یادداشتهای یک کچل از خودراضی
دوشنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۳
چرا دروغ؟
کلي با خودم کلنجار رفتم تا اين عکس را اينجا گذاشتم!
چه بلايي بر سر ما آمده است؟
چه شده است که نسبت به ادمهايي که مدتها کنارمان بودند اينقدر بي تفاوت شده ايم؟
شما نه!
چه بلايي بر سر من آمده است که نگاه نگران اينها را نديدم؟
شايد آنقدر به ديدنشان در خانه هاي در حال ساخت داخل آلونکي آجری عادت کرده بودم که ...
Read More
کلي با خودم کلنجار رفتم تا اين عکس را اينجا گذاشتم!
چه بلايي بر سر ما آمده است؟
چه شده است که نسبت به ادمهايي که مدتها کنارمان بودند اينقدر بي تفاوت شده ايم؟
شما نه!
چه بلايي بر سر من آمده است که نگاه نگران اينها را نديدم؟
شايد آنقدر به ديدنشان در خانه هاي در حال ساخت داخل آلونکي آجری عادت کرده بودم که ...
شنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۳
تا به حال از انسان بودن خودتان شرمنده شده ايد؟
من شرمنده ام!
شرمنده از انسان ناميده شدن!
در زماني که کودکانمان اينطور به بردگي کشيده مي شوند و ما ساکتيم!
در زماني که برده داری بسيار شرم اور تر از دو هزار سال پيش وجود دارد، من و تو نگران توقيف يک فيلم هستيم!!
نگران تعطيل شدن يکي از روزنامه های جناحمان هستيم!
نگران....
اين را بخوانيد تا شما هم از انسان بودتان شرمنده شويد دست کم حيوانها با فرزندان خود چنين نمي کنند!
تجـارت سـکس کـودکان
4/23/2004 1:55:33 AM
اخبار روز - صفار ساعد
گزارش «گروه آينده» از بازار سکس در آسيای جنوب شرقی:
در دنيای فعلی قانون جنگل حاکم است. قانون جنگل يعنی آن چه زورمداران جامعه يعنی ثروتمندان و يا سرمايهداران با کمک روشنفکران خود قانون بازار، قانون عرضه و تقاضا را مينويسند و سپس بردگان چنين روابطی ميشوند، چرا که بخوبی ميدانند که انباشت ثروت آنان در همين امامزاده خفته است.
قربانيان سرمايهداران غالبا حلقههای ضعيف جامعه هستند. از طريق همين حلقههای ضعيف ثروت مياندوزند و قدرت بنا ميکنند. اگر سازمانهائی موجود نبودند که از عدالت اجتماعی و تقسيم ثروت در جامعه سخنی به ميان آورند با جوامعی به مراتب تاريکتر از آن چه اکنون است روبرو ميبوديم.
خوشحالی در آن است که در جوامع کنوني، سازمانها و اتحاديههای مزدبگيران را داريم که از حقوق اقشار زحمتکش دفاع ميکنند و در يک مصاف همه روزه در مقابل ثروتاندوزان جامعه قرار ميگيرند. اما برای يکی از ضعيفترين حلقههای اجتماعی يعنی کودکان هنوز سازمانهای مدافع بسيار بسيار کم داريم. کودکان قربانيان هر روزه بازار هستند، کودکان آسيبپذيرترين اقشار اجتماع هستند چرا که به حقوق انسانی آنها کمتر توجه ميشود. از اين رو هست که طبق آمار سازمان ملل و يا سازمانهای غيرانتفاعی که برای حقوق کودک مبارزه ميکنند، فقر در کودکان آسيا، آفريقا و حتی برخی کشورهای اروپائی و آمريکائی غوغا ميکند. گرچه يونيسف يعنی صندوق مخصوص سازمان ملل برای کودکان قوانين مفيدی را دال بر بهداشت و بهزيستی کودک، ممنوعيت سوءاستفاده جنسی از کودکان، دخالت دادن کودکان در امور و مسائل اجتماعی خود و ممنوعيت کار کودکان و غيره به تصويب اکثريت دولتهای جهان رسانيده اما در عمل از آنجائی که بازار تصميم گيرنده نهائی در کشورهای سرمايهداری است اين قوانين يا به شکل ناقص پياده ميشوند و يا اصلا پياده نميگردند. هنوز هر سال 5/12 ميليون کودک جهان قبل از 5 سالگی ميميرند، طبق آمار يونيسف 9 ميليون از آنان از بيماريهای بسيار ساده و به سادگی قابل درمان فنا ميشوند. کودکان هنوز به دليل فقر خانواده مجبورند از سنين 6 سالگی شروع به کارهای سخت بدنی و غيربهداشتی نمايند. امروزه پس از حمله کشور امپرياليستی آمريکا به عراق، به دليل بيکاری بزرگسالان، کودکان زير 6 سال به کارهای بردگی کشانده شدهاند. امروزه در افغانستان بچهها را برای جابجائی ترياک و يا ساير مواد مخدر مورد سوءاستفاده قرار ميدهند. امروزه برخی دولتهای برای سرازيرشدن توريستهای پولدار به کشورهايشان چشمهاشان را بر روی بازار تجارت سکس کودکان ميبندند. امروزه تعداد کودکان مبتلا به بيماريهای مقاربتی و ايدز دارد سير نجومی طی ميکند. امروزه کودکان فقير و يا نيمه فقير بردگانی هستند که بايد چون شمع بسوزند تا بر کيسههای زر زراندوزان اضافه کنند. استثمار کودکان از پرمنفعتترين و کم خرجترين نيروی کار در جهان سرمايهداری است. فقر بيسابقه در جهان کودکان را به سوی تجارت سکس کشانده است. طبق آمار موجود، اين تجارت از پردرآمدترين رشتههای تجارت در دنيای امروز ما ميباشد.
من در برنامه امروز ترجمهای دارم از گزارشی که گروهی به نام «گروه آينده» - که مرکز آن در کالگری کانادا ميباشد و وظيفهاش را مبارزه با تجارت سکس کودکان اعلام کرده است- تا بر آگاهيهای مردمی که قصد دفاع از حقوق کودکان را دارند افزوده باشم. گرچه اين گزارش به طور مشخص به کشورهای جنوب شرقی آسيا برميگردد، اما محتوی آن جهانی است، يعنی آن که در مورد بردگان سکس در جمهوری اسلامی هم صدق ميکند. کافی است اسم کامبوج را برداريم و اسم جمهوری اسلامی بر آن اضافه کنيم. تمامی آن قابل انطباق است.
اين گزارش از طرف «گروه آينده» در ماه سپتامبر 2003 تنظيم شده است.
«نيمهای از شب گذشته است. از دست اندازهای جادهای خاکی که به Svay Paf که معروفترين خانههای فروشندگان سکس را در خود جا داده است، عبور ميکنيم. چراغی در خيابان به چشم نميخورد، تنها کورسوی نوری از يک معبد بودائی که با نور لرزان يک شمع روشن است توی چشم ميزند. عجيب است در اين شب داغ تابستان اين جاده مرده است. با خودم فکر ميکنم شايد دولت کامبوج موفق شده است که شبکهی تجارت سکس کودکان را از بين ببرد. چرا که در ماه مارس گذشته دست به تعطيلی 50 خانه فروشندگان سکس کودکان زده بود. اتومبيل ما به طرف راست ميپيچد و سراشيبی يک جاده پر از دستانداز را تا پائين طی ميکند و درست در همينجاست که ما با حقايقی تکان دهنده آشنا ميشويم. محلی که ما وارد آن ميشويم ظاهرا شبيه يک گاراژ استقاطی است اما در حقيقت يکی از خانههای فروش سکس کودکان است. آن جا پر است از دختران جوان با لباسهای تنگ و چسبان و لبان ماتيک ماليده به رنگ روشن.
هيچ کدام آنها بيش از چهارده سال ندارند. اما ادا و اطوار يک دختر خيابانی با تجربه را درميآورند. لبان خود را ميليسند و پستانهای کوچک خود را به جلو ميدهند. پسربچهای شايد 10 ساله که پيراهنی به تن ندارد جلو ميآيد و با علامت دست به من ميفهماند که شيشه ماشين را پائين بکشم. پسربچه که شکسته انگليسی صحبت ميکند ميپرسد «دختر ميخوای»؟
Mayumdar عضو هيئت رئيسه «گروه آينده» نيمی از بدنش را از اتومبيل بيرون ميآورد و ميگويد که دخترانی جوانتر از آن چه در آن جا هستند را طالب است. او با اين عملاش ميخواست به من اثبات کند که دختران حتی چهارساله هم برای سکس موجود هستند. فقط جاکشهای آنان، از چشمان مخفياشان نگه ميدارند که از حملهی پليس در امان باشند. اين پسربچه پس از صحبت با سرپرست عبوس اين خانه، ما را از راه باريکی به يک اطاق کوچک راهنمائی ميکند. در اين اطاق يک صندلی آهنی کهنه و يک تشک کثيف به چشم ميخورد. در يک چشم به هم زدن دو دختر که ميگويند 6 و 8 ساله هستند در درگاه اطاق ظاهر ميشوند. آنها پيژامه نخی به تن دارند و مرتبا چشمهاشان را مالش ميدهند تا خواب از سرشان بپرد. در ابتدا دختران ساکت و جدی به همديگر چسبيدهاند. جاکش مشتی به پشت سر يکی از آنها ميزند و دختران به طرز رقتباری و بدون هيچ نوع احساسی شروع به لاس زدن با Mayumdar را ميکنند. دختر 6 ساله در حالی که ميلرزد نجواکنان ميگويد Boom – Boom خير، فقط nagam nagam که به زبان عاميانهی ويتنامی معنی سکس دهانی را ميدهد. زمانی که عکاس گروه ميخواهد عکس بگيرد جاکش و محافظاش اسلحه ميکشند چرا که فکر ميکنند که Mayumdar و عکاس مأموران مخفی پليس هستند. اين دو به فوريت حيلهای در مخيلهاشان ميسازند و ميگويند که عکسها را برای شرکت توريستيای که در تايلند دارند و تورهای سکسی به مشتريان عرضه ميکنند ميخواهند. اين حيله مؤثر واقع ميشود و خطر رفع ميگردد.
گروه ما در مرکز شهر Phnom Penh به يک کلوپ شبانه به نام مارتينی پاپ ميرود. تقريبا سه سال پيش نخستوزير کامبوج دستور بسته شدن تمام کلوپ های شبانه که مرکز فروش سکس کودکان بودند را صادر کرده بود، اما اين دستور ديری نپائيد و امروز کلوپها پر است از توريستهای اروپائي، امريکائی و آسيائي. ما در کلوپ شبانه مارتينی شاهد بوديم که يک مرد اروپائی چاق با موهای خاکستري، تلوتلو خوران در حالی که 4 دختر کودک بر روی انگشتان پاهايش سواری ميخوردند به طرف هتل لوکس روبروی کلوپ ميرفتند.
برطبق آمار سازمان ملل دهها هزار کودک به طرف سکس اجباری رانده شدهاند. در تايلند، کامبوج، ايران و خيلی از کشورهای ديگر فقر کودکان را مجبور کرده است که وارد شبکه تجارت جهانی سکس کودکان بشوند. فروش سکس در کامبوج از سال 1990 شروع شد. زمانی که ميخواستند حکومت را از خمرهای سرخ به حزب مردم منتقل کنند. برای اين نقل و انتقال حکومتي، سربازان صلح سازمان ملل در اين کشور سکنی گزيدند. اين سربازان فروش سکس کودکان را رونق دادند، چرا که پول بيشماری را برای سکس خرج ميکردند و خانوادههای فقير را تشويق ميکردند که بچههايشان را برای سکس بفروشند. حدس زده ميشود که امروزه 000/20 نفر از کارگران سکس در اين کشور زير 15 سال باشند.
ما خود شاهد بوديم که مردان برای دختران باکره اشتياق بسيار زيادی نشان ميدادند و برای به دست آوردن کودکان باکره پولهای فراوانی خرج مينمودند. از اين جهت صاحبان شبکههای تجارت سکس کودکان آنان را مجبور ميکنند که باکرهگيشان را از دست بدهند و از طرف ديگر آنان را مجبور ميسازند که تحت عمل جراحی دوختن باکرهای قرار بگيرند چرا که قيمت دختران باکره بسيار بالاست.
يکی از روانشناسان کانادائی به نام Beth Hedua که در مسئله فروش سکس کودکان تحقيقاتی انجام داده است ميگويد: «برخی از مردان سر از پا نميشناسند که با دختری باکره همخوابگی کنند چرا که وقتی فکر ميکنند اولين شخصی هستند که به اين دختران راه و رسم هم خوابگی را ميآموزند، دچار هيجان ميشوند.»
در حقيقت خانوادههای فقير مهماندار چنين اشخاصی ميشوند. زمانی که در بسياری از کشورها درآمد سرانه 350 دلار و يا کمتر است بسيار روشن است که والدين و يا دوستان آنها ضعيفترين حلقهی خانوادگی يعنی کودکان را قربانی بازار کنند.
اکنون بد نيست که به پای صحبتهای برخی از اين کودکان قربانی شده بنشينيم.
در يک روز آفتابی و گرم به يکی از مؤسسات بازيابی سلامت کودکان تن فروش که با کمک يک مؤسسه ضدتجارت سکس کودکان از فرانسه و دولت کامبوج تأسيس شده است، سری ميزنيم. در آن جا با دختری آشنا ميشويم که در سن 10 سالگی به دليل فقر خانواده به يتيمخانه تحويل داده ميشود. وی ميگويد سه روز پس از ورودم به آن خانه يک امريکائی که خود را Scott معرفی ميکرد، به مسئولين خانه گفت که ميخواهد مرا به فرزندی قبول کند. او ادعا ميکرد که کارهای اداری آن در حال انجام است. من تمايلی نداشتم که با او بروم. اما او به من گفت که مرا با خود به آمريکا خواهد برد، جائی که من شنيده بودم که محل خوبی است. مسئولان خانه مدارک Scott را چک نکردند و در حقيقت مرا به اين مرد آمريکائی فروختند. شايد در اين مابين پولی هم به آنها رسيد. در بين راه Scott آمريکائی به من گفت که آسانترين کار برای او اين است که مرا به دختر خواندگی قبول کند و نه فرزندی. اين امر هم امکانپذير است اگر من 18 ساله بشوم. Scott که تقريبا 30 ساله بود در شهر Sihanokville معلم انگليسی بود. يک سال در خانه Scott بودم تا شبی مرا مورد تجاوز جنسی قرار داد و از آن به بعد بود که برده جنسی او شدم. وی مرا تهديد به مرگ کرد اگر قصد فرار داشته باشم. به مدت 2 سال اين وضع خشونتبار را تحمل کردم تا بالاخره از خانهاش فرار نمودم. در شهر Sihanokville به گدائی پرداختم تا آن که در چنگ قاچاقچيان سکس گرفتار آمدم و از يکی از خانههای فروش سکس کودکان سر درآوردم. يک ماه بعد اين خانه مورد تهاجم پليس قرار گرفت و من به اين مرکز بازآموزی فرستاده شدم. او ميگويد که در اين مرکز بايد تا سن 18 سالگی بماند تا حرفهای بياموزد. وی ميگويد که خجالت ميکشد به نزد خانوادهاش برگردد چرا که او را «دختری کثيف» خطاب خواهند کرد.
در اين مرکز با دختربچهای 13 ساله آشنا شديم. وی تعريف ميکند که همين امسال به وسيله زنی از دهاتشان به يک خانه فروش سکس کودکان فروخته شد. اين زن به من گفته بود که در يک قهوهخانه برايم کاری دارد. گولم زد و مرا به مبلغ 500 دلار فروخت. من باکره بودم و در روز اول به سه مرد سرويس دادم. بعد از يک هفته دو مرد اروپائی مرا به مدت 14 روز اجاره کردند. کار من اين بود که با آنها به رستوران و کلوپ شبانه بروم و در اين فواصل با آنها هم خوابگی کنم. از پول اجارهی من چيزی به من نرسيد چرا که صاحب خانه تن فروشی ادعا ميکرد که خرج خواب و خوراک مرا در اين خانه ميپردازد. من با 7 دختر ديگر هم اطاق بودم. اين اطاق از درون به بيرون باز نميشد فقط از بيرون به درون باز ميگشت آن هم زمانی که ما مشتری داشتيم. هر روز صبح که بيدار ميشدم تقاضای مرگ خود را ميکردم.
گروه ما اعتقاد دارد که اين دختر با اين وضع نميتوانست در آن محل زياد زنده بماند. حد وسط سن زنان کامبوجی 56 سال است و عمر دختران فروشندهی سکس نصف آن است. از آن جائی که بيشتر فروشندگان سکس مورد آزمايشات خون برای ابتلا به بيماريها از جمله ايدز قرار نميگيرند. حد متوسط سن ميتواند از اين هم پائين بيايد. آمار رسمی ميگويد که 20 درصد تن فروش کودک HIV مثبت هستند اما آمار غيررسمی بسيار بالاتر از آن است.
با برخی از دختران که صحبت ميکرديم ميخواستند که هرچه زودتر به زادگاهشان برگردند اما نميتوانستند چرا که دارای هيچگونه ورقه شناسائی نبودند. آنها غالبا قاچاق گرديده و از کشوری به کشور ديگر فرستاده شدهاند. تمام دردهائی که اين کودکان ميکشند آنها را به اعتياد کشانيده است. ما شاهد بوديم که بسياری از کودکان برای فراموشی دردهايشان از قرص Methamhetamine استفاده ميکنند. غالب آنها ميگويند که دردهای انباشته شده از فقر، بيخانمانی و اعتياد و بيماری دارد چون سوهان روحشان را ميخورد.
ميبينيد که بازار آزاد تجارت و سرمايه چه بلائی بر سر انسانها ميآورد؟
منبع خبر :سايت تريبونلينک مطلب : http://iftribune.com/news.asp?id=17&pass=122
Read More
من شرمنده ام!
شرمنده از انسان ناميده شدن!
در زماني که کودکانمان اينطور به بردگي کشيده مي شوند و ما ساکتيم!
در زماني که برده داری بسيار شرم اور تر از دو هزار سال پيش وجود دارد، من و تو نگران توقيف يک فيلم هستيم!!
نگران تعطيل شدن يکي از روزنامه های جناحمان هستيم!
نگران....
اين را بخوانيد تا شما هم از انسان بودتان شرمنده شويد دست کم حيوانها با فرزندان خود چنين نمي کنند!
تجـارت سـکس کـودکان
4/23/2004 1:55:33 AM
اخبار روز - صفار ساعد
گزارش «گروه آينده» از بازار سکس در آسيای جنوب شرقی:
در دنيای فعلی قانون جنگل حاکم است. قانون جنگل يعنی آن چه زورمداران جامعه يعنی ثروتمندان و يا سرمايهداران با کمک روشنفکران خود قانون بازار، قانون عرضه و تقاضا را مينويسند و سپس بردگان چنين روابطی ميشوند، چرا که بخوبی ميدانند که انباشت ثروت آنان در همين امامزاده خفته است.
قربانيان سرمايهداران غالبا حلقههای ضعيف جامعه هستند. از طريق همين حلقههای ضعيف ثروت مياندوزند و قدرت بنا ميکنند. اگر سازمانهائی موجود نبودند که از عدالت اجتماعی و تقسيم ثروت در جامعه سخنی به ميان آورند با جوامعی به مراتب تاريکتر از آن چه اکنون است روبرو ميبوديم.
خوشحالی در آن است که در جوامع کنوني، سازمانها و اتحاديههای مزدبگيران را داريم که از حقوق اقشار زحمتکش دفاع ميکنند و در يک مصاف همه روزه در مقابل ثروتاندوزان جامعه قرار ميگيرند. اما برای يکی از ضعيفترين حلقههای اجتماعی يعنی کودکان هنوز سازمانهای مدافع بسيار بسيار کم داريم. کودکان قربانيان هر روزه بازار هستند، کودکان آسيبپذيرترين اقشار اجتماع هستند چرا که به حقوق انسانی آنها کمتر توجه ميشود. از اين رو هست که طبق آمار سازمان ملل و يا سازمانهای غيرانتفاعی که برای حقوق کودک مبارزه ميکنند، فقر در کودکان آسيا، آفريقا و حتی برخی کشورهای اروپائی و آمريکائی غوغا ميکند. گرچه يونيسف يعنی صندوق مخصوص سازمان ملل برای کودکان قوانين مفيدی را دال بر بهداشت و بهزيستی کودک، ممنوعيت سوءاستفاده جنسی از کودکان، دخالت دادن کودکان در امور و مسائل اجتماعی خود و ممنوعيت کار کودکان و غيره به تصويب اکثريت دولتهای جهان رسانيده اما در عمل از آنجائی که بازار تصميم گيرنده نهائی در کشورهای سرمايهداری است اين قوانين يا به شکل ناقص پياده ميشوند و يا اصلا پياده نميگردند. هنوز هر سال 5/12 ميليون کودک جهان قبل از 5 سالگی ميميرند، طبق آمار يونيسف 9 ميليون از آنان از بيماريهای بسيار ساده و به سادگی قابل درمان فنا ميشوند. کودکان هنوز به دليل فقر خانواده مجبورند از سنين 6 سالگی شروع به کارهای سخت بدنی و غيربهداشتی نمايند. امروزه پس از حمله کشور امپرياليستی آمريکا به عراق، به دليل بيکاری بزرگسالان، کودکان زير 6 سال به کارهای بردگی کشانده شدهاند. امروزه در افغانستان بچهها را برای جابجائی ترياک و يا ساير مواد مخدر مورد سوءاستفاده قرار ميدهند. امروزه برخی دولتهای برای سرازيرشدن توريستهای پولدار به کشورهايشان چشمهاشان را بر روی بازار تجارت سکس کودکان ميبندند. امروزه تعداد کودکان مبتلا به بيماريهای مقاربتی و ايدز دارد سير نجومی طی ميکند. امروزه کودکان فقير و يا نيمه فقير بردگانی هستند که بايد چون شمع بسوزند تا بر کيسههای زر زراندوزان اضافه کنند. استثمار کودکان از پرمنفعتترين و کم خرجترين نيروی کار در جهان سرمايهداری است. فقر بيسابقه در جهان کودکان را به سوی تجارت سکس کشانده است. طبق آمار موجود، اين تجارت از پردرآمدترين رشتههای تجارت در دنيای امروز ما ميباشد.
من در برنامه امروز ترجمهای دارم از گزارشی که گروهی به نام «گروه آينده» - که مرکز آن در کالگری کانادا ميباشد و وظيفهاش را مبارزه با تجارت سکس کودکان اعلام کرده است- تا بر آگاهيهای مردمی که قصد دفاع از حقوق کودکان را دارند افزوده باشم. گرچه اين گزارش به طور مشخص به کشورهای جنوب شرقی آسيا برميگردد، اما محتوی آن جهانی است، يعنی آن که در مورد بردگان سکس در جمهوری اسلامی هم صدق ميکند. کافی است اسم کامبوج را برداريم و اسم جمهوری اسلامی بر آن اضافه کنيم. تمامی آن قابل انطباق است.
اين گزارش از طرف «گروه آينده» در ماه سپتامبر 2003 تنظيم شده است.
«نيمهای از شب گذشته است. از دست اندازهای جادهای خاکی که به Svay Paf که معروفترين خانههای فروشندگان سکس را در خود جا داده است، عبور ميکنيم. چراغی در خيابان به چشم نميخورد، تنها کورسوی نوری از يک معبد بودائی که با نور لرزان يک شمع روشن است توی چشم ميزند. عجيب است در اين شب داغ تابستان اين جاده مرده است. با خودم فکر ميکنم شايد دولت کامبوج موفق شده است که شبکهی تجارت سکس کودکان را از بين ببرد. چرا که در ماه مارس گذشته دست به تعطيلی 50 خانه فروشندگان سکس کودکان زده بود. اتومبيل ما به طرف راست ميپيچد و سراشيبی يک جاده پر از دستانداز را تا پائين طی ميکند و درست در همينجاست که ما با حقايقی تکان دهنده آشنا ميشويم. محلی که ما وارد آن ميشويم ظاهرا شبيه يک گاراژ استقاطی است اما در حقيقت يکی از خانههای فروش سکس کودکان است. آن جا پر است از دختران جوان با لباسهای تنگ و چسبان و لبان ماتيک ماليده به رنگ روشن.
هيچ کدام آنها بيش از چهارده سال ندارند. اما ادا و اطوار يک دختر خيابانی با تجربه را درميآورند. لبان خود را ميليسند و پستانهای کوچک خود را به جلو ميدهند. پسربچهای شايد 10 ساله که پيراهنی به تن ندارد جلو ميآيد و با علامت دست به من ميفهماند که شيشه ماشين را پائين بکشم. پسربچه که شکسته انگليسی صحبت ميکند ميپرسد «دختر ميخوای»؟
Mayumdar عضو هيئت رئيسه «گروه آينده» نيمی از بدنش را از اتومبيل بيرون ميآورد و ميگويد که دخترانی جوانتر از آن چه در آن جا هستند را طالب است. او با اين عملاش ميخواست به من اثبات کند که دختران حتی چهارساله هم برای سکس موجود هستند. فقط جاکشهای آنان، از چشمان مخفياشان نگه ميدارند که از حملهی پليس در امان باشند. اين پسربچه پس از صحبت با سرپرست عبوس اين خانه، ما را از راه باريکی به يک اطاق کوچک راهنمائی ميکند. در اين اطاق يک صندلی آهنی کهنه و يک تشک کثيف به چشم ميخورد. در يک چشم به هم زدن دو دختر که ميگويند 6 و 8 ساله هستند در درگاه اطاق ظاهر ميشوند. آنها پيژامه نخی به تن دارند و مرتبا چشمهاشان را مالش ميدهند تا خواب از سرشان بپرد. در ابتدا دختران ساکت و جدی به همديگر چسبيدهاند. جاکش مشتی به پشت سر يکی از آنها ميزند و دختران به طرز رقتباری و بدون هيچ نوع احساسی شروع به لاس زدن با Mayumdar را ميکنند. دختر 6 ساله در حالی که ميلرزد نجواکنان ميگويد Boom – Boom خير، فقط nagam nagam که به زبان عاميانهی ويتنامی معنی سکس دهانی را ميدهد. زمانی که عکاس گروه ميخواهد عکس بگيرد جاکش و محافظاش اسلحه ميکشند چرا که فکر ميکنند که Mayumdar و عکاس مأموران مخفی پليس هستند. اين دو به فوريت حيلهای در مخيلهاشان ميسازند و ميگويند که عکسها را برای شرکت توريستيای که در تايلند دارند و تورهای سکسی به مشتريان عرضه ميکنند ميخواهند. اين حيله مؤثر واقع ميشود و خطر رفع ميگردد.
گروه ما در مرکز شهر Phnom Penh به يک کلوپ شبانه به نام مارتينی پاپ ميرود. تقريبا سه سال پيش نخستوزير کامبوج دستور بسته شدن تمام کلوپ های شبانه که مرکز فروش سکس کودکان بودند را صادر کرده بود، اما اين دستور ديری نپائيد و امروز کلوپها پر است از توريستهای اروپائي، امريکائی و آسيائي. ما در کلوپ شبانه مارتينی شاهد بوديم که يک مرد اروپائی چاق با موهای خاکستري، تلوتلو خوران در حالی که 4 دختر کودک بر روی انگشتان پاهايش سواری ميخوردند به طرف هتل لوکس روبروی کلوپ ميرفتند.
برطبق آمار سازمان ملل دهها هزار کودک به طرف سکس اجباری رانده شدهاند. در تايلند، کامبوج، ايران و خيلی از کشورهای ديگر فقر کودکان را مجبور کرده است که وارد شبکه تجارت جهانی سکس کودکان بشوند. فروش سکس در کامبوج از سال 1990 شروع شد. زمانی که ميخواستند حکومت را از خمرهای سرخ به حزب مردم منتقل کنند. برای اين نقل و انتقال حکومتي، سربازان صلح سازمان ملل در اين کشور سکنی گزيدند. اين سربازان فروش سکس کودکان را رونق دادند، چرا که پول بيشماری را برای سکس خرج ميکردند و خانوادههای فقير را تشويق ميکردند که بچههايشان را برای سکس بفروشند. حدس زده ميشود که امروزه 000/20 نفر از کارگران سکس در اين کشور زير 15 سال باشند.
ما خود شاهد بوديم که مردان برای دختران باکره اشتياق بسيار زيادی نشان ميدادند و برای به دست آوردن کودکان باکره پولهای فراوانی خرج مينمودند. از اين جهت صاحبان شبکههای تجارت سکس کودکان آنان را مجبور ميکنند که باکرهگيشان را از دست بدهند و از طرف ديگر آنان را مجبور ميسازند که تحت عمل جراحی دوختن باکرهای قرار بگيرند چرا که قيمت دختران باکره بسيار بالاست.
يکی از روانشناسان کانادائی به نام Beth Hedua که در مسئله فروش سکس کودکان تحقيقاتی انجام داده است ميگويد: «برخی از مردان سر از پا نميشناسند که با دختری باکره همخوابگی کنند چرا که وقتی فکر ميکنند اولين شخصی هستند که به اين دختران راه و رسم هم خوابگی را ميآموزند، دچار هيجان ميشوند.»
در حقيقت خانوادههای فقير مهماندار چنين اشخاصی ميشوند. زمانی که در بسياری از کشورها درآمد سرانه 350 دلار و يا کمتر است بسيار روشن است که والدين و يا دوستان آنها ضعيفترين حلقهی خانوادگی يعنی کودکان را قربانی بازار کنند.
اکنون بد نيست که به پای صحبتهای برخی از اين کودکان قربانی شده بنشينيم.
در يک روز آفتابی و گرم به يکی از مؤسسات بازيابی سلامت کودکان تن فروش که با کمک يک مؤسسه ضدتجارت سکس کودکان از فرانسه و دولت کامبوج تأسيس شده است، سری ميزنيم. در آن جا با دختری آشنا ميشويم که در سن 10 سالگی به دليل فقر خانواده به يتيمخانه تحويل داده ميشود. وی ميگويد سه روز پس از ورودم به آن خانه يک امريکائی که خود را Scott معرفی ميکرد، به مسئولين خانه گفت که ميخواهد مرا به فرزندی قبول کند. او ادعا ميکرد که کارهای اداری آن در حال انجام است. من تمايلی نداشتم که با او بروم. اما او به من گفت که مرا با خود به آمريکا خواهد برد، جائی که من شنيده بودم که محل خوبی است. مسئولان خانه مدارک Scott را چک نکردند و در حقيقت مرا به اين مرد آمريکائی فروختند. شايد در اين مابين پولی هم به آنها رسيد. در بين راه Scott آمريکائی به من گفت که آسانترين کار برای او اين است که مرا به دختر خواندگی قبول کند و نه فرزندی. اين امر هم امکانپذير است اگر من 18 ساله بشوم. Scott که تقريبا 30 ساله بود در شهر Sihanokville معلم انگليسی بود. يک سال در خانه Scott بودم تا شبی مرا مورد تجاوز جنسی قرار داد و از آن به بعد بود که برده جنسی او شدم. وی مرا تهديد به مرگ کرد اگر قصد فرار داشته باشم. به مدت 2 سال اين وضع خشونتبار را تحمل کردم تا بالاخره از خانهاش فرار نمودم. در شهر Sihanokville به گدائی پرداختم تا آن که در چنگ قاچاقچيان سکس گرفتار آمدم و از يکی از خانههای فروش سکس کودکان سر درآوردم. يک ماه بعد اين خانه مورد تهاجم پليس قرار گرفت و من به اين مرکز بازآموزی فرستاده شدم. او ميگويد که در اين مرکز بايد تا سن 18 سالگی بماند تا حرفهای بياموزد. وی ميگويد که خجالت ميکشد به نزد خانوادهاش برگردد چرا که او را «دختری کثيف» خطاب خواهند کرد.
در اين مرکز با دختربچهای 13 ساله آشنا شديم. وی تعريف ميکند که همين امسال به وسيله زنی از دهاتشان به يک خانه فروش سکس کودکان فروخته شد. اين زن به من گفته بود که در يک قهوهخانه برايم کاری دارد. گولم زد و مرا به مبلغ 500 دلار فروخت. من باکره بودم و در روز اول به سه مرد سرويس دادم. بعد از يک هفته دو مرد اروپائی مرا به مدت 14 روز اجاره کردند. کار من اين بود که با آنها به رستوران و کلوپ شبانه بروم و در اين فواصل با آنها هم خوابگی کنم. از پول اجارهی من چيزی به من نرسيد چرا که صاحب خانه تن فروشی ادعا ميکرد که خرج خواب و خوراک مرا در اين خانه ميپردازد. من با 7 دختر ديگر هم اطاق بودم. اين اطاق از درون به بيرون باز نميشد فقط از بيرون به درون باز ميگشت آن هم زمانی که ما مشتری داشتيم. هر روز صبح که بيدار ميشدم تقاضای مرگ خود را ميکردم.
گروه ما اعتقاد دارد که اين دختر با اين وضع نميتوانست در آن محل زياد زنده بماند. حد وسط سن زنان کامبوجی 56 سال است و عمر دختران فروشندهی سکس نصف آن است. از آن جائی که بيشتر فروشندگان سکس مورد آزمايشات خون برای ابتلا به بيماريها از جمله ايدز قرار نميگيرند. حد متوسط سن ميتواند از اين هم پائين بيايد. آمار رسمی ميگويد که 20 درصد تن فروش کودک HIV مثبت هستند اما آمار غيررسمی بسيار بالاتر از آن است.
با برخی از دختران که صحبت ميکرديم ميخواستند که هرچه زودتر به زادگاهشان برگردند اما نميتوانستند چرا که دارای هيچگونه ورقه شناسائی نبودند. آنها غالبا قاچاق گرديده و از کشوری به کشور ديگر فرستاده شدهاند. تمام دردهائی که اين کودکان ميکشند آنها را به اعتياد کشانيده است. ما شاهد بوديم که بسياری از کودکان برای فراموشی دردهايشان از قرص Methamhetamine استفاده ميکنند. غالب آنها ميگويند که دردهای انباشته شده از فقر، بيخانمانی و اعتياد و بيماری دارد چون سوهان روحشان را ميخورد.
ميبينيد که بازار آزاد تجارت و سرمايه چه بلائی بر سر انسانها ميآورد؟
منبع خبر :سايت تريبونلينک مطلب : http://iftribune.com/news.asp?id=17&pass=122
امروز 24 آوريل است!
سالروز قتل عام ارامنه توسط رژيم فاشيستي ترکيه
از صميم قلب اين نسل کشي را به تمام انسانهای دنيا بخصوص به ارامنه تسليت مي گويم!
Read More
سالروز قتل عام ارامنه توسط رژيم فاشيستي ترکيه
از صميم قلب اين نسل کشي را به تمام انسانهای دنيا بخصوص به ارامنه تسليت مي گويم!
شنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۸۳
يه جوک
با کلي زحمت از متن انگليسي ترجمه اش کردم به فارسي!
هرچند معمولا جوک های خارجی بعد از ترجمه خيلي بي مزه مي شوند ولي اين يکي جالبه!
خدا مي خواسته دختر ها رو بين پيغمبرا تقسيم کنه : به ترتيب شروع مي کنه
اول نوبه موسي بوده موسي هر چي دختره خوشگل بوده انتخاب مي کنه!
بعد نوبت عيسي ميشه
، عيسي هر چي دختر متوسطه انتخاب مي کنه!
بعد نوبت محمد ميشه!
محمد ميبينه ای بابا هر چي دختره زشته مونده برا اون!
برا همين ميگه: اييييش روتو نو بپوشونيد بريم!
----
خوب خيلي بي مزه بود نه؟
خودم که اينطور فکر ميکنم!
اما پر بود از نکته های مهم و جالب!
خودتون کشفشون کنيد!
Read More
با کلي زحمت از متن انگليسي ترجمه اش کردم به فارسي!
هرچند معمولا جوک های خارجی بعد از ترجمه خيلي بي مزه مي شوند ولي اين يکي جالبه!
خدا مي خواسته دختر ها رو بين پيغمبرا تقسيم کنه : به ترتيب شروع مي کنه
اول نوبه موسي بوده موسي هر چي دختره خوشگل بوده انتخاب مي کنه!
بعد نوبت عيسي ميشه
، عيسي هر چي دختر متوسطه انتخاب مي کنه!
بعد نوبت محمد ميشه!
محمد ميبينه ای بابا هر چي دختره زشته مونده برا اون!
برا همين ميگه: اييييش روتو نو بپوشونيد بريم!
----
خوب خيلي بي مزه بود نه؟
خودم که اينطور فکر ميکنم!
اما پر بود از نکته های مهم و جالب!
خودتون کشفشون کنيد!
چهارشنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۳
"آييننامه نحوه اجرای احكام قصاص ، رجم ، قتل ، صلب ، اعدام و شلاق"
دكتر حسين باقرزاده
سهشنبه ٢٥ فروردين ١٣٨٣ (2004April 13)
hbzadeh@btinternet.com
# كبرا البته اولين و يا آخرين قربانی قوانين خشونت بار جمهوری اسلامی نيست و نخواهد بود. در فاصله مهرماه گذشته كه كبرا را به پای چوبه دار بردند تا كنون ده ها نفر ديگر در شهرهای مختلف كشور اعدام شده اند و عده زيادتری به شيوه های خشونت بار ديگر از شلاق و شكنجه های "تعزيری" گرفته تا بريدن دست مجازات شده اند. بخشی از مجازات های خشن ديگر پس از اعتراضات سازمان های حقوق بشری و جامعه جهانی متوقف شده است - ولی هيچگاه آن ها لغو نشده اند.
# آيين نامه يادشده كه همين چند ماه پيش تصويب گرديده و به مرحله اجرا گذاشته شده است سندی رسوا و تكان دهنده از خشونت وحشيانه قانونی و سازمان يافته در جمهوری اسلامی بشمار می رود. اين سند نشان می دهد كه بر خلاف ادعاهای رهبران آن ، جمهوری اسلامی هم چنان صحنه اعمال سبعانه ترين و ضد انسانی ترين شيوه های مجازات دوران وحشيت بشری است و با جهان مدرن و انسانی امروز كمترين ميانه ای ندارد.
خبر اين كه حكم اعدام كبرا رحمانپور مجددا با مراجعه شوهر او به قوه قضائيه در دستور قرار گرفته نگرانی فعالان حقوق بشر را برانگيخته است. اكنون خطر آن وجود دارد كه اين زن جوان ٢٣ ساله به تقاضای شوهر ٦٧ ساله اش به كام مرگ فرستاده شود و يك نفر ديگر بر آمار قطور اعدام های جمهوری اسلامی افزوده گردد. نفس اين كه در يك نظام قضايی ، يك انسان (در اين جا، شوهر كبرا) به عنوان "ولی دم " اختيار مرگ و زندگی انسان ديگری را در دست داشته باشد به بهترين وجهی سطح نازل ارزش جان انسانی را در آن نظام به نمايش می گذارد. كبرا، زنی كه زير فشار فقر در سن ١٨ سالگی به عقد مردی شست و چند ساله در آمده بود |بعدا زير حملات و فشار مادر شوهر قرار می گيرد تا آن جا كه روزی اين حملات به درگيری خشونت بار می انجامد و مادر شوهر پير در جريان آن كشته می شود. كبرا در دادگاه به قصاص نفس محكوم می شود، ولی اجرای حكم يك بار به علت "آماده نبودن وسايل لازم " به تعويق می افتد. در اين فاصله ، تلاش های زيادی برای نجات اين زن جوان از مرگ صورت می گيرد - تلاش هايی كه اكنون با طرح مجدد خواست شوهر كبرا به خطر افتاده است.
كبرا البته اولين و يا آخرين قربانی قوانين خشونت بار جمهوری اسلامی نيست و نخواهد بود. در فاصله مهرماه گذشته كه كبرا را به پای چوبه دار بردند تا كنون ده ها نفر ديگر در شهرهای مختلف كشور اعدام شده اند و عده زيادتری به شيوه های خشونت بار ديگر از شلاق و شكنجه های "تعزيری " گرفته تا بريدن دست مجازات شده اند. در سال های پيش از آن ، مجازات هايی از قبيل سنگسار و گردن زدن و از بلندی پرت كردن و دست و پا بريدن و چشم از حدقه در آوردن و جرح و ضرب های فراوان ديگری در جمهوری اسلامی ديده شده است. بخشی از اين نوع مجازات ها پس از اعتراضات سازمان های حقوق بشری و جامعه جهانی متوقف شده است - ولی هيچگاه آن ها لغو نشده اند.
در واقع ، جمهوری اسلامی پس از بيست و پنج سال كه از اجرای اين مجازات های خشن و ناانسانی می گذرد نه فقط تاكنون قدمی برای لغو آن ها بر نداشته است كه اخيرا طی آيين نامه ای نحوه اجرای انواع اين مجازات ها را نيز مشخص كرده است. "آيين نامه نحوه اجرای احكام قصاص ، رجم ، قتل ، صلب ، اعدام و شلاق موضوع ماده ٢٩٣ قانون آيين دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور كيفری " در تاريخ ٢٧ شهريور ١٣٨٢ از سوی محمد اسماعيل شوشتری وزير دادگستری برای تصويب به سيد محمود شاهرودی رييس قوه قضاييه تسليم شده و در تاريخ ٥ مهر ماه همان سال پس از تصويب و امضای رييس قوه قضاييه به روزنامه رسمی كشور ارسال شده است.
متن اين آيين نامه كه در شماره ١٧١٢٤ روزنامه رسمی جمهوری اسلامی به تاريخ ١٩ آذر ١٣٨٢ درج شده است نشان می دهد كه درست در هفته ها و ماه هايی كه ماموران جمهوری اسلامی در گفتگو با مقامات غربی از بهتر شدن وضع حقوق بشر در ايران سخن می گفتند و برای نمونه لغو مجازات سنگسار را به آنان وعده می دادند نه تنها چنين قصدی نداشته اند و بلكه در حال تنظيم آيين نامه آن بوده اند. نكته قابل توجه اين كه آيين نامه يادشده را وزير دادگستری كه در كابينه آقای خاتمی عضويت دارد تهيه كرده و برای تصويب به رييس قوه قضاييه تقديم كرده است و بنا بر اين ، تهيه و تصويب اين آيين نامه را بايد كار مشترك دو قوه مجريه و قضاييه جمهوری اسلامی ايران دانست.
