یادداشتهای یک کچل از خودراضی
یکشنبه، دی ۰۶، ۱۳۸۳
و خدایی هم هست!؟؟؟؟
خواستم بروم بخوابم که صدای گریه جیغ مانند گربه ای را از جلوی در خانه شنیدم!
در را که باز کردم ، گربه ای خیس و سرما زده کنار در ایستاده بود و ناله می کرد.
مو های تنم سیخ شد!
چه کاری می شود برای یک گربه غریبه که اگر دست به او بزنی چنگ می زند کرد؟
کمی برایش غذا آوردم و کنارش گذاشتم
تکه لباسی را هم کنارش گذاشتم که اگر خواست به عنوان رو انداز روی خودش بیاندازد.
بعد با وجدانی آسوده آمدم که بخوابم.
اما ناگهان هزاران صدای گریه و ناله در سرم پیچید!
به یاد آدمهایی افتادم که در بیرون از چهار دیوار خانه من داشتند از سرما یخ می زدند!
حالا 1-2 ساعتی می شود که دارم فکر می کنم که چه کاری می شود کرد؟
آوردن شان به خانه؟
یک وعده غذای گرم؟
لباس گرم؟
ولی خوب می دانم که هیچ کدام راه حل نیست!
به برکت اقتصاد پویای اسلامی آنقدر تعدادشان زیاد است که ....
---------------
فکر می کنید چند سال می کشد که تعداد کارتن خوابهای شهرمان با گربه های شهرمان برابری کند؟
امید داشتن به اینکه حکومت ملایان هم کاری بکنند خنده دار است!
اینکه به قول بعضی از دوستان درهای مساجد را بروی شان باز کنند و ... امید بیهوده ایست که ما فقط برای راحتی وجدان خودمان ساخته ایم!
مساجد برای عباد تند، حالا یا باید توی آنها نماز و زیارت عاشورا خواند، یا کسانی را که موازین شرع مقدس را رعایت نکرده اند امر به معروف کرد!
فوقش یک چند روزی برای آبرو داری آنها را از خیابان جمع کنند(راستی چند با تا به حال قرار شده کودکان خیابانی جمع آوری شوند؟ به نظر شما تعدادشان کمتر شده یا بیشتر؟)
مردم بم هنوز بعد از یک سال سرپناهی ندارند! و کمک های مردمی هم بنا به اعتراف خود ملایان در حال فروش در بازار است!
آنوقت می خواهیم کمک های ما به کارتن خواب های شهرمان سر از کجا در بیاورد؟
شاید این آدمها باید قربانی شوند تا ما بیدار شویم و ببینیم دورو برمان چه خبر است؟
مرگ یک فلسطینی بیشتر از مرگ تمام کارتن خوابهای تهران در رسانه ملی ما انعکاس دارد!
یک کار بهتر هم می شود کرد!
لباس های کهنه امان را برایشان ببریم، غرور خرد شده اشان را خرد تر کنیم، فکر هم نکنیم که سال بعد تعