یادداشتهای یک کچل از خودراضی
دوشنبه، فروردین ۱۲، ۱۳۸۷
سامسون یا زال ؟
هیچ ربطی به هیچ چیز ندارد و به احتمال زیاد تصادفی!
فقط ریشههای مشترک افسانهها، عبری بودن این افسانه و نزدیکی افسانههای عبری به ایرانی و البته نزذیکی یهودیان وایرانیها در روزگار باستان، کمی من را به شک انداخت...
فقط ریشههای مشترک افسانهها، عبری بودن این افسانه و نزدیکی افسانههای عبری به ایرانی و البته نزذیکی یهودیان وایرانیها در روزگار باستان، کمی من را به شک انداخت...
sumsone = sum + sun = پسرسام ؟
جالب اینجاست که ماجرای مو -اینبار نه به نشانه قدرت- برای زال اتفاق میافتد و موی سپید اش و البته قدرتش که از سیمرغ است
جمعه، فروردین ۰۹، ۱۳۸۷
چه
عکسی از جناب چه بعد از مرگش
من زیاد با چهایسم میانهای ندارم ولی برای خود جناب چه احترام ویژهای قایلم
اما این عکس نشان دیگر هم دارد...
------------------
پ.ن:عکس را فلیکر دزدیدهام،
اما چون فلیکر تو ایران فیلخیس شده عکس را روی بلاگر آپلود کردهام،
این هم لینک مستقیم اش در فلیکر
سهشنبه، فروردین ۰۶، ۱۳۸۷
زادروز زرتشت
روح زرتشت سحرگه به لباس خورشید
Read More
سر برآورد در آفاق ز تختجمشید
جام جم دید که از آن خون جگر میجوشد
اشک چون پرتو خورشید ز مژگان پاشید
گویی از اشک صفای دلداران میجست
زنگ اسکندر از آن لوح دلار میشست
آمد افسوس کنان بر سر مهد زرتشت
با همان خاک که از گریه به خون میاغشت
گفت افسوس که دشمن بسی آتشکده کشت
دیدم آنگاه بر سینه نهادی انگشت
یعنی آتشکده در جهان داشتم
ایمن از سرزنش خلق جهان داشتم
شهریار
جام جم دید که از آن خون جگر میجوشد
اشک چون پرتو خورشید ز مژگان پاشید
گویی از اشک صفای دلداران میجست
زنگ اسکندر از آن لوح دلار میشست
آمد افسوس کنان بر سر مهد زرتشت
با همان خاک که از گریه به خون میاغشت
گفت افسوس که دشمن بسی آتشکده کشت
دیدم آنگاه بر سینه نهادی انگشت
یعنی آتشکده در جهان داشتم
ایمن از سرزنش خلق جهان داشتم
شهریار
یکشنبه، فروردین ۰۴، ۱۳۸۷
نوروز-2
...گشتن توی لینکهای رقفا تجربه جالبی بود،
یعنی میرفتم توی لینکهایی که رفقا معرفی کرده بودند، بعد میرفتم توی لینکهای اون صفحه و همینطور ادامه میدادم، ولی مسیر را یادداشت میکردم!
در این مسیر جاهای خیلی جالبی هم پیدا کردم.
اما یک چیز جالب:
وبلاگها و سایتهای زیادی را پیدا کردم که بدون هیچ دلیل منطقی فیل+تر(از این پس به جای واژه منحوس فیل+تر بگوییم فیلخیس!) شده بودند، با پیگریای که کردم (بیشتر ISP ها در این مورد به دلایل کاملا مشخص جوابگو نیستند) جواب جالبی گرفتم:
برنامه فیلخیسای که در ایران استفاده میشود سایت شما را بر اساس لینکهایی که دادهاید -یا لینکهایی که به شما دادهاند- ردهبندی و امتیازدهی میکند وقتی این عدد به حد مشخصی برسد سایت شما فیلخیس میشود!
به همین سادگی؛
پس به این سادگیها به کسی یا جایی لینک ندهید، شاید جایی که به آن لینک دادهاید به جایی که نباید لینک داده باشد و شما مشمول فیلخیسینگ شوید!
به همین دلیل یک بررسی جالب انجام دادم:
یک قانونی بود که میگفت آدمها حداکثر با چند لینک به هر آدم دیگری در جای دیگری از دنیا وصل میشوند یادتان هست؟
وبلاگهای ایرانی حداکثر با 5-6 لینک به سایتهای بیناموسی(؟!!) میرسند!
این عدد برای سایتهای باناموسی فیلخیس شده(مثلا بیبیسی) حداکثر به 3-4 لینک میرسید!
با این اوصاف به احتمال زیاد به زودی تمام وبلاگهای ایرانی فیلخیس میشوند!
-----------------------------------
پ.ن1: با توجه به همهگیر بودن بالاترین و فیبلخیس بودن این سایت، لینکهای این سایت را از نتیجهگیری حذف کردهام.(اگر حذف نمیکردم عددها نصف میشد!).
پ.ن2: برای اثبات بینتیجه بودن فیلخیسینگ همین بس که سایت فیلخیس شده بالاترین یکی از پر لینکترین سایتهای ایرانی است!
پ.ن3: حق بدهید که لینک مستقیم بالاترین و بیبیسی را نگذاشتهامٰ کیست که آدرساشان را نداند؟
یعنی میرفتم توی لینکهایی که رفقا معرفی کرده بودند، بعد میرفتم توی لینکهای اون صفحه و همینطور ادامه میدادم، ولی مسیر را یادداشت میکردم!
در این مسیر جاهای خیلی جالبی هم پیدا کردم.
اما یک چیز جالب:
وبلاگها و سایتهای زیادی را پیدا کردم که بدون هیچ دلیل منطقی فیل+تر(از این پس به جای واژه منحوس فیل+تر بگوییم فیلخیس!) شده بودند، با پیگریای که کردم (بیشتر ISP ها در این مورد به دلایل کاملا مشخص جوابگو نیستند) جواب جالبی گرفتم:
برنامه فیلخیسای که در ایران استفاده میشود سایت شما را بر اساس لینکهایی که دادهاید -یا لینکهایی که به شما دادهاند- ردهبندی و امتیازدهی میکند وقتی این عدد به حد مشخصی برسد سایت شما فیلخیس میشود!
به همین سادگی؛
پس به این سادگیها به کسی یا جایی لینک ندهید، شاید جایی که به آن لینک دادهاید به جایی که نباید لینک داده باشد و شما مشمول فیلخیسینگ شوید!
به همین دلیل یک بررسی جالب انجام دادم:
یک قانونی بود که میگفت آدمها حداکثر با چند لینک به هر آدم دیگری در جای دیگری از دنیا وصل میشوند یادتان هست؟
وبلاگهای ایرانی حداکثر با 5-6 لینک به سایتهای بیناموسی(؟!!) میرسند!
این عدد برای سایتهای باناموسی فیلخیس شده(مثلا بیبیسی) حداکثر به 3-4 لینک میرسید!
با این اوصاف به احتمال زیاد به زودی تمام وبلاگهای ایرانی فیلخیس میشوند!
-----------------------------------
پ.ن1: با توجه به همهگیر بودن بالاترین و فیبلخیس بودن این سایت، لینکهای این سایت را از نتیجهگیری حذف کردهام.(اگر حذف نمیکردم عددها نصف میشد!).
پ.ن2: برای اثبات بینتیجه بودن فیلخیسینگ همین بس که سایت فیلخیس شده بالاترین یکی از پر لینکترین سایتهای ایرانی است!
پ.ن3: حق بدهید که لینک مستقیم بالاترین و بیبیسی را نگذاشتهامٰ کیست که آدرساشان را نداند؟
نوروز
نوروز یعنی اینکه بعد از یک سال کلی وقت پیدا کردهای تا به کارهای شخصیات برسی، اما اینقدر در انتخاب اولویت میمانی که وقت تمام میشود.
نوروز یعنی بعضی وقتها مجبور میشوی با آدمهایی که اصلا ندیدهای یا سالهاست ندیدهای سلام و احوالپرسی کنی واین وسط ممکن است کلی هم سوتی بدهی :
بخواهی با کسانی که نباید روبوسی کنی بعد از قیافه وحشتزده طرف بفهمی که با یک آدم مذهبی طرفی،
یکی را با مادرش اشتباه بگیری!،
نوروز یعنی باید با اینترنت خانگی سز کنی و برای دیدن هرجایی با پیغام فیل + ترینگ روبرو شوی!
نوروز یعنی هر mailbox ات را باز میکنی دهها ایمیل از آدمهای ناشناس برای تبریک ببینی!
و از همه بهتر نوروز یعنی دوستی که سالها پیش شمارهاش را گم کردهای،و هیچ راه تماسی هم با او نداری،به تو زنگ بزند!
نوروز یعنی چیزهایی که فقط سالی یک بار میتوانی تجربهاش کنی،
نوروز برای شما چگونه است؟
نوروز یعنی بعضی وقتها مجبور میشوی با آدمهایی که اصلا ندیدهای یا سالهاست ندیدهای سلام و احوالپرسی کنی واین وسط ممکن است کلی هم سوتی بدهی :
بخواهی با کسانی که نباید روبوسی کنی بعد از قیافه وحشتزده طرف بفهمی که با یک آدم مذهبی طرفی،
یکی را با مادرش اشتباه بگیری!،
نوروز یعنی باید با اینترنت خانگی سز کنی و برای دیدن هرجایی با پیغام فیل + ترینگ روبرو شوی!
نوروز یعنی هر mailbox ات را باز میکنی دهها ایمیل از آدمهای ناشناس برای تبریک ببینی!
و از همه بهتر نوروز یعنی دوستی که سالها پیش شمارهاش را گم کردهای،و هیچ راه تماسی هم با او نداری،به تو زنگ بزند!
نوروز یعنی چیزهایی که فقط سالی یک بار میتوانی تجربهاش کنی،
نوروز برای شما چگونه است؟
چهارشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۶
روز آخر
ساعتهای آخر سال 86 است،
داشتم پستهای این یک سال گذشته را مرور میکردم،
خب آدمها ظرفیت فکری و احساسی محدودی دارند
ممکن است بعضی وقتها،بعضی چیزها باعث شود کارهایی بکنند یا حرفهایی بزنند که در حالت عادی نمیکنند و نمیزنند.
من هم دچار همین مشکلم،
فکر میکنم در بعضی پستهای یک سال گذشته، بخصوص چند پست آخر دچار همین مشکل بودهام-هر چند هنوز با مفهوم نوشتهها مشکلی ندارم،اما فکر میکنم میشد بعضی چیزها را ملایمتر گفت و یا اصلا نگفت.
صمیمانه از تمام دوستانی که پست و کامنتهای این سال آزرده شدهاند پوزش میخواهم
و امیدوارم که بتوانم امیدوار باشم که سال 87 از سال 86 بدتر نباشد-هر چند به گفته بسیاری از دوستان با شرکت نکردن در انتخابات باعث شدهام که باشد!-
چون لاله بهنوروز قدح گير بدست / با لاله رخي اگر ترا فرصت هست
می نوش بخرمی که اين چرخ کهن / ناگاه ترا چون خاک گرداند پست
داشتم پستهای این یک سال گذشته را مرور میکردم،
خب آدمها ظرفیت فکری و احساسی محدودی دارند
ممکن است بعضی وقتها،بعضی چیزها باعث شود کارهایی بکنند یا حرفهایی بزنند که در حالت عادی نمیکنند و نمیزنند.
من هم دچار همین مشکلم،
فکر میکنم در بعضی پستهای یک سال گذشته، بخصوص چند پست آخر دچار همین مشکل بودهام-هر چند هنوز با مفهوم نوشتهها مشکلی ندارم،اما فکر میکنم میشد بعضی چیزها را ملایمتر گفت و یا اصلا نگفت.
صمیمانه از تمام دوستانی که پست و کامنتهای این سال آزرده شدهاند پوزش میخواهم
و امیدوارم که بتوانم امیدوار باشم که سال 87 از سال 86 بدتر نباشد-هر چند به گفته بسیاری از دوستان با شرکت نکردن در انتخابات باعث شدهام که باشد!-
چون لاله بهنوروز قدح گير بدست / با لاله رخي اگر ترا فرصت هست
می نوش بخرمی که اين چرخ کهن / ناگاه ترا چون خاک گرداند پست
سهشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۶
چرا رای ندادم؟
1، دلیل های احساسی:
خب من به هیچ وجه احساس خوبی به کسایی که به اصلاحطلب شناخته میشن ندارم،
احساس هم بر میگرده به خیلی قبل از دوم خرداد!
یعنی همون روزای اول انقلاب که دوستان (امروز اصلاحطلب) نمیدونستند از قدرتی که مردم بهشون داده بودن چطور استفاده کنند،
همون روزایی که وزارتاطلاعات رو با اون ساختار ساختند،
همون روزایی که به خاک سرزمین یه کشور دیگه(سفارت خاک کشور حساب میشه!) حمله کردن اونو اشغال کردن و ایران رو درگیر جنگی کردن که هنوز هم تموم نشده(جنگ که فقط جنگ رودررو و نظامی نیست).
سال 60 رو یادم نمیره(چند درصد از رای دهنده های امروز میتونن باور کنن که خلخالی از گروه فکری همین اصلاحطلبهای امروز بوده؟)
همون روزایی که کتابخانه کانون از کتاب های -نامناسب-پاکسازی شد.