آيين نامه ، همان طور كه از عنوان آن بر می آيد تنها به موضوع شلاق و اعدام كه در جمهوری اسلامی به صورت روزمره رواج دارد اكتفا نمی كند و بلكه مقولاتی ديگر از جمله سنگسار، قتل و صلب (به صليب كشيدن) را نيز در بر گرفته است. شايد برای غالب ايرانيان كه شاهد خشونت های فراوان و بی حد جمهوری اسلامی بوده اند باوركردنی نباشد كه انواع مجازات های خشونت بار و آدم كشی قانونی در اين جمهوری از نمونه های شناخته ش|ده آن به مراتب فراتر می رود و به حدی باورنكردنی می رسد. علاوه بر اين ، نويسندگان و تصويب كنندگان اين آيين نامه (و قوانين مربوط به آن) چنان با خونسردی و دلسنگی از اجرای اين مجازات ها سخن می گويند كه گويی كمترين احساس انسانی در آنان يافت نمی شود.
در ماده ١٤ آيين نامه می گويد: "اجرای قصاص نفس ، قتل و اعدام ممكن است به صورت حلق آويز به چوبه دار، و يا شليك اسلحه آتشين و يا اتصال الكتريسيته و يا به نحو ديگر به تشخيص قاضی صادركننده رای انجام گيرد." اعدام به وسيله چوبه دار يا جوخه آتش روش غالب آدم كشی قانونی در جمهوری اسلامی بوده است. اكنون می خوانيم كه استفاده از برق نيز برای اين كار مجاز شناخته شده است. مقامات جمهوری اسلامی ايران ظاهرا برای "مدرن " كردن شيوه های آدم كشی خود، اين روش را كه در ابرقدرت جهانی اعدام (آمريكا) رواج دارد نيز پسنديده و آن را مجاز دانسته اند. كافی است نظری به گزارش های مربوط به كاربرد صندلی الكتريكی در آمريكا بيندازيم تا ببينيم كه چگونه كسانی كه به اين شيوه اعدام شده اند گاه برای مدتی طولانی تا لحظه مرگ زجر كشيده اند. واقع امر اين است كه آدم كشی عملی ضد انسانی است و هيچ وسيله ای برای "آدم كشی متمدنانه " نمی توان يافت.
ماده يادشده همان طور كه ديده می شود به شيوه های يادشده اكتفا نمی كند و بلكه علاوه بر آن به قاضی اجازه می دهد كه "به نحو ديگر" اسير را بكشد. به موجب اين ماده ، قاضی می تواند به هر نحو دلخواه ، از گردن زدن گرفته تا از بلندی پرت كردن و ديوار بر روی محكوم خراب كردن و سنگسار كه در ايران جمهوری اسلامی و افغانستان طالبان و عربستان سعودی رايج بوده است ، و يا هر شيوه ابداعی ديگری كه خود بينديشد و يا بتواند از دوران بربريت بشر اقتباس كند، آدمی را به كشتن دهد. به عبارت ديگر، آيين نامه هيچ حد و مرزی برای خشونت و سبعيت در "قتل و اعدام " نمی شناسد. آيين نامه ای كه در سال هفتم حكومت آقای خاتمی ظاهرا برای نظم دادن به كار قاضيان و مجريان قتل و اعدام تنظيم شده در عمل راه را برای اعمال هر نوع خشونت باز گذاشته است.
مبحث چهارم اين آيين نامه به "تشريفات خاص اجرای حد رجم " (سنگسار) اختصاص يافته است و طی ٣ ماده و ٢ تبصره نحوه اجرای اين مجازات ضد انسانی را توضيح داده است. در اين جا می خوانيم كه "لازم است حد اقل سه نفر از مومنين در زمان اجرای حد حضور داشته باشند" (ماده ٢١). هم چنين ماموران "موظفند بدوا محل اجرای حد را به كيفيت مقرر در ماده ١٠٢ قانون مجازات اسلامی حفر نموده و مقداری سنگ به اندازه های مقرر در ماده ١٠٤ همان قانون در محل اجرای حكم آماده كنند" (ماده ٢١). در ماده بعدی ، آيين نامه تعيين می كند كه در چه شرايطی سنگ اول را قاضی صادركننده حكم يا شاهدان بايد بزنند. علاوه بر اين ، در يك تبصره مشخص می كند كه چگونه محكوم می تواند در صورتی كه زنا به اقرار خود او ثابت شده باشد با فرار از گودال ، خود را از مرگ نجات دهد. فراموش نكنيم كه بر اساس قانون مجازات اسلامی ، برای سنگسار، مرد را تا كمر و زن را تا سينه زير خاك می كنند، و در اين صورت معلوم است كه كدام يك از آنان (حتی با صرف نظر از قدرت جسمی متفاوتشان) شانس بيشتری برای بركشيدن خود از گودال و فرار از مرگ زجرآور خود دارند. و باز فراموش نكنيم كه "مومنين " حاضر در صحنه كه وظيفه زجر كشی محكوم به سنگسار را به عهده دارند مردند، و عملا با قساوت بيشتری سنگپاره های خود را به سوی زن زناكار پرتاب می كنند.
در مبحث پنجم ما با "تشريفات خاص اجرای حد صلب " آشنا می شويم و در ماده ٢٤ آيين نامه ميخوانيم: "در اجرای حد صلب محكوم را به چوبه دار كه شبيه صليب تهيه شده ، در حالتی كه پشت به صليب و رو به قبله بوده و پاهايش مقداری از زمين فاصله داشته باشد آويزان كرده و دست های وی را به دو چوبه افقی و پاهايش را به چوبه عمودی می بندند و به مدت سه روز تحت حفاظت و مراقبت مامورين نيروی انتظامی به همان حال رها می كنند". چنين است. دو هزار سال پس از داستان به صليب كشيدن مسيح ، جمهوری اسلامی اين شيوه زجرآور را برای كشتن يك انسان به كار می گيرد و در اوج جنبش اصلاح طلبی خود برای آن آيين نامه می نويسد. در اين جا قاضی مربوطه حكم را صادر می كند و می رود. ولی تصور كنيم كه ماموران انتظامی بايد پيوسته مراقب زجركشی انسانی باشند كه بر صليبی آويزان شده و زير چشم آنان به تدريج جان می دهد. البته اگر محكوم جثه ای قوی و بدنی سالم داشته باشد ممكن است از اين شكنجه سه شبانه روزه جان سالم به در ببرد. ماده يادشده می گويد كه "پس از انقضای سه روز، او را از چوبه دار پايين می آورند، اگر فوت كرده باشد پس از انجام مراسم مذهبی دفن و در غير اين صورت او را رها می كنند". يعنی باز در جمهوری اسلامی ضعيفانند كه بايد از طريق صلب يا سنگسار زير شكنجه جان دهند.
آيين نامه در دو فصل بعدی به نحوه اجرای احكام مربوط به قطع عضو و شلاق می پردازد. در اين جا می خوانيم كه "اجرای شلاق به وسيله نوار چرمی به هم تابيده به طول تقريبی يك متر و به قطر تقريبی ٥/١ سانتی متر انجام می شود" (ماده ٢٧) و "دست و پای محكوم به محل اجرای حكم بسته می شود تا از حركات اضافی محكوم كه ممكن است منجر به اصابت شلاق به نقاط ممنوعه شود جلوگيری به عمل آيد" (ماده ٢٨). در تبصره همين ماده اضافه می شود كه "منظور از نقاط ممنوعه سر و صورت و عورتين است ". به عبارت ديگر، می توان با شلاق چرمی به قطر ٥/١ سانتی متری به جان محكوم افتاد و هر جای بدن برهنه او را به جز اين سه نقطه هدف قرار داد. مواد ديگر اين فصل به تفاوت شدت و ضعف ضربات شلاق برای كيفرهای مختلف می پردازد (كه شديدترين آن ها برای زنا و تفخيذ است) و يا مواردی كه شلاق را بايد حتما بر تن برهنه زد مشخص می كند (مردان متهم به زنا و تفخيذ و شرابخواری).
آيين نامه ياد شده كه همين چند ماه پيش تصويب گرديده و به مرحله اجرا گذاشته شده است سندی رسوا و تكان دهنده از خشونت وحشيانه قانونی و سازمان يافته در جمهوری اسلامی بشمار می رود. اين سند نشان می دهد كه بر خلاف ادعاهای رهبران اين جمهوری در مجامع بين المللی ، و داعيه های مدنيت و حقوق بشری كه هر از چندگاهی سر داده می شود، جمهوری اسلامی هم چنان صحنه اعمال سبعانه ترين و ضد انسانی ترين شيوه های مجازات دوران وحشيت بشری است و با جهان مدرن و انسانی امروز كمترين ميانه ای ندارد. جمهوری اسلامی را نه تغييراتی كه اصلاح طلبان در چند سال اخير در روبنای آن ايجاد كرده اند و يا چهره خندان آقای خاتمی ، و بلكه نهادهای قدرتمند ولايت فقيه و نهادهای وابسته به آن و از جمله قوه قضاييه و شلاق و كشتن و سنگسار و دست و پا بريدن و به صليب كشيدن تعريف می كنند. و وقتی كه شش سال پس از آغاز جنبش اصلاح طلبی ما شاهد صدور چنين آيين نامه هايی هستيم ، آيا هنوز هم جايی برای سخن گفتن از اصلاح پذيری اين رژيم باقی می ماند؟
به نقل از ايران امروز
لينک مطلب
Read More
دكتر حسين باقرزاده
سهشنبه ٢٥ فروردين ١٣٨٣ (2004April 13)
hbzadeh@btinternet.com
# كبرا البته اولين و يا آخرين قربانی قوانين خشونت بار جمهوری اسلامی نيست و نخواهد بود. در فاصله مهرماه گذشته كه كبرا را به پای چوبه دار بردند تا كنون ده ها نفر ديگر در شهرهای مختلف كشور اعدام شده اند و عده زيادتری به شيوه های خشونت بار ديگر از شلاق و شكنجه های "تعزيری" گرفته تا بريدن دست مجازات شده اند. بخشی از مجازات های خشن ديگر پس از اعتراضات سازمان های حقوق بشری و جامعه جهانی متوقف شده است - ولی هيچگاه آن ها لغو نشده اند.
