یادداشتهای یک کچل از خودراضی
دوشنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۸۵
قرعه کشی برای موبایل ویک حکایت قدیمی!
تنها در ایران است که مردم ساعتها(شاید هم روزها) در صف می ایستند تا فرم شرکت در قرعه کشی سیم کارت موبایل را ،با پیشپرداخت چند برابر قیمت جهانی (البته چند برابر صفر می شود صفر!)، با کیفیت چند برابر پایین تر از استانداردهای بورکینافاسو وقیمت پالسی بیشتر از همه دنیا آن خریداری کنند ، تا شاید سال بعد با موبایلی که در هیچ جا آنتن نمیدهد برای هم Message بفرستند! آخر هم از دولت خدمت گذار و مسئولین دلسوز نظام و انقلاب تشکر کنند!
آن حکایت قدیمی را شنیده اید؟
.. سالها پیش حاکمی ظالم بر مردم حکومت می کرد،بعد از مدتی حوصله اش سر رفت برای همین تصمیم گرفت شورشی ترتیب دهد که با سرکوب آن کمی سرگرم شود برای همین وزیر را احضار کرد و گفت:
-وزیر مالیات ها را از امروز دو برابر کن!
وزیر با تعجب گفت:
-قربان ،فدایت شوم،همین مالیات را هم مردم با بدبختی می دهند!
-ساکت باش،و اطاعت کن!
-چشم قربان
مدتی گذشت...
حاکم وزیر را احضار کرد و گفت:
وزیر مردم اعتراضی نکرده اند؟
-خیر قربان!
-پس مالیات ها را باز هم دو برابر کن!
-ولی قربان..
-فضولی موقوف!
...مدتی گذشت
-وزیر چه خبر مردو اعتراضی نکرده اند؟
-خیر قربان!
-عجب! پس از امروز هر کس خواست از دروازه های شهر خارج شود باید خروجی پرداخت کند!
-....
مدتی گذشت!
-وزیر چه خبر؟
-هیچ!
-پس هرکس خواست وارد شهر بشود هم باید ورودی بدهد!
-....
مدتی گذشت....
-وزیر؟
-...
-ای بابا،پس هر کس که خواست از شهر خارج شود ،یک چوب در آنجایش فرو کنید!(بی ادبی از قصه نویس است نه راوی!)
-!!!!!
مدتی گذشت ...
یک روز وزیر آمد خدمت حاکم:
-قربان مردم عرضی دارند!
حاکم با خوشحالی گفت:
-چه عجب! چه می خواهند؟ نکند خیال شورش دارند؟ جلاد...
-نه قربانتان گردم!
-پس چه؟
-مردم تقاضا دارند که نگهبانهای چوب بدست جلو دروازه بیشتر شوند تا صف تشکیل نشود!
-!!!!
آن حکایت قدیمی را شنیده اید؟
.. سالها پیش حاکمی ظالم بر مردم حکومت می کرد،بعد از مدتی حوصله اش سر رفت برای همین تصمیم گرفت شورشی ترتیب دهد که با سرکوب آن کمی سرگرم شود برای همین وزیر را احضار کرد و گفت:
-وزیر مالیات ها را از امروز دو برابر کن!
وزیر با تعجب گفت:
-قربان ،فدایت شوم،همین مالیات را هم مردم با بدبختی می دهند!
-ساکت باش،و اطاعت کن!
-چشم قربان
مدتی گذشت...
حاکم وزیر را احضار کرد و گفت:
وزیر مردم اعتراضی نکرده اند؟
-خیر قربان!
-پس مالیات ها را باز هم دو برابر کن!
-ولی قربان..
-فضولی موقوف!
...مدتی گذشت
-وزیر چه خبر مردو اعتراضی نکرده اند؟
-خیر قربان!
-عجب! پس از امروز هر کس خواست از دروازه های شهر خارج شود باید خروجی پرداخت کند!
-....
مدتی گذشت!
-وزیر چه خبر؟
-هیچ!
-پس هرکس خواست وارد شهر بشود هم باید ورودی بدهد!
-....
مدتی گذشت....
-وزیر؟
-...
-ای بابا،پس هر کس که خواست از شهر خارج شود ،یک چوب در آنجایش فرو کنید!(بی ادبی از قصه نویس است نه راوی!)
-!!!!!
مدتی گذشت ...
یک روز وزیر آمد خدمت حاکم:
-قربان مردم عرضی دارند!
حاکم با خوشحالی گفت:
-چه عجب! چه می خواهند؟ نکند خیال شورش دارند؟ جلاد...
-نه قربانتان گردم!
-پس چه؟
-مردم تقاضا دارند که نگهبانهای چوب بدست جلو دروازه بیشتر شوند تا صف تشکیل نشود!
-!!!!
