یادداشتهای یک کچل از خودراضی
شنبه، تیر ۱۶، ۱۳۸۶
مصائب ما
به بهانه این نوشته سایت بازتاب
یادآوری بعضی خاطرههای فراموش شده.
یا
آنکه حقبقت را نمیداند نادان است ،انکه حقیقت را پنهان میکند جنایت کار.
هوا تاریک بود که از خانه که بیرون آمدیم ،وزن گونی سنگینتر از آن بود که بشود به آسانی حملش کرد،پر از خاطرات خوب و شاید چند تا خاطره بد.
کمر آدم بیشتر از وزن کتابها زیر بار خاطره ها له میشد.
خاطرات خوب عروسک سخنگو ، ماهیسیاه کوچولو،یک هلو هزار هلو و ... باید دفن میشدن.
--------------------
مسجد محل 22 ام بهمنه ،جشن تمام میهنه را پخش میکرد که سوسن را بردند،فردایش سوسن دیگر نبود که برایمان کتاب بخواند،و مادرش حتی اجازه نداشت برای دخترش گریه کند.
--------------------
سرمان را باید با نمره چهار میزدیم،موی بلند نشانه غربزدگی بود ،شلوار نه باید تنگ بود نه گشاد ،(سانتی متر یادتان هست ؟جلوی در مدرسه ها؟ من هنوز از آن سانتی مترهای پلاستیکی که لوله اش می کردند متنفرم!)
--------------------
توی مدرسه کیفات را میگشتند و اگر خدای نکرده توی کیفات چیز غیر درسی بود حسابت با کرامالکاتبین بود-کرامالکاتبینی که چوب آلبالو داشت -
لباس آرم دار مگر شما عروسک تبلیغاتی هستید؟
آستین کوتاه،عریان گرایی و برهنگی؟ از زن و بچه مردم حیا نمیکنید؟
--------------------
جلوی در خیلی از مسجدها سنگر بندی بود و پشتش چیزی که -دستکم آنروزها-فکر میکردیم ضدهوایی است(هنوز ماندهام ضد هوایی وسط خیابان به آن تنگی چه کاربردی داشت؟)
--------------------
روزنامهها هر روز لیست اعدامیها را چاپ میکردند ما تازه خواندن یاد گرفته ها با کنجکاوی و دلهره اسم سوسن ها را میخواندیم.
--------------------
تو خیابانها دستههایی چوب و چماق فریاد میزندند یا روسری یا تو سری.
--------------------
فیلمها و کارتونهای تلوزیون انقلابی بود و ما بچههای 7-8 ساله باید توبه نصوح میدیدیم تا خدای نکرده منحرف نشویم.
کتابخانه کانون نیمه تعطیل بود و تمام قفسهها خالی شده بود
دیگر نمیشد کتابهای طلایی را پیدا کرد،خبری از آندرسن نیود و ما نمیدانستیم قرار است زیبای خفته با ایمان شود و شاهزاه هم فقط قرار است برایش دعا کند تا طلسم جادوگر باطل شود.
--------------------
بعضی چیزها آنقدر غیر واقعی به نظر میآید که با خواب اشتباه گرفته میشوند.
شاید خواب دیدهایم؟
شاید تمامش کابوسی بوده تب آلودی بوده بعد از خوردن بستنی در هوای سرد؟
فراموش کردن آدمها ،کتابها و خاطرهها و اتفاقها چیزی است که در این گوشه دنیا رسم است.
اما...
هنوز حسرت کتابهایی را میخورم که مجبور به دفناش شدیم،
هنوز هم بعضی شبها خواب سوسن را میبینم که برایم ماهی سیاه کوچولو می خواند ،بیدار که میشوم حس می کنم کنارم نشسته و لبخند میزند
حسام صدای گلوله بیشتز از آنی که ترس باشد حس تهوع است و بوی خون.
هنوز هم توی خیابان با دیدن ماشینهای گشت ،احساس تنفر و نا امنی میکنم
ماندهام که چرا انروزها ماباید میدیدیم-تا به قول خودشان مرد بشویم- و حالا باید فراموش کنیم-چون کابوس بوده،واقعیت نداشته،تبلیغات صهیونیسم جهانی است. و یا بدتر از آن گفتنش و یاد آوریش به مصلحت نیست.