# آيين نامه يادشده كه همين چند ماه پيش تصويب گرديده و به مرحله اجرا گذاشته شده است سندی رسوا و تكان دهنده از خشونت وحشيانه قانونی و سازمان يافته در جمهوری اسلامی بشمار می رود. اين سند نشان می دهد كه بر خلاف ادعاهای رهبران آن ، جمهوری اسلامی هم چنان صحنه اعمال سبعانه ترين و ضد انسانی ترين شيوه های مجازات دوران وحشيت بشری است و با جهان مدرن و انسانی امروز كمترين ميانه ای ندارد.
خبر اين كه حكم اعدام كبرا رحمانپور مجددا با مراجعه شوهر او به قوه قضائيه در دستور قرار گرفته نگرانی فعالان حقوق بشر را برانگيخته است. اكنون خطر آن وجود دارد كه اين زن جوان ٢٣ ساله به تقاضای شوهر ٦٧ ساله اش به كام مرگ فرستاده شود و يك نفر ديگر بر آمار قطور اعدام های جمهوری اسلامی افزوده گردد. نفس اين كه در يك نظام قضايی ، يك انسان (در اين جا، شوهر كبرا) به عنوان "ولی دم " اختيار مرگ و زندگی انسان ديگری را در دست داشته باشد به بهترين وجهی سطح نازل ارزش جان انسانی را در آن نظام به نمايش می گذارد. كبرا، زنی كه زير فشار فقر در سن ١٨ سالگی به عقد مردی شست و چند ساله در آمده بود |بعدا زير حملات و فشار مادر شوهر قرار می گيرد تا آن جا كه روزی اين حملات به درگيری خشونت بار می انجامد و مادر شوهر پير در جريان آن كشته می شود. كبرا در دادگاه به قصاص نفس محكوم می شود، ولی اجرای حكم يك بار به علت "آماده نبودن وسايل لازم " به تعويق می افتد. در اين فاصله ، تلاش های زيادی برای نجات اين زن جوان از مرگ صورت می گيرد - تلاش هايی كه اكنون با طرح مجدد خواست شوهر كبرا به خطر افتاده است.
كبرا البته اولين و يا آخرين قربانی قوانين خشونت بار جمهوری اسلامی نيست و نخواهد بود. در فاصله مهرماه گذشته كه كبرا را به پای چوبه دار بردند تا كنون ده ها نفر ديگر در شهرهای مختلف كشور اعدام شده اند و عده زيادتری به شيوه های خشونت بار ديگر از شلاق و شكنجه های "تعزيری " گرفته تا بريدن دست مجازات شده اند. در سال های پيش از آن ، مجازات هايی از قبيل سنگسار و گردن زدن و از بلندی پرت كردن و دست و پا بريدن و چشم از حدقه در آوردن و جرح و ضرب های فراوان ديگری در جمهوری اسلامی ديده شده است. بخشی از اين نوع مجازات ها پس از اعتراضات سازمان های حقوق بشری و جامعه جهانی متوقف شده است - ولی هيچگاه آن ها لغو نشده اند.
در واقع ، جمهوری اسلامی پس از بيست و پنج سال كه از اجرای اين مجازات های خشن و ناانسانی می گذرد نه فقط تاكنون قدمی برای لغو آن ها بر نداشته است كه اخيرا طی آيين نامه ای نحوه اجرای انواع اين مجازات ها را نيز مشخص كرده است. "آيين نامه نحوه اجرای احكام قصاص ، رجم ، قتل ، صلب ، اعدام و شلاق موضوع ماده ٢٩٣ قانون آيين دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور كيفری " در تاريخ ٢٧ شهريور ١٣٨٢ از سوی محمد اسماعيل شوشتری وزير دادگستری برای تصويب به سيد محمود شاهرودی رييس قوه قضاييه تسليم شده و در تاريخ ٥ مهر ماه همان سال پس از تصويب و امضای رييس قوه قضاييه به روزنامه رسمی كشور ارسال شده است.
متن اين آيين نامه كه در شماره ١٧١٢٤ روزنامه رسمی جمهوری اسلامی به تاريخ ١٩ آذر ١٣٨٢ درج شده است نشان می دهد كه درست در هفته ها و ماه هايی كه ماموران جمهوری اسلامی در گفتگو با مقامات غربی از بهتر شدن وضع حقوق بشر در ايران سخن می گفتند و برای نمونه لغو مجازات سنگسار را به آنان وعده می دادند نه تنها چنين قصدی نداشته اند و بلكه در حال تنظيم آيين نامه آن بوده اند. نكته قابل توجه اين كه آيين نامه يادشده را وزير دادگستری كه در كابينه آقای خاتمی عضويت دارد تهيه كرده و برای تصويب به رييس قوه قضاييه تقديم كرده است و بنا بر اين ، تهيه و تصويب اين آيين نامه را بايد كار مشترك دو قوه مجريه و قضاييه جمهوری اسلامی ايران دانست.
آيين نامه ، همان طور كه از عنوان آن بر می آيد تنها به موضوع شلاق و اعدام كه در جمهوری اسلامی به صورت روزمره رواج دارد اكتفا نمی كند و بلكه مقولاتی ديگر از جمله سنگسار، قتل و صلب (به صليب كشيدن) را نيز در بر گرفته است. شايد برای غالب ايرانيان كه شاهد خشونت های فراوان و بی حد جمهوری اسلامی بوده اند باوركردنی نباشد كه انواع مجازات های خشونت بار و آدم كشی قانونی در اين جمهوری از نمونه های شناخته ش|ده آن به مراتب فراتر می رود و به حدی باورنكردنی می رسد. علاوه بر اين ، نويسندگان و تصويب كنندگان اين آيين نامه (و قوانين مربوط به آن) چنان با خونسردی و دلسنگی از اجرای اين مجازات ها سخن می گويند كه گويی كمترين احساس انسانی در آنان يافت نمی شود.
در ماده ١٤ آيين نامه می گويد: "اجرای قصاص نفس ، قتل و اعدام ممكن است به صورت حلق آويز به چوبه دار، و يا شليك اسلحه آتشين و يا اتصال الكتريسيته و يا به نحو ديگر به تشخيص قاضی صادركننده رای انجام گيرد." اعدام به وسيله چوبه دار يا جوخه آتش روش غالب آدم كشی قانونی در جمهوری اسلامی بوده است. اكنون می خوانيم كه استفاده از برق نيز برای اين كار مجاز شناخته شده است. مقامات جمهوری اسلامی ايران ظاهرا برای "مدرن " كردن شيوه های آدم كشی خود، اين روش را كه در ابرقدرت جهانی اعدام (آمريكا) رواج دارد نيز پسنديده و آن را مجاز دانسته اند. كافی است نظری به گزارش های مربوط به كاربرد صندلی الكتريكی در آمريكا بيندازيم تا ببينيم كه چگونه كسانی كه به اين شيوه اعدام شده اند گاه برای مدتی طولانی تا لحظه مرگ زجر كشيده اند. واقع امر اين است كه آدم كشی عملی ضد انسانی است و هيچ وسيله ای برای "آدم كشی متمدنانه " نمی توان يافت.
ماده يادشده همان طور كه ديده می شود به شيوه های يادشده اكتفا نمی كند و بلكه علاوه بر آن به قاضی اجازه می دهد كه "به نحو ديگر" اسير را بكشد. به موجب اين ماده ، قاضی می تواند به هر نحو دلخواه ، از گردن زدن گرفته تا از بلندی پرت كردن و ديوار بر روی محكوم خراب كردن و سنگسار كه در ايران جمهوری اسلامی و افغانستان طالبان و عربستان سعودی رايج بوده است ، و يا هر شيوه ابداعی ديگری كه خود بينديشد و يا بتواند از دوران بربريت بشر اقتباس كند، آدمی را به كشتن دهد. به عبارت ديگر، آيين نامه هيچ حد و مرزی برای خشونت و سبعيت در "قتل و اعدام " نمی شناسد. آيين نامه ای كه در سال هفتم حكومت آقای خاتمی ظاهرا برای نظم دادن به كار قاضيان و مجريان قتل و اعدام تنظيم شده در عمل راه را برای اعمال هر نوع خشونت باز گذاشته است.
مبحث چهارم اين آيين نامه به "تشريفات خاص اجرای حد رجم " (سنگسار) اختصاص يافته است و طی ٣ ماده و ٢ تبصره نحوه اجرای اين مجازات ضد انسانی را توضيح داده است. در اين جا می خوانيم كه "لازم است حد اقل سه نفر از مومنين در زمان اجرای حد حضور داشته باشند" (ماده ٢١). هم چنين ماموران "موظفند بدوا محل اجرای حد را به كيفيت مقرر در ماده ١٠٢ قانون مجازات اسلامی حفر نموده و مقداری سنگ به اندازه های مقرر در ماده ١٠٤ همان قانون در محل اجرای حكم آماده كنند" (ماده ٢١). در ماده بعدی ، آيين نامه تعيين می كند كه در چه شرايطی سنگ اول را قاضی صادركننده حكم يا شاهدان بايد بزنند. علاوه بر اين ، در يك تبصره مشخص می كند كه چگونه محكوم می تواند در صورتی كه زنا به اقرار خود او ثابت شده باشد با فرار از گودال ، خود را از مرگ نجات دهد. فراموش نكنيم كه بر اساس قانون مجازات اسلامی ، برای سنگسار، مرد را تا كمر و زن را تا سينه زير خاك می كنند، و در اين صورت معلوم است كه كدام يك از آنان (حتی با صرف نظر از قدرت جسمی متفاوتشان) شانس بيشتری برای بركشيدن خود از گودال و فرار از مرگ زجرآور خود دارند. و باز فراموش نكنيم كه "مومنين " حاضر در صحنه كه وظيفه زجر كشی محكوم به سنگسار را به عهده دارند مردند، و عملا با قساوت بيشتری سنگپاره های خود را به سوی زن زناكار پرتاب می كنند.
در مبحث پنجم ما با "تشريفات خاص اجرای حد صلب " آشنا می شويم و در ماده ٢٤ آيين نامه ميخوانيم: "در اجرای حد صلب محكوم را به چوبه دار كه شبيه صليب تهيه شده ، در حالتی كه پشت به صليب و رو به قبله بوده و پاهايش مقداری از زمين فاصله داشته باشد آويزان كرده و دست های وی را به دو چوبه افقی و پاهايش را به چوبه عمودی می بندند و به مدت سه روز تحت حفاظت و مراقبت مامورين نيروی انتظامی به همان حال رها می كنند". چنين است. دو هزار سال پس از داستان به صليب كشيدن مسيح ، جمهوری اسلامی اين شيوه زجرآور را برای كشتن يك انسان به كار می گيرد و در اوج جنبش اصلاح طلبی خود برای آن آيين نامه می نويسد. در اين جا قاضی مربوطه حكم را صادر می كند و می رود. ولی تصور كنيم كه ماموران انتظامی بايد پيوسته مراقب زجركشی انسانی باشند كه بر صليبی آويزان شده و زير چشم آنان به تدريج جان می دهد. البته اگر محكوم جثه ای قوی و بدنی سالم داشته باشد ممكن است از اين شكنجه سه شبانه روزه جان سالم به در ببرد. ماده يادشده می گويد كه "پس از انقضای سه روز، او را از چوبه دار پايين می آورند، اگر فوت كرده باشد پس از انجام مراسم مذهبی دفن و در غير اين صورت او را رها می كنند". يعنی باز در جمهوری اسلامی ضعيفانند كه بايد از طريق صلب يا سنگسار زير شكنجه جان دهند.