روزهای -مرگ بر ماهی سیاه کوچولو-(جناب مخملباف رو که حتما می شتاسید؟)
روزهای انقلاب فرهنگی و اخراج گسترده استادان و دانشجویان،
روزهای گزینشهای و تحقیقهای محلی برای ورود به دانشگاهها
و...
حرفی نیست،آدمها و شرایط جق دارند عوض شوند،اما من هم حق دارم به این آدمهای عوض شده اعتماد نکنم!
خاتمی وصله ناجوری برای اصلاحطلبان بود و در واقع انتخابی بجز او نداشتند.
یک شخصیت فرهنگی و خوشفکر که می توانست بهترین گزینه برای بازگشت قدرت به دستشان باشد.
و خاتمی هم این بلف را خورد،مثل خیلی از شحصیت های فرهنگی که از سیاست مداران بلف میخورند.
خاتمی از یک شخصیت فرهنگی -از مدیریت کتابخانه ملی-با آنهمه سابقه خوب، تبدیل شد به شخصیتی که کم مانده بود برای تبلیغ چیتوز و پفکنمکی عکسش را چاپ کنند
آدمهای بیظرفیتی که ناشناخته بودن خودشان-و در بعضی موارد بدنامی خودشان- را پشت عکس خاتمی پنهان میکردند(و هنوز هم میکنند!)
همانهایی که دوم خرداد را به نام خودشان مصادره کردند و فراموش کردند که مردم برای فرار از وضعیت موجود به خاتمی-نه به آنها- رای دادند.
هر وقت یکی از این آدمها از قبل عام دهه 60 اعلام انزجار کرد من هم شاید کمی به او اطمینان پیدا کردم.این بهانه هم برایم مسخزه است که با این حرف صلاحیتاشان رد میشود.
خب این از اصلاحطلبان!
از لحاظ شخصیتی و فکری هم هیچ سازگاریای با اصولگرایان ندارم!
پس به چه کسی باید رای میدادم؟
بخش ۲-دلیلهای کمی منطقی:
۲-۱ : از دید من شرکت در بازی-با هر بهانهای- پذیرفتن بازی است،
خب من هم با این بازی و قواعدش میانهای ندارم.
۲-۲ : از دید من شرکت در رقابتی که نتیجهاش از قبل مشخص شده،فقط تایید این رقابت ناسالم است،با این توجیه انتخاب بین بد و بدتر هم اصلا کنار نمیآیم
بخش ۳- دلیل بیشتر منطقی:
خانه از پایبست ویران است/خواجه در بند نقش ایوان است
با پوزش از پاسوارتو،نیماد و... . به خصوص عسل عزیز که فکر میکند رای ندادن من باعث بسته شدن بیشتر شرایط میشود.
عسل عزیز رای دادن من حتی به کاندیداهای مورد علاقه تو به هیچ وجه به بهبود شرایط موجود کمکی نمیکرد.
چیزی که محدودیتها را میسازد حکومت نیست،همین آدمهای دور و بر خودت هستند،
حتی کسانی که به تماشای ارکستر تو میآیند،
کمی به حرفهای همین مردم دور و برت توجه کن،
توی تاکسی،توی خیابان،
یا هر جای دیگری که دوست داری،
ببین با دیدن آدمی که کمی با آنها متفاپت باشد،لباس متفاوت پوشیده باشد،مویش را حالت خاصی درست کرده باشد
چه میگویند.
با تو موافقم و امیدوارم فقط نوک دماغم را ندیده باشم، اما عسل عزیز از کدام روشنفکر حرف میزنی و کدام مردم و کدام حمایت؟
حمایت از اصلاحطلبان در 8 سال حکومتاشان کم بود؟
کم دانشجو به زندان رفت؟
کم کشته شدند؟
چند نفر از خود اصلاحطلبان به زندان رفتند؟
از دوستانی که در دوره دوم خرداد کمی از نزدیک با جریانهای اصلاحطلب آشنا بودند بپرس،نوری-وزیر محبوب-و بعد زندانی شده - خاتمی چند برابر ساعات حضورش در وزارت کشور را در سونا میگذراند(به دلیل دیسک البته!)
بپرس بانی آزادی مطبوعات و آن جلساتی که میگویی بورقانی بود یا مهاجرانی.
بپرس در پشت صحنه مطبوعات آزاد چه معاملههای کثیفی با سران قدرت وجود داشت(حساب شرق جداست البته!)
بپرس در زمان خاتمی چه بلایی بر سر سروش نوجوان عزیز ما آمد.