No related post available
اشتراک در:
نظرات پیام
(
Atom
)
جستجوی این وبلاگ
برچسبها
جاهايي که سر ميزنم
کتابخانهها
- کتاب فارسی
- ایرانیان آمریکای شمالی
- کتابخانه رضا قاسمی-دوات
- کتابخانه داتیس
- قفسه
- کتابخانه آشیان
- پارس تک
- کتابخانه مارکسیستها
- امیرحسین خنجی
- کتابخانه خوابگرد
- کتبخانه اهل سنت
- کتابخانه پارس
- آوای آزاد
- نیلوفرانه
- کتابخانه بهاییان
- کتابخانه کامپیوتر
- کتابخانه نشر کارگری
- کتابخانه کامپیوتر
- کتابخانه نشر کارگری
- کتابخانه ادم و حوا
- جستجو در کتابهای فارسی
- کتابخانه نهضت ملی ایران
- تبرستان
- کتابخانه ایران باستان
اخبار زرتشتیان
CopyLeft! هرگونه کپی برداری مجازاست، اما خوشحال میشوم اگر به خودم هم خبر بدهید. با پشتیبانی Blogger.
آرشیو وبلاگ
-
2009
(53)
- دسامبر (4)
- نوامبر (3)
- اکتبر (2)
- سپتامبر (4)
- اوت (6)
- ژوئیهٔ (10)
- ژوئن (4)
- مهٔ (3)
- آوریل (3)
- فوریهٔ (7)
- ژانویهٔ (7)
-
2008
(77)
- دسامبر (4)
- نوامبر (4)
- اکتبر (3)
- سپتامبر (4)
- اوت (15)
- ژوئیهٔ (11)
- ژوئن (7)
- مهٔ (2)
- آوریل (7)
- مارس (11)
- فوریهٔ (2)
- ژانویهٔ (7)
-
2007
(60)
- دسامبر (7)
- نوامبر (1)
- اکتبر (2)
- سپتامبر (3)
- اوت (2)
- ژوئیهٔ (8)
- ژوئن (10)
- مهٔ (5)
- آوریل (2)
- مارس (8)
- فوریهٔ (3)
- ژانویهٔ (9)
-
2006
(130)
- دسامبر (8)
- نوامبر (6)
- اکتبر (6)
- سپتامبر (6)
- اوت (8)
- ژوئیهٔ (15)
- ژوئن (15)
- مهٔ (21)
-
آوریل
(15)
- استفاده تجاری از احمدی نژاد!
- دنیا
- Regime change? Is Iran the focus or should the U....
- بدون شرح!
- قرعه کشی برای موبایل ویک حکایت قدیمی!
- تفاوت مردم ایران و بقیه دنیا!
- یه خواهش!
- سابقه انرژی اتمی در ایران!
- اهدا عضو
- جشن سده و نوشته ای ازاستاد سعید نفیسی
- اگه صادق خان هدایت جاوا بلد بود...
- Google Pack is not available in your country
- سنت حسنه سنگ قبر شکانی
- امام زمان یا مایکل جکسون؟!
- نحسی سیزده و دروغ سیزده؟
- مارس (8)
- فوریهٔ (6)
- ژانویهٔ (16)
بیشتر خواندهشدهها
-
در پسلرزهای اولیهی «اسناد پاناما»، وقتی مشخص شد در برخی از این اسناد، نام «محمود احمدینژاد» ذکر شده، گروهی که به اصلاحطلبان معروف شده...
-
در دنیای اینترنت هک کردن معنای خاصی دارد، هک کردن یعنی استفاده از نقطهضعفهای سیستمی برای نفوذ در آن و اینکه ادعا میشود دامین پرشینبلاگ...
-
1- نفرین ملا: اما ناقلان شکرشکن و راویان اخبار چنین حکایت کنند که در روزگارقدیم مطربی بود بس مشهور، بزم بزمیان را با ساز و آواز خود گرم میک...
-
وقتی بنفشه را با گل سرخ برانداز می کنند ممکن است این نظر به میان بیاید که چرا بنفشه اینقدر کبود است؟ بخشی از یک نامه از نیمای یوش به احمد شا...
-
من در این آبادی، پی چیزی میگشتم، پی خوابی شاید، پی نوری، ریگی، لبخندی... سهراب (گلستانه)
-
بعد از مدتها یک خنده اساسی فرمودیم! نمیدانم ایمیل ' آقا پرفسور ابراهیم میرزایی بنیاد پیدایش علم حق و عدالت از زمین تا آسمانهای بیکران ...
-
از طلا بودن پشیمان گشته ایم / لطف فرموده ما را مس کنید! اصلا فکر نمی کردم یه Comment ساده -که به طنز هم نوشته شده- بتونه باعث دلخوری کسی بش...
-
یادت هست، چند سال پیش بود؟ شاید بیشتر از ۱۵ سال؟ خیلی ساده، وسط سرمای زمستان،اخرین بطری ودکا را ورداشتی و بدون لباس مناسب و تجهیزات زمستانی...
-
«اگر دیگر پای رفتنمان نیست، باری، قلعهبانان این حجّت با ما تمام کردهاند که اگر میخواهید در این دیار اقامت گزینید میباید با ابلیس قرار...
-
آخرین جمله پاپیون رو به آسمان: Hey, you bastards, I'm still here! پ.ن : چرا درنسخه دوبله فارسی این جمله حذف شده است؟
© ما اينيم 2013 . Powered by Bootstrap , Blogger templates and RWD Testing Tool
هیچ نظری موجود نیست :
ارسال یک نظر