آيين نامه در دو فصل بعدی به نحوه اجرای احكام مربوط به قطع عضو و شلاق می پردازد. در اين جا می خوانيم كه "اجرای شلاق به وسيله نوار چرمی به هم تابيده به طول تقريبی يك متر و به قطر تقريبی ٥/١ سانتی متر انجام می شود" (ماده ٢٧) و "دست و پای محكوم به محل اجرای حكم بسته می شود تا از حركات اضافی محكوم كه ممكن است منجر به اصابت شلاق به نقاط ممنوعه شود جلوگيری به عمل آيد" (ماده ٢٨). در تبصره همين ماده اضافه می شود كه "منظور از نقاط ممنوعه سر و صورت و عورتين است ". به عبارت ديگر، می توان با شلاق چرمی به قطر ٥/١ سانتی متری به جان محكوم افتاد و هر جای بدن برهنه او را به جز اين سه نقطه هدف قرار داد. مواد ديگر اين فصل به تفاوت شدت و ضعف ضربات شلاق برای كيفرهای مختلف می پردازد (كه شديدترين آن ها برای زنا و تفخيذ است) و يا مواردی كه شلاق را بايد حتما بر تن برهنه زد مشخص می كند (مردان متهم به زنا و تفخيذ و شرابخواری).
آيين نامه ياد شده كه همين چند ماه پيش تصويب گرديده و به مرحله اجرا گذاشته شده است سندی رسوا و تكان دهنده از خشونت وحشيانه قانونی و سازمان يافته در جمهوری اسلامی بشمار می رود. اين سند نشان می دهد كه بر خلاف ادعاهای رهبران اين جمهوری در مجامع بين المللی ، و داعيه های مدنيت و حقوق بشری كه هر از چندگاهی سر داده می شود، جمهوری اسلامی هم چنان صحنه اعمال سبعانه ترين و ضد انسانی ترين شيوه های مجازات دوران وحشيت بشری است و با جهان مدرن و انسانی امروز كمترين ميانه ای ندارد. جمهوری اسلامی را نه تغييراتی كه اصلاح طلبان در چند سال اخير در روبنای آن ايجاد كرده اند و يا چهره خندان آقای خاتمی ، و بلكه نهادهای قدرتمند ولايت فقيه و نهادهای وابسته به آن و از جمله قوه قضاييه و شلاق و كشتن و سنگسار و دست و پا بريدن و به صليب كشيدن تعريف می كنند. و وقتی كه شش سال پس از آغاز جنبش اصلاح طلبی ما شاهد صدور چنين آيين نامه هايی هستيم ، آيا هنوز هم جايی برای سخن گفتن از اصلاح پذيری اين رژيم باقی می ماند؟
به نقل از ايران امروز
لينک مطلب
دوشنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۸۳
از اينکه نوشي دو باره برگشته خوشحالم!
اميدورام هميشه باشد و از خودش و جوجه ها بنويسد.
اما اين باعث نمي شود که نگرانيها را فراموش کنيم.
نوشي در مطلب آخرش چيزهايي نوشته که نگران کننده است
سالها پيش فروغ نوشته بود "وغ وغ جغجقه قانون"
ظاهرا اين صدا نه تنها قطع نشده،بلندتر هم شده!
نمي دانم از دست اين جماعت وبلاگ نويس و وبلاگ خوان چه کاری بر مي آيد!
ولي مشکلي که نوشي گفته مشکل کوچکي نيست!
شايد بسيار مهم تر از موضع گيري های سياسي من و شما در موارد مختلف باشد!
اين که در زندانهای ايران ، پر است از انسانهايي که به خاطر عقيده زنداني اند مهم است، ولي در بيرون همين زندان ها هم انسانهای بسياری اسير و زنداني قانون ها و باورهای موجود در جامعه ما هستند!
فکر ميکنم اين حرف را در وبلاگ 'يک گيله مرد' خواندم که:
"درست است که من و تو در به وجود آمدن وضعيت موجود مقصر نيستيم ولي در ادامه پيدا کردنش مقصريم"
Read More
اميدورام هميشه باشد و از خودش و جوجه ها بنويسد.
اما اين باعث نمي شود که نگرانيها را فراموش کنيم.
نوشي در مطلب آخرش چيزهايي نوشته که نگران کننده است
سالها پيش فروغ نوشته بود "وغ وغ جغجقه قانون"
ظاهرا اين صدا نه تنها قطع نشده،بلندتر هم شده!
نمي دانم از دست اين جماعت وبلاگ نويس و وبلاگ خوان چه کاری بر مي آيد!
ولي مشکلي که نوشي گفته مشکل کوچکي نيست!
شايد بسيار مهم تر از موضع گيري های سياسي من و شما در موارد مختلف باشد!
اين که در زندانهای ايران ، پر است از انسانهايي که به خاطر عقيده زنداني اند مهم است، ولي در بيرون همين زندان ها هم انسانهای بسياری اسير و زنداني قانون ها و باورهای موجود در جامعه ما هستند!
فکر ميکنم اين حرف را در وبلاگ 'يک گيله مرد' خواندم که:
"درست است که من و تو در به وجود آمدن وضعيت موجود مقصر نيستيم ولي در ادامه پيدا کردنش مقصريم"
سهشنبه، فروردین ۱۸، ۱۳۸۳
کتابهای رايگان فارسي!
دستش درد نکند اين کتابدار عزيز ،
کار پر زحمت و خوبي را شروع کرده است ، اميدورام موفق باشد
از وبلاگش مي توانيد کتابهای ارزشمند زيادی را دانلود کنيد.
بسياری از کتابهای ناياب و بدرد بخور هم توی کتابهايش پيدا مي شود.
وقتي آدمهايي مي بينم که اينقدر انزژی و روحيه دارند اميدوار مي شوم.
حتما سری به وبلاگش بزنيد.
Read More
دستش درد نکند اين کتابدار عزيز ،
کار پر زحمت و خوبي را شروع کرده است ، اميدورام موفق باشد
از وبلاگش مي توانيد کتابهای ارزشمند زيادی را دانلود کنيد.
بسياری از کتابهای ناياب و بدرد بخور هم توی کتابهايش پيدا مي شود.
وقتي آدمهايي مي بينم که اينقدر انزژی و روحيه دارند اميدوار مي شوم.
حتما سری به وبلاگش بزنيد.
هيچ چيز نمي گويم، فقط به آدرس زير برويد و گزارش ها را ببينيد (چهار بخش)
FRONTLINE/WORLD . Iran - Forbidden Iran . Streaming Video clip4 . Broadband | PBS
Read More
FRONTLINE/WORLD . Iran - Forbidden Iran . Streaming Video clip4 . Broadband | PBS
دوشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۸۳
سالی که نکوست از بهارش پيداست!
امسال چه سالي است!
آرزو داشتم که امسال سالي باشد پر از اميد شادی و ارامش
دوست داشتم برای يک بار هم که شده در اين چند سال اخير شاهد سالی باشيم بدور از کشتار، ترور و خونخواری
سالي باشد که به آن افتخار کنيم و هميشه با افتخار از آن ياد کنيم!
اما...
خوب ظاهرا اين حرف که :"جنگ يک قانون ابدی است و صلح استراحت بين دو جنگ است" خيلي واقعي تر از آن است که بتوان تغييرش داد
در ابتدای سال ياسين ترور شد - اين که ياسيتن خود سر دسته يکي از بزرگترين گروه های تروريستي دنيا بود مسئله ديگری است-"
بعد در عراق چند آمريکايي بدست مردم عراق؟؟؟ کشته شدند و جسدشان تکه تکه شد و ...
بعد نوبت غير نظامي ها شد
بعد نوبت آمريکا شد که وعده انتقام بدهد....
و همه اينها در همين 15 روز اول سال اتفاق افتاد!
نمي دانم شما در مورد ترور چه فکر مي کنيد ولي من فکر مي کنم ترور فقط تنفر ايجاد مي کند
سالهاست اسرائيلي ها با ترور و قتل مبارزان؟! زنان و کودکان فلسطيني تخم نفرت را در دل فلسطيني ها مي کارند و
فلسطينيها با ترور (عمليات شهادت طلبانه؟!!) زنان ،کودکان و سربازان اسرائيلی تخم نفرت را در دل اسرائيلي ها
مدتهاست سربازان آمريکايي تخم نفرت را در دل عراقي ها مي کارند و عراقي ها تخم نفرت را در دل پدران و مادران آمريکايي
نمي دانم اين دور باطل تا کي ادامه پيدا مي کند ولي يک ضرب المثل هست که مي گويد :"هر کس باد بکارد توفان درو مي کند"
حدود 15 -20 سال حکومت ملايان دست به قتل عام کردها زد دهکده هاي کرد نشين نابود مي شدند و فقط به بهانه ضد انقلاب !! بودن پدر خانواده ، تمام اغضای خانواده کشته مي شند!
تخم نفرتي که آن روزها در کردها کاشته شد در مواجهه آنها با سپاه پاسداران خود رانشان داد و کردها پاسداران زيادی را به خون خواهی فرزندان خود کشتند.
هنوز که هنوز است مناطق کرد نشين کمترين آمار شرکت در انتخابات را دارند و هر زماني هم که در انتخابات شرکت مي کنند نتيجه انتخاباتشان از زمين تا آسمان با نظر حکومت تفاوت دارد!
در ابتداي دهه پرآشوب 60 تمام گروهای سياسي غير حکومتی(مجاهدين و بقيه) که نقش تعيين کننده ای در پيروزی انقلاب داشتند قتل عام شدند
جوانها و نوجوانهای زيادی فقط به علت همراه داشتن روزنامه و يا اعلاميه های مجاهدين خلق بدون محاکمه (توسط جوخه اعدام خلخالي)اعدام شدند
و تخم نفرتي که در دل خانواده هاي آنها کاشته شد
سازمان مجاهدين خلق را از يک گروه مبارز مردمي تبديل به سازماني کرد که امروز مي بينيم
--------------
خيالتان راحت!
اين قانون دنياست!
اما بيا باور کنيم و اميدوار باشيم که من و تو (فقط من و تو) مي توانيم کاری کنيم!
کاری کنيم که در دل نسل آينده هيچ نفرت و کينه ای نباشد
کاری کنيم که ترور تقسپم بندي جوانمردانه(عمليات شهادت طلبانه؟!!) و غير جوانمردانه نداشته باشد و قفط ترور باشد و غير انساني
کاری کنيم که نسل آينده و نسل های بعد با عشق و اميد زندگي کنند.
نسل آينده فرزندان من و تو هستند کاری نکنيم که توفان درو کنند!
Read More
امسال چه سالي است!
آرزو داشتم که امسال سالي باشد پر از اميد شادی و ارامش
دوست داشتم برای يک بار هم که شده در اين چند سال اخير شاهد سالی باشيم بدور از کشتار، ترور و خونخواری
سالي باشد که به آن افتخار کنيم و هميشه با افتخار از آن ياد کنيم!
اما...
خوب ظاهرا اين حرف که :"جنگ يک قانون ابدی است و صلح استراحت بين دو جنگ است" خيلي واقعي تر از آن است که بتوان تغييرش داد
در ابتدای سال ياسين ترور شد - اين که ياسيتن خود سر دسته يکي از بزرگترين گروه های تروريستي دنيا بود مسئله ديگری است-"
بعد در عراق چند آمريکايي بدست مردم عراق؟؟؟ کشته شدند و جسدشان تکه تکه شد و ...
بعد نوبت غير نظامي ها شد
بعد نوبت آمريکا شد که وعده انتقام بدهد....
و همه اينها در همين 15 روز اول سال اتفاق افتاد!
نمي دانم شما در مورد ترور چه فکر مي کنيد ولي من فکر مي کنم ترور فقط تنفر ايجاد مي کند
سالهاست اسرائيلي ها با ترور و قتل مبارزان؟! زنان و کودکان فلسطيني تخم نفرت را در دل فلسطيني ها مي کارند و
فلسطينيها با ترور (عمليات شهادت طلبانه؟!!) زنان ،کودکان و سربازان اسرائيلی تخم نفرت را در دل اسرائيلي ها
مدتهاست سربازان آمريکايي تخم نفرت را در دل عراقي ها مي کارند و عراقي ها تخم نفرت را در دل پدران و مادران آمريکايي
نمي دانم اين دور باطل تا کي ادامه پيدا مي کند ولي يک ضرب المثل هست که مي گويد :"هر کس باد بکارد توفان درو مي کند"
حدود 15 -20 سال حکومت ملايان دست به قتل عام کردها زد دهکده هاي کرد نشين نابود مي شدند و فقط به بهانه ضد انقلاب !! بودن پدر خانواده ، تمام اغضای خانواده کشته مي شند!
تخم نفرتي که آن روزها در کردها کاشته شد در مواجهه آنها با سپاه پاسداران خود رانشان داد و کردها پاسداران زيادی را به خون خواهی فرزندان خود کشتند.
هنوز که هنوز است مناطق کرد نشين کمترين آمار شرکت در انتخابات را دارند و هر زماني هم که در انتخابات شرکت مي کنند نتيجه انتخاباتشان از زمين تا آسمان با نظر حکومت تفاوت دارد!
در ابتداي دهه پرآشوب 60 تمام گروهای سياسي غير حکومتی(مجاهدين و بقيه) که نقش تعيين کننده ای در پيروزی انقلاب داشتند قتل عام شدند
جوانها و نوجوانهای زيادی فقط به علت همراه داشتن روزنامه و يا اعلاميه های مجاهدين خلق بدون محاکمه (توسط جوخه اعدام خلخالي)اعدام شدند
و تخم نفرتي که در دل خانواده هاي آنها کاشته شد
سازمان مجاهدين خلق را از يک گروه مبارز مردمي تبديل به سازماني کرد که امروز مي بينيم
--------------
خيالتان راحت!
اين قانون دنياست!
اما بيا باور کنيم و اميدوار باشيم که من و تو (فقط من و تو) مي توانيم کاری کنيم!
کاری کنيم که در دل نسل آينده هيچ نفرت و کينه ای نباشد
کاری کنيم که ترور تقسپم بندي جوانمردانه(عمليات شهادت طلبانه؟!!) و غير جوانمردانه نداشته باشد و قفط ترور باشد و غير انساني
کاری کنيم که نسل آينده و نسل های بعد با عشق و اميد زندگي کنند.
نسل آينده فرزندان من و تو هستند کاری نکنيم که توفان درو کنند!
یکشنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۸۳
اشتراک در:
پستها
(
Atom
)
جستجوی این وبلاگ
برچسبها
جاهايي که سر ميزنم
کتابخانهها
- کتاب فارسی
- ایرانیان آمریکای شمالی
- کتابخانه رضا قاسمی-دوات
- کتابخانه داتیس
- قفسه
- کتابخانه آشیان
- پارس تک
- کتابخانه مارکسیستها
- امیرحسین خنجی
- کتابخانه خوابگرد
- کتبخانه اهل سنت
- کتابخانه پارس
- آوای آزاد
- نیلوفرانه
- کتابخانه بهاییان
- کتابخانه کامپیوتر
- کتابخانه نشر کارگری
- کتابخانه کامپیوتر
- کتابخانه نشر کارگری
- کتابخانه ادم و حوا
- جستجو در کتابهای فارسی
- کتابخانه نهضت ملی ایران
- تبرستان
- کتابخانه ایران باستان
اخبار زرتشتیان
CopyLeft! هرگونه کپی برداری مجازاست، اما خوشحال میشوم اگر به خودم هم خبر بدهید. با پشتیبانی Blogger.
آرشیو وبلاگ
-
2009
(53)
- دسامبر (4)
- نوامبر (3)
- اکتبر (2)
- سپتامبر (4)
- اوت (6)
- ژوئیهٔ (10)
- ژوئن (4)
- مهٔ (3)
- آوریل (3)
- فوریهٔ (7)
- ژانویهٔ (7)
-
2008
(77)
- دسامبر (4)
- نوامبر (4)
- اکتبر (3)
- سپتامبر (4)
- اوت (15)
- ژوئیهٔ (11)
- ژوئن (7)
- مهٔ (2)
- آوریل (7)
- مارس (11)
- فوریهٔ (2)
- ژانویهٔ (7)
-
2007
(60)
- دسامبر (7)
- نوامبر (1)
- اکتبر (2)
- سپتامبر (3)
- اوت (2)
- ژوئیهٔ (8)
- ژوئن (10)
- مهٔ (5)
- آوریل (2)
- مارس (8)
- فوریهٔ (3)
- ژانویهٔ (9)
-
2006
(130)
- دسامبر (8)
- نوامبر (6)
- اکتبر (6)
- سپتامبر (6)
- اوت (8)
- ژوئیهٔ (15)
- ژوئن (15)
- مهٔ (21)
- آوریل (15)
- مارس (8)
- فوریهٔ (6)
- ژانویهٔ (16)
-
2005
(59)
- دسامبر (3)
- نوامبر (6)
- اکتبر (2)
- سپتامبر (7)
- اوت (8)
- ژوئیهٔ (2)
- مهٔ (8)
- آوریل (10)
- مارس (10)
- ژانویهٔ (3)
-
2004
(75)
- دسامبر (3)
- نوامبر (1)
- ژوئن (2)
- مهٔ (5)
-
آوریل
(10)
- چرا دروغ؟ کلي با خودم کلنجار رفتم تا اين عکس را اي...
- تا به حال از انسان بودن خودتان شرمنده شده ايد؟ من ...
- امروز 24 آوريل است! سالروز قتل عام ارامنه توسط رژي...
- يه جوک با کلي زحمت از متن انگليسي ترجمه اش کردم ب...
- "آييننامه نحوه اجرای احكام قصاص ، رجم ، قتل ، صلب...
- از اينکه نوشي دو باره برگشته خوشحالم! اميدورام همي...
- کتابهای رايگان فارسي! دستش درد نکند اين کتابدار عز...
- هيچ چيز نمي گويم، فقط به آدرس زير برويد و گزارش ها...
- سالی که نکوست از بهارش پيداست! امسال چه سالي است! ...
- من برگشتم! سال نو مبارک، اميدورام امسال سالی سرارس...
- مارس (12)
- فوریهٔ (38)
- ژانویهٔ (4)
بیشتر خواندهشدهها
-
لطفا اصرار نکن که رای بدهم، اگر بر فرض محال رای هم بدهم، به کسانی رای نمیدهم که نامشان با #فلاحیان و #ریشهری در یک لیست باشد.
-
یادت هست، چند سال پیش بود؟ شاید بیشتر از ۱۵ سال؟ خیلی ساده، وسط سرمای زمستان،اخرین بطری ودکا را ورداشتی و بدون لباس مناسب و تجهیزات زمستانی...
-
خواب دبدم "ادوارد" ام، با دستهایی شبیه قیچی توی قطاری اتوبوسی بودم، پر از آدمهایی که بعضیها را میشناختم و خیلیها را نه... ا...
-
يه نكته خوب انتخابات تو ايران اينه كه رقيبا ﭘﺘﻪ همو مي ريزن رو آب! البته اين وسط آدماي بدبختي مثل عليرضا امير قاسمي هم بى جوري سه مي شن!( شا...
-
هر روز مینشست توی بالکن بی نردهی روبرو، روی صندلی پلاستیکی کوتاه قرمزاش با همان شلوارک راهراه سفید و آبی اول سیگاری روشن میکرد بعد ...
-
تو کاملا آزادی که انتخاب کنی انتخاب اینکه توسط گرگها خورده شوی یا کفتارها ایکه بگویی رای نمیدهم نشانهی بیسوادی سیاسی توست تو میدانی ...
-
«اگر دیگر پای رفتنمان نیست، باری، قلعهبانان این حجّت با ما تمام کردهاند که اگر میخواهید در این دیار اقامت گزینید میباید با ابلیس قرار...
-
میگویند اگر قورباغهای را داخل آب جوش بیاندازی، بیرون میپرد ولی اگر آب را کمکم گرم کنی، قورباغه توی آب میپزد و متوجه نمیشود، این دقیق...
-
Yesterday when I was young The taste of life was sweet as rain upon my tongue I teased at life as if it were a foolish game The way the even...
-
یادم نیست کجا برای احساس خوشبختی 10 کار را ضروری دانسته بود، یکی از این کارها یاد گرفتن نواختن یک ساز بود-بقیه را چون (دستکم از دید من) مهم...
© ما اينيم 2013 . Powered by Bootstrap , Blogger templates and RWD Testing Tool