یادداشتهای یک کچل از خودراضی
پنجشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۶
ترسهای ما
این گفتمان از یک گفتگوی طولانی در یک پیاده روی با باسپارتو در ذهنم شکل گرفت...
این که بگردم و ببینم در اعماق وجودم از چه چیزهای میترسم و چقدر این ترسها واقعی است؟
- منظورم ترس از سوسک!،تاریکی،ارتفاع و... نیست -
و اگر ترس،ترسی واهی است، چطور میشود درمانش کرد.
خیلی به این موضوع فکر کردم،
راستش تمام ترسهای مسخره را که کنار بگذاریم بیشتر از همه از دو چیز میترسم:
1-بزرگترین کابوس من از زمانی که به یاد دارم خداحافظی بوده،یعنی مجبور شوم با آدمهایی که به آنها عادت کرده ام برای همیشه خداحافظی کنم.
برای همین هم همیشه از خداحافظی فراری بودهام
2-ترس دوم اما عجیتتر است،
ترس از فلج شدن و اینکه دیگر نتوانم راه بروم!
خب کسانی که من را از نزدیک میشناسند میدانند که بزرگترین تفریح من بعد از مطالعه و فیلم دیدن ،پیادهروی است. خیلی شبها 3-4 ساعت نیمه شب توی خیابان قدم میزنم،
بعضی وقتها خواب میبینم که فلج شده ام،و با ترس از خواب بیدار میشوم و پاهایم را حرکت میدهم که مطمئن شوم فقط خواب بوده و هنوز میتوانم راه بروم.
به نظر شما ترسهای من قابل درمان است؟
ترسهای شما چطور؟
چقدر عجیب است و قابل درمان؟
این که بگردم و ببینم در اعماق وجودم از چه چیزهای میترسم و چقدر این ترسها واقعی است؟
- منظورم ترس از سوسک!،تاریکی،ارتفاع و... نیست -
و اگر ترس،ترسی واهی است، چطور میشود درمانش کرد.
خیلی به این موضوع فکر کردم،
راستش تمام ترسهای مسخره را که کنار بگذاریم بیشتر از همه از دو چیز میترسم:
1-بزرگترین کابوس من از زمانی که به یاد دارم خداحافظی بوده،یعنی مجبور شوم با آدمهایی که به آنها عادت کرده ام برای همیشه خداحافظی کنم.
برای همین هم همیشه از خداحافظی فراری بودهام
2-ترس دوم اما عجیتتر است،
ترس از فلج شدن و اینکه دیگر نتوانم راه بروم!
خب کسانی که من را از نزدیک میشناسند میدانند که بزرگترین تفریح من بعد از مطالعه و فیلم دیدن ،پیادهروی است. خیلی شبها 3-4 ساعت نیمه شب توی خیابان قدم میزنم،
بعضی وقتها خواب میبینم که فلج شده ام،و با ترس از خواب بیدار میشوم و پاهایم را حرکت میدهم که مطمئن شوم فقط خواب بوده و هنوز میتوانم راه بروم.
به نظر شما ترسهای من قابل درمان است؟
ترسهای شما چطور؟
چقدر عجیب است و قابل درمان؟
اشتراک در:
نظرات پیام
(
Atom
)
جستجوی این وبلاگ
برچسبها
جاهايي که سر ميزنم
کتابخانهها
- کتاب فارسی
- ایرانیان آمریکای شمالی
- کتابخانه رضا قاسمی-دوات
- کتابخانه داتیس
- قفسه
- کتابخانه آشیان
- پارس تک
- کتابخانه مارکسیستها
- امیرحسین خنجی
- کتابخانه خوابگرد
- کتبخانه اهل سنت
- کتابخانه پارس
- آوای آزاد
- نیلوفرانه
- کتابخانه بهاییان
- کتابخانه کامپیوتر
- کتابخانه نشر کارگری
- کتابخانه کامپیوتر
- کتابخانه نشر کارگری
- کتابخانه ادم و حوا
- جستجو در کتابهای فارسی
- کتابخانه نهضت ملی ایران
- تبرستان
- کتابخانه ایران باستان
اخبار زرتشتیان
CopyLeft! هرگونه کپی برداری مجازاست، اما خوشحال میشوم اگر به خودم هم خبر بدهید. با پشتیبانی Blogger.