عسل عزیز من هیچ علاقهای به آزادیای که مثل یک تکه استخوان جلویم بیندازند ندارم،
هیچ علاقهای هم به سوار سفیدپوش و ناجی هم ندارم و آدمی تهوعآمیزتر از بهارلو هم سراغ ندارم،
تو میگویی حتی اگر یک نفر هم شرکت نکرد اینها میگویندحضور میلیونی مردم،خب اگر این آدمها این توانایی را دارند چرا نتوانند بگویند مردم بار دیگر اصولگرایان را به مجلس فرستادند،بدون اینکه رای من و تو نقشی در ماجرا بازی کند؟
----------------
پ.ن1: پیشنهاد می کنم اصلا تاریخ نخوانی بخصوص تاریخ یک قرن اخیر ایران را، باور کن بعدش دیگر حتی نمی توانی به سایه ات هم اطمینان کنی!
پ.ن 2: اگز حساش بود،ادامه دارد...
Read More
خب من به هیچ وجه احساس خوبی به کسایی که به اصلاحطلب شناخته میشن ندارم،
احساس هم بر میگرده به خیلی قبل از دوم خرداد!
یعنی همون روزای اول انقلاب که دوستان (امروز اصلاحطلب) نمیدونستند از قدرتی که مردم بهشون داده بودن چطور استفاده کنند،
همون روزایی که وزارتاطلاعات رو با اون ساختار ساختند،
همون روزایی که به خاک سرزمین یه کشور دیگه(سفارت خاک کشور حساب میشه!) حمله کردن اونو اشغال کردن و ایران رو درگیر جنگی کردن که هنوز هم تموم نشده(جنگ که فقط جنگ رودررو و نظامی نیست).
سال 60 رو یادم نمیره(چند درصد از رای دهنده های امروز میتونن باور کنن که خلخالی از گروه فکری همین اصلاحطلبهای امروز بوده؟)
همون روزایی که کتابخانه کانون از کتاب های -نامناسب-پاکسازی شد.
روزهای -مرگ بر ماهی سیاه کوچولو-(جناب مخملباف رو که حتما می شتاسید؟)
روزهای انقلاب فرهنگی و اخراج گسترده استادان و دانشجویان،
روزهای گزینشهای و تحقیقهای محلی برای ورود به دانشگاهها
و...
حرفی نیست،آدمها و شرایط جق دارند عوض شوند،اما من هم حق دارم به این آدمهای عوض شده اعتماد نکنم!
خاتمی وصله ناجوری برای اصلاحطلبان بود و در واقع انتخابی بجز او نداشتند.
یک شخصیت فرهنگی و خوشفکر که می توانست بهترین گزینه برای بازگشت قدرت به دستشان باشد.
و خاتمی هم این بلف را خورد،مثل خیلی از شحصیت های فرهنگی که از سیاست مداران بلف میخورند.
خاتمی از یک شخصیت فرهنگی -از مدیریت کتابخانه ملی-با آنهمه سابقه خوب، تبدیل شد به شخصیتی که کم مانده بود برای تبلیغ چیتوز و پفکنمکی عکسش را چاپ کنند
آدمهای بیظرفیتی که ناشناخته بودن خودشان-و در بعضی موارد بدنامی خودشان- را پشت عکس خاتمی پنهان میکردند(و هنوز هم میکنند!)
همانهایی که دوم خرداد را به نام خودشان مصادره کردند و فراموش کردند که مردم برای فرار از وضعیت موجود به خاتمی-نه به آنها- رای دادند.
هر وقت یکی از این آدمها از قبل عام دهه 60 اعلام انزجار کرد من هم شاید کمی به او اطمینان پیدا کردم.این بهانه هم برایم مسخزه است که با این حرف صلاحیتاشان رد میشود.
خب این از اصلاحطلبان!
از لحاظ شخصیتی و فکری هم هیچ سازگاریای با اصولگرایان ندارم!
پس به چه کسی باید رای میدادم؟
بخش ۲-دلیلهای کمی منطقی:
۲-۱ : از دید من شرکت در بازی-با هر بهانهای- پذیرفتن بازی است،
خب من هم با این بازی و قواعدش میانهای ندارم.
۲-۲ : از دید من شرکت در رقابتی که نتیجهاش از قبل مشخص شده،فقط تایید این رقابت ناسالم است،با این توجیه انتخاب بین بد و بدتر هم اصلا کنار نمیآیم
بخش ۳- دلیل بیشتر منطقی:
خانه از پایبست ویران است/خواجه در بند نقش ایوان است
با پوزش از پاسوارتو،نیماد و... . به خصوص عسل عزیز که فکر میکند رای ندادن من باعث بسته شدن بیشتر شرایط میشود.
عسل عزیز رای دادن من حتی به کاندیداهای مورد علاقه تو به هیچ وجه به بهبود شرایط موجود کمکی نمیکرد.
چیزی که محدودیتها را میسازد حکومت نیست،همین آدمهای دور و بر خودت هستند،
حتی کسانی که به تماشای ارکستر تو میآیند،
کمی به حرفهای همین مردم دور و برت توجه کن،
توی تاکسی،توی خیابان،
یا هر جای دیگری که دوست داری،
ببین با دیدن آدمی که کمی با آنها متفاپت باشد،لباس متفاوت پوشیده باشد،مویش را حالت خاصی درست کرده باشد
چه میگویند.
با تو موافقم و امیدوارم فقط نوک دماغم را ندیده باشم، اما عسل عزیز از کدام روشنفکر حرف میزنی و کدام مردم و کدام حمایت؟
حمایت از اصلاحطلبان در 8 سال حکومتاشان کم بود؟
کم دانشجو به زندان رفت؟
کم کشته شدند؟
چند نفر از خود اصلاحطلبان به زندان رفتند؟
از دوستانی که در دوره دوم خرداد کمی از نزدیک با جریانهای اصلاحطلب آشنا بودند بپرس،نوری-وزیر محبوب-و بعد زندانی شده - خاتمی چند برابر ساعات حضورش در وزارت کشور را در سونا میگذراند(به دلیل دیسک البته!)
بپرس بانی آزادی مطبوعات و آن جلساتی که میگویی بورقانی بود یا مهاجرانی.
بپرس در پشت صحنه مطبوعات آزاد چه معاملههای کثیفی با سران قدرت وجود داشت(حساب شرق جداست البته!)
بپرس در زمان خاتمی چه بلایی بر سر سروش نوجوان عزیز ما آمد.
عسل عزیز من هیچ علاقهای به آزادیای که مثل یک تکه استخوان جلویم بیندازند ندارم،
هیچ علاقهای هم به سوار سفیدپوش و ناجی هم ندارم و آدمی تهوعآمیزتر از بهارلو هم سراغ ندارم،
تو میگویی حتی اگر یک نفر هم شرکت نکرد اینها میگویندحضور میلیونی مردم،خب اگر این آدمها این توانایی را دارند چرا نتوانند بگویند مردم بار دیگر اصولگرایان را به مجلس فرستادند،بدون اینکه رای من و تو نقشی در ماجرا بازی کند؟
----------------
پ.ن1: پیشنهاد می کنم اصلا تاریخ نخوانی بخصوص تاریخ یک قرن اخیر ایران را، باور کن بعدش دیگر حتی نمی توانی به سایه ات هم اطمینان کنی!
پ.ن 2: اگز حساش بود،ادامه دارد...
جمعه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۶
جوجه ی نافرمان
گفت با جوجه مرغکی هشیار
که زپهلوی من مرو به کنار
گربه را بین که دم علم کرده
گوش ها تیز وپشت خم کرده
چشم خود تا به هم زنی بردت
تاکله چرخ داده ای خوردت
جوجه گفتا که مادرم ترسوست
به خیالش که گربه هم لولوست
گربه حیوان خوش خط وخالیست
فکرآزارجوجه هرگزنیست
سه قدم دورترشد ازمادر
آمدش آنچه گفته بودبرسر
گربه ناگاه ازکمین برجست
گلوی جوجه را به دندان خست
برگرفتش به چنگ و ورفت چوباد
مرغ بیچاره ازپی اش افتاد
گربه از پیش ومرغ ازدنبال
ناله ها کرد زد بسی پروبال
لیک چون گربه جوجه را بربود
ناله ی مادرش ندارد سود------------
پ.ن : این نوشته به هیچ چیز،به خصوص به حضور میلیاردی مردم در انتخابات ربطی ندارد،فقط برای من یادآور یک خاطه قدیمی است،که امروز به یادش افتادم.
که زپهلوی من مرو به کنار
گربه را بین که دم علم کرده
گوش ها تیز وپشت خم کرده
چشم خود تا به هم زنی بردت
تاکله چرخ داده ای خوردت
جوجه گفتا که مادرم ترسوست
به خیالش که گربه هم لولوست
گربه حیوان خوش خط وخالیست
فکرآزارجوجه هرگزنیست
سه قدم دورترشد ازمادر
آمدش آنچه گفته بودبرسر
گربه ناگاه ازکمین برجست
گلوی جوجه را به دندان خست
برگرفتش به چنگ و ورفت چوباد
مرغ بیچاره ازپی اش افتاد
گربه از پیش ومرغ ازدنبال
ناله ها کرد زد بسی پروبال
لیک چون گربه جوجه را بربود
ناله ی مادرش ندارد سود------------
پ.ن : این نوشته به هیچ چیز،به خصوص به حضور میلیاردی مردم در انتخابات ربطی ندارد،فقط برای من یادآور یک خاطه قدیمی است،که امروز به یادش افتادم.
یکشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۶
بد بینی
من آدم(؟) بدبینی هستم کاریاش هم نمیشود کرد،
دلم برای کودکان غزه میسوزد، اما بدبینیام به من فشار میآورد که درگیر بازی کثیفی شدهام
بازی مسخرهای که بازندگانش، کودکان بیگناه غزهاند و برندگانش برادران حزبالله و دوستان وطنیاشان.
بگدار چند هفته بگذرد، انتخابات ایران تمام شود، آنوقت میشود با کمی بذل و بخشش دل پدران بیفرزند شده غزه را بدست آورد.
چنک 33 روزه و بذل و بخشش بعد از آن را یادتان هست؟
دلم برای کودکان غزه میسوزد، اما بدبینیام به من فشار میآورد که درگیر بازی کثیفی شدهام
بازی مسخرهای که بازندگانش، کودکان بیگناه غزهاند و برندگانش برادران حزبالله و دوستان وطنیاشان.
بگدار چند هفته بگذرد، انتخابات ایران تمام شود، آنوقت میشود با کمی بذل و بخشش دل پدران بیفرزند شده غزه را بدست آورد.
چنک 33 روزه و بذل و بخشش بعد از آن را یادتان هست؟
شنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۶
رای دادن یا ندادن مسئله این است!
به نیمعادل(نیما+عادل) عزیز که اگر تمامعادل بود، شاید حکم به قتلم میداد!
همیشه انتخاب بد، از بین بد و بدتر، چاره ساز نیست بخصوص وقتی گزینه سومی هم به نام هیچکدام وجود داشته باشد،حتی اگر این گزینه کفه بدتر را سنگینتر کند.
امید بستن به یک سیستم بیمار و معیوب واینکه شاید با فلان مسکن درمان شود امید بیهودهایست و این از توان من خارج است.
یادم نیست چه کسی ولی والاهه یکی -شاید سر چهارراه هر ور باد- میگفت : وقتی نمیدونی چه کاری باید بکنی بهترین کار اینه که کاری نکنی چون به احتمال زیاد گند میزنی!
ار دید من لازم است مدتی -شاید چند دهه!-فکر کنیم که چرا اینطور شد؟
ار کی و چطور به جایی رسیدیم که به قول تو ناگزیر به انتخاب بین بد و بدتر شدیم؟
این که به قول تو زمان نداریم - ویا تو نمیتوانی 20 سال صبر کنی- مشکل دیگری است، شاید تو بتوانی با یک قرص مسکن بهتر تحمل کنی-و آن 20 سال را 40 سال کنی- ولی من را که میشناسی؟
یک استامینوفن ساده کافیاست تا یک هفته تمام بخوابم -و میدانی که چقدر از این خواب متنفرم-
من را از بیدار بودن و دیدن محروم نکن واین تنها آزادی مدنی -رای ندادن- را از من نگیر!.
امید بستن به یک سیستم بیمار و معیوب واینکه شاید با فلان مسکن درمان شود امید بیهودهایست و این از توان من خارج است.
یادم نیست چه کسی ولی والاهه یکی -شاید سر چهارراه هر ور باد- میگفت : وقتی نمیدونی چه کاری باید بکنی بهترین کار اینه که کاری نکنی چون به احتمال زیاد گند میزنی!
ار دید من لازم است مدتی -شاید چند دهه!-فکر کنیم که چرا اینطور شد؟
ار کی و چطور به جایی رسیدیم که به قول تو ناگزیر به انتخاب بین بد و بدتر شدیم؟
این که به قول تو زمان نداریم - ویا تو نمیتوانی 20 سال صبر کنی- مشکل دیگری است، شاید تو بتوانی با یک قرص مسکن بهتر تحمل کنی-و آن 20 سال را 40 سال کنی- ولی من را که میشناسی؟
یک استامینوفن ساده کافیاست تا یک هفته تمام بخوابم -و میدانی که چقدر از این خواب متنفرم-
من را از بیدار بودن و دیدن محروم نکن واین تنها آزادی مدنی -رای ندادن- را از من نگیر!.
اشتراک در:
پستها
(
Atom
)
جستجوی این وبلاگ
برچسبها
جاهايي که سر ميزنم
کتابخانهها
- کتاب فارسی
- ایرانیان آمریکای شمالی
- کتابخانه رضا قاسمی-دوات
- کتابخانه داتیس
- قفسه
- کتابخانه آشیان
- پارس تک
- کتابخانه مارکسیستها
- امیرحسین خنجی
- کتابخانه خوابگرد
- کتبخانه اهل سنت
- کتابخانه پارس
- آوای آزاد
- نیلوفرانه
- کتابخانه بهاییان
- کتابخانه کامپیوتر
- کتابخانه نشر کارگری
- کتابخانه کامپیوتر
- کتابخانه نشر کارگری
- کتابخانه ادم و حوا
- جستجو در کتابهای فارسی
- کتابخانه نهضت ملی ایران
- تبرستان
- کتابخانه ایران باستان
اخبار زرتشتیان
CopyLeft! هرگونه کپی برداری مجازاست، اما خوشحال میشوم اگر به خودم هم خبر بدهید. با پشتیبانی Blogger.
آرشیو وبلاگ
-
2009
(53)
- دسامبر (4)
- نوامبر (3)
- اکتبر (2)
- سپتامبر (4)
- اوت (6)
- ژوئیهٔ (10)
- ژوئن (4)
- مهٔ (3)
- آوریل (3)
- فوریهٔ (7)
- ژانویهٔ (7)
-
2008
(77)
- دسامبر (4)
- نوامبر (4)
- اکتبر (3)
- سپتامبر (4)
- اوت (15)
- ژوئیهٔ (11)
- ژوئن (7)
- مهٔ (2)
- آوریل (7)
- مارس (11)
- فوریهٔ (2)
- ژانویهٔ (7)
-
2007
(60)
- دسامبر (7)
- نوامبر (1)
- اکتبر (2)
- سپتامبر (3)
- اوت (2)
- ژوئیهٔ (8)
- ژوئن (10)
- مهٔ (5)
- آوریل (2)
- مارس (8)
- فوریهٔ (3)
- ژانویهٔ (9)
-
2006
(130)
- دسامبر (8)
- نوامبر (6)
- اکتبر (6)
- سپتامبر (6)
- اوت (8)
- ژوئیهٔ (15)
- ژوئن (15)
- مهٔ (21)
- آوریل (15)
- مارس (8)
- فوریهٔ (6)
- ژانویهٔ (16)
بیشتر خواندهشدهها
-
در پسلرزهای اولیهی «اسناد پاناما»، وقتی مشخص شد در برخی از این اسناد، نام «محمود احمدینژاد» ذکر شده، گروهی که به اصلاحطلبان معروف شده...
-
در دنیای اینترنت هک کردن معنای خاصی دارد، هک کردن یعنی استفاده از نقطهضعفهای سیستمی برای نفوذ در آن و اینکه ادعا میشود دامین پرشینبلاگ...
-
1- نفرین ملا: اما ناقلان شکرشکن و راویان اخبار چنین حکایت کنند که در روزگارقدیم مطربی بود بس مشهور، بزم بزمیان را با ساز و آواز خود گرم میک...
-
یادت هست، چند سال پیش بود؟ شاید بیشتر از ۱۵ سال؟ خیلی ساده، وسط سرمای زمستان،اخرین بطری ودکا را ورداشتی و بدون لباس مناسب و تجهیزات زمستانی...
-
يه نكته خوب انتخابات تو ايران اينه كه رقيبا ﭘﺘﻪ همو مي ريزن رو آب! البته اين وسط آدماي بدبختي مثل عليرضا امير قاسمي هم بى جوري سه مي شن!( شا...
-
Yesterday when I was young The taste of life was sweet as rain upon my tongue I teased at life as if it were a foolish game The way the even...
-
دیروز یکی از دوستان ترک زبان ، می گفت روزنامه ایران یه مقاله چند صفحه ای نوشته و به ترک ها توهین کرده! و کلی هم عصبانی بود. وقتی کاریکاتور ...
-
لطفا اصرار نکن که رای بدهم، اگر بر فرض محال رای هم بدهم، به کسانی رای نمیدهم که نامشان با #فلاحیان و #ریشهری در یک لیست باشد.
-
هر روز مینشست توی بالکن بی نردهی روبرو، روی صندلی پلاستیکی کوتاه قرمزاش با همان شلوارک راهراه سفید و آبی اول سیگاری روشن میکرد بعد ...
-
خواب دبدم "ادوارد" ام، با دستهایی شبیه قیچی توی قطاری اتوبوسی بودم، پر از آدمهایی که بعضیها را میشناختم و خیلیها را نه... ا...
© ما اينيم 2013 . Powered by Bootstrap , Blogger templates and RWD Testing Tool