یادداشتهای یک کچل از خودراضی
پنجشنبه، مهر ۱۸، ۱۳۸۷
گوش کن و بخند!
یک بار... گوش کن و بخند!... آن اولهای شروع کارم، یک بچه هشت ساله مریض من بود که نزله و تنگی نفس داشت و آخرش هم درقید... .
دیدنش خیلی سخت است و طاقت خرکی میخواهد. باور کن که حتا آدمهایی که عادت دارند هم برایشان سخت است...مادره تا آن وقت سه جهار تایی بچه سقط کرده بود و این یکی آخریش بود...بیچاره! یک چهل سالی هم از عمرش میرفت...زن بینوا خودش را میانداخت روی پاهای من رو خاک غلط میزد، زنجموره میکرد و میگفت:"دکتر جان! نگذارید بمیرد! چی بهتان بدهم که زندهاش کنید؟... تورا به خدا تو رو به مذهبات دکتر نگذار بمیرد!" و این زرنجهها و این حرفها و نالهها،تصورش را بکن،عجیب و وحشتناک بود! حس میکردم در گیوهام باز شده و هر چی داشتهام ول کردهام توی شلوارم... بچه طفلکی دارد خفه میشود، مادره دارد توی سرش میزند و شیهه میکشد، من هم دارم شلوارم را خیس میکنم. فکر کن چه حال و وضعی است!هر کاری بلد بودم کرده بودم؛برای بچه بینوا فقط قد یک سوراخ به قد ته سوزن باقی مانده بود که از همان نفس میکشید... آن وقت من کاری کردم که اصلا ممکن نیست بتوانم برایت تعریف کنم... میدانی چه کار کردم؟-رفتم بیرون!... زمستان بود . زمستانیخبندان. آسمان هم مثل آینه.دیگر خودت خوب میتوانی حدس بزنی که زمستان، شب، زیر یک چنان آسمانی، چه سوزی ممکن است بزند! سوزی میزد که در عرض یک ثانیه خون توی رگهای آدم یح میبست... آن وقت توی یک چنین هوایی رفتم بیرون تو حیاط زانو زدم و شروع کردم به دعا خواندن و دست به دامن خدا شدن، که لطفاش را شامل حال این بچه بدبخت و مادر بدبختترش بکند... گفتم:"خدایا به این فلک زده بینوا که دارد خفه میشود فقط یک ذره هوا عنایت بفرما! نه هیچ چیز عجیب و غریب، نه یک گنج، نه نمیدانم یک چیز.بلکه فقط و فقط یک ذره هوا!" با وجود این، خدای مهربان همان یک ذره هوایی را که میتوانست ریههای این بچه را پر کند و از مرگ نجاتاش دهد از او دریغ کرد، که کرد که کرد... وقتی به اتاق برگشتم بچه بیچاره از دست رفته بود...
از داستان خزه نوشته هربر لوپوریه
ترجمه احمد شاملو
ترجمه احمد شاملو
اشتراک در:
نظرات پیام
(
Atom
)
جستجوی این وبلاگ
برچسبها
جاهايي که سر ميزنم
کتابخانهها
- کتاب فارسی
- ایرانیان آمریکای شمالی
- کتابخانه رضا قاسمی-دوات
- کتابخانه داتیس
- قفسه
- کتابخانه آشیان
- پارس تک
- کتابخانه مارکسیستها
- امیرحسین خنجی
- کتابخانه خوابگرد
- کتبخانه اهل سنت
- کتابخانه پارس
- آوای آزاد
- نیلوفرانه
- کتابخانه بهاییان
- کتابخانه کامپیوتر
- کتابخانه نشر کارگری
- کتابخانه کامپیوتر
- کتابخانه نشر کارگری
- کتابخانه ادم و حوا
- جستجو در کتابهای فارسی
- کتابخانه نهضت ملی ایران
- تبرستان
- کتابخانه ایران باستان
اخبار زرتشتیان
CopyLeft! هرگونه کپی برداری مجازاست، اما خوشحال میشوم اگر به خودم هم خبر بدهید. با پشتیبانی Blogger.
آرشیو وبلاگ
-
2009
(53)
- دسامبر (4)
- نوامبر (3)
- اکتبر (2)
- سپتامبر (4)
- اوت (6)
- ژوئیهٔ (10)
- ژوئن (4)
- مهٔ (3)
- آوریل (3)
- فوریهٔ (7)
- ژانویهٔ (7)
-
2008
(77)
- دسامبر (4)
- نوامبر (4)
- سپتامبر (4)
- اوت (15)
- ژوئیهٔ (11)
- ژوئن (7)
- مهٔ (2)
- آوریل (7)
- مارس (11)
- فوریهٔ (2)
- ژانویهٔ (7)
-
2007
(60)
- دسامبر (7)
- نوامبر (1)
- اکتبر (2)
- سپتامبر (3)
- اوت (2)
- ژوئیهٔ (8)
- ژوئن (10)
- مهٔ (5)
- آوریل (2)
- مارس (8)
- فوریهٔ (3)
- ژانویهٔ (9)
-
2006
(130)
- دسامبر (8)
- نوامبر (6)
- اکتبر (6)
- سپتامبر (6)
- اوت (8)
- ژوئیهٔ (15)
- ژوئن (15)
- مهٔ (21)
- آوریل (15)
- مارس (8)
- فوریهٔ (6)
- ژانویهٔ (16)
بیشتر خواندهشدهها
-
در پسلرزهای اولیهی «اسناد پاناما»، وقتی مشخص شد در برخی از این اسناد، نام «محمود احمدینژاد» ذکر شده، گروهی که به اصلاحطلبان معروف شده...
-
در دنیای اینترنت هک کردن معنای خاصی دارد، هک کردن یعنی استفاده از نقطهضعفهای سیستمی برای نفوذ در آن و اینکه ادعا میشود دامین پرشینبلاگ...
-
1- نفرین ملا: اما ناقلان شکرشکن و راویان اخبار چنین حکایت کنند که در روزگارقدیم مطربی بود بس مشهور، بزم بزمیان را با ساز و آواز خود گرم میک...
-
بعد از مدتها یک خنده اساسی فرمودیم! نمیدانم ایمیل ' آقا پرفسور ابراهیم میرزایی بنیاد پیدایش علم حق و عدالت از زمین تا آسمانهای بیکران &...
-
از طلا بودن پشیمان گشته ایم / لطف فرموده ما را مس کنید! اصلا فکر نمی کردم یه Comment ساده -که به طنز هم نوشته شده- بتونه باعث دلخوری کسی بش...
-
یادت هست، چند سال پیش بود؟ شاید بیشتر از ۱۵ سال؟ خیلی ساده، وسط سرمای زمستان،اخرین بطری ودکا را ورداشتی و بدون لباس مناسب و تجهیزات زمستانی...
-
وقتی بنفشه را با گل سرخ برانداز می کنند ممکن است این نظر به میان بیاید که چرا بنفشه اینقدر کبود است؟ بخشی از یک نامه از نیمای یوش به احمد شا...
-
نوشي كجاست؟ من كه خيلي دلم براش تنگ شده قرار بود فقط 2 هفته نباشه ولي الان نزديك 1 ماه كه نيست
-
ميخواهم از شما که از ما هزار بار بگوييد بگويند با قاري بزرگ، ميکاريم عشق بزرگ را، تا گل دهد به دامن بيزاري بزرگ... لینک
-
در تقسیمبندی ذهنی من٬آدمها انواع مختلفی دارند که یک نوع آنرا من ترانسپرنت نامیدهام٬آدمهای ترانسورنت آدمهایی هستند که حضورشان را حس نمیکن...
© ما اينيم 2013 . Powered by Bootstrap , Blogger templates and RWD Testing Tool
هیچ نظری موجود نیست :
ارسال یک نظر