پیشتر خوردهاند ساقی تمام کن قصه را که روشده است آنان که خراب تو بودند مردهاند. ...
-
کاش آخر همه قصهها خوب تمام میشد!
-
هر روز مینشست توی بالکن بی نردهی روبرو، روی صندلی پلاستیکی کوتاه قرمزاش با همان شلوارک راهراه سفید و آبی اول سیگاری روشن میکرد بعد ...
© ما اينيم 2013 . Powered by Bootstrap , Blogger templates and RWD Testing Tool
۲ نظر :
آقا قربانک!
خیلی عریان اعتراف کردی،نچایی یه وقت تو این سرما.
به زودی اعتراف خواهم کرد ولی به زودی.
ارسال یک نظر