آرشیو وبلاگ
-
2009
(53)
- دسامبر (4)
- نوامبر (3)
- اکتبر (2)
- سپتامبر (4)
- اوت (6)
- ژوئیهٔ (10)
- ژوئن (4)
- مهٔ (3)
- آوریل (3)
- فوریهٔ (7)
- ژانویهٔ (7)
-
2008
(77)
- دسامبر (4)
- نوامبر (4)
- اکتبر (3)
- سپتامبر (4)
- اوت (15)
- ژوئیهٔ (11)
- ژوئن (7)
- مهٔ (2)
- آوریل (7)
- مارس (11)
- فوریهٔ (2)
- ژانویهٔ (7)
-
2007
(60)
- دسامبر (7)
- نوامبر (1)
- اکتبر (2)
- سپتامبر (3)
- اوت (2)
- ژوئیهٔ (8)
- ژوئن (10)
- مهٔ (5)
- آوریل (2)
- مارس (8)
- فوریهٔ (3)
- ژانویهٔ (9)
-
2006
(130)
- دسامبر (8)
- نوامبر (6)
- اکتبر (6)
- سپتامبر (6)
- اوت (8)
- ژوئیهٔ (15)
- ژوئن (15)
- مهٔ (21)
- آوریل (15)
- مارس (8)
- فوریهٔ (6)
- ژانویهٔ (16)
بیشتر خواندهشدهها
-
در پسلرزهای اولیهی «اسناد پاناما»، وقتی مشخص شد در برخی از این اسناد، نام «محمود احمدینژاد» ذکر شده، گروهی که به اصلاحطلبان معروف شده...
-
در دنیای اینترنت هک کردن معنای خاصی دارد، هک کردن یعنی استفاده از نقطهضعفهای سیستمی برای نفوذ در آن و اینکه ادعا میشود دامین پرشینبلاگ...
-
1- نفرین ملا: اما ناقلان شکرشکن و راویان اخبار چنین حکایت کنند که در روزگارقدیم مطربی بود بس مشهور، بزم بزمیان را با ساز و آواز خود گرم میک...
-
بعد از مدتها یک خنده اساسی فرمودیم! نمیدانم ایمیل ' آقا پرفسور ابراهیم میرزایی بنیاد پیدایش علم حق و عدالت از زمین تا آسمانهای بیکران &...
-
از طلا بودن پشیمان گشته ایم / لطف فرموده ما را مس کنید! اصلا فکر نمی کردم یه Comment ساده -که به طنز هم نوشته شده- بتونه باعث دلخوری کسی بش...
-
یادت هست، چند سال پیش بود؟ شاید بیشتر از ۱۵ سال؟ خیلی ساده، وسط سرمای زمستان،اخرین بطری ودکا را ورداشتی و بدون لباس مناسب و تجهیزات زمستانی...
-
وقتی بنفشه را با گل سرخ برانداز می کنند ممکن است این نظر به میان بیاید که چرا بنفشه اینقدر کبود است؟ بخشی از یک نامه از نیمای یوش به احمد شا...
-
نوشي كجاست؟ من كه خيلي دلم براش تنگ شده قرار بود فقط 2 هفته نباشه ولي الان نزديك 1 ماه كه نيست
-
ميخواهم از شما که از ما هزار بار بگوييد بگويند با قاري بزرگ، ميکاريم عشق بزرگ را، تا گل دهد به دامن بيزاري بزرگ... لینک
-
در تقسیمبندی ذهنی من٬آدمها انواع مختلفی دارند که یک نوع آنرا من ترانسپرنت نامیدهام٬آدمهای ترانسورنت آدمهایی هستند که حضورشان را حس نمیکن...
© ما اينيم 2013 . Powered by Bootstrap , Blogger templates and RWD Testing Tool
۴ نظر :
همه آدمها ترسهایی در وجودشان هست. من هم!
بزرگترین ترس من تنهایی است. یعنی می ترسم که یکروز تنها شوم...دوستی همدمی کسی را نداشته باشم که با او تا نیمه های شب قدم بزنم ... ترس دیگری که دارم این است که یک نفر بیاید و کسی را که دوست دارم از من بگیرد و ببرد...
نمیدانم چگونه می توانم ترسهایم را درمان کنم ولی شاید زندگی بدون این ترس ها کمی بی مزه شود...
ترس دیگرم این است که به پنجاه برسم و ببینم که خیلی عقبم!
...ببینم که دیگه زالی نیستم
راستی یادم رفت بگویم. مدتی است که خیلی به مرگ فکر می کنم ولی هنوز نمیدانم که از او می ترسم یا نه!
un hasasiati ke to ru pahat dari man ru dastam daram. gahi oghat be nabudane dastam fekr mikonam hameye vujudam milarze... chizaye digei ham hast ke azashun betarsam...
amma tanha javabi ke be khodam midam ine :"felan ke hamchin ettefaghi nayoftade, har vaght oftad tasmim migiram chikar konam."
من از مردن خيلي مي ترسم . جون به نظرم اون طوري كه بايد مي بودم نبودم و هنوز دنبال فرصتي هستم تا...
ارسال یک نظر