اشتراک در:
نظرات پیام
(
Atom
)
جستجوی این وبلاگ
برچسبها
جاهايي که سر ميزنم
کتابخانهها
- کتاب فارسی
- ایرانیان آمریکای شمالی
- کتابخانه رضا قاسمی-دوات
- کتابخانه داتیس
- قفسه
- کتابخانه آشیان
- پارس تک
- کتابخانه مارکسیستها
- امیرحسین خنجی
- کتابخانه خوابگرد
- کتبخانه اهل سنت
- کتابخانه پارس
- آوای آزاد
- نیلوفرانه
- کتابخانه بهاییان
- کتابخانه کامپیوتر
- کتابخانه نشر کارگری
- کتابخانه کامپیوتر
- کتابخانه نشر کارگری
- کتابخانه ادم و حوا
- جستجو در کتابهای فارسی
- کتابخانه نهضت ملی ایران
- تبرستان
- کتابخانه ایران باستان
اخبار زرتشتیان
CopyLeft! هرگونه کپی برداری مجازاست، اما خوشحال میشوم اگر به خودم هم خبر بدهید. با پشتیبانی Blogger.
آرشیو وبلاگ
-
2009
(53)
- دسامبر (4)
- نوامبر (3)
- اکتبر (2)
- سپتامبر (4)
- اوت (6)
- ژوئیهٔ (10)
- ژوئن (4)
- مهٔ (3)
- آوریل (3)
- فوریهٔ (7)
- ژانویهٔ (7)
-
2008
(77)
- دسامبر (4)
- نوامبر (4)
- اکتبر (3)
- سپتامبر (4)
- اوت (15)
- ژوئیهٔ (11)
- ژوئن (7)
- مهٔ (2)
- آوریل (7)
- مارس (11)
- فوریهٔ (2)
- ژانویهٔ (7)
-
2007
(60)
- دسامبر (7)
- نوامبر (1)
- اکتبر (2)
- سپتامبر (3)
- اوت (2)
- ژوئیهٔ (8)
- ژوئن (10)
- مهٔ (5)
- آوریل (2)
- مارس (8)
- فوریهٔ (3)
- ژانویهٔ (9)
-
2006
(130)
- دسامبر (8)
- نوامبر (6)
- اکتبر (6)
- سپتامبر (6)
- اوت (8)
- ژوئیهٔ (15)
- ژوئن (15)
- مهٔ (21)
- آوریل (15)
- مارس (8)
- فوریهٔ (6)
- ژانویهٔ (16)
بیشتر خواندهشدهها
-
در پسلرزهای اولیهی «اسناد پاناما»، وقتی مشخص شد در برخی از این اسناد، نام «محمود احمدینژاد» ذکر شده، گروهی که به اصلاحطلبان معروف شده...
-
در دنیای اینترنت هک کردن معنای خاصی دارد، هک کردن یعنی استفاده از نقطهضعفهای سیستمی برای نفوذ در آن و اینکه ادعا میشود دامین پرشینبلاگ...
-
1- نفرین ملا: اما ناقلان شکرشکن و راویان اخبار چنین حکایت کنند که در روزگارقدیم مطربی بود بس مشهور، بزم بزمیان را با ساز و آواز خود گرم میک...
-
یادت هست، چند سال پیش بود؟ شاید بیشتر از ۱۵ سال؟ خیلی ساده، وسط سرمای زمستان،اخرین بطری ودکا را ورداشتی و بدون لباس مناسب و تجهیزات زمستانی...
-
يه نكته خوب انتخابات تو ايران اينه كه رقيبا ﭘﺘﻪ همو مي ريزن رو آب! البته اين وسط آدماي بدبختي مثل عليرضا امير قاسمي هم بى جوري سه مي شن!( شا...
-
Yesterday when I was young The taste of life was sweet as rain upon my tongue I teased at life as if it were a foolish game The way the even...
-
دیروز یکی از دوستان ترک زبان ، می گفت روزنامه ایران یه مقاله چند صفحه ای نوشته و به ترک ها توهین کرده! و کلی هم عصبانی بود. وقتی کاریکاتور ...
-
لطفا اصرار نکن که رای بدهم، اگر بر فرض محال رای هم بدهم، به کسانی رای نمیدهم که نامشان با #فلاحیان و #ریشهری در یک لیست باشد.
-
هر روز مینشست توی بالکن بی نردهی روبرو، روی صندلی پلاستیکی کوتاه قرمزاش با همان شلوارک راهراه سفید و آبی اول سیگاری روشن میکرد بعد ...
-
خواب دبدم "ادوارد" ام، با دستهایی شبیه قیچی توی قطاری اتوبوسی بودم، پر از آدمهایی که بعضیها را میشناختم و خیلیها را نه... ا...
© ما اينيم 2013 . Powered by Bootstrap , Blogger templates and RWD Testing Tool
هیچ نظری موجود نیست :
ارسال یک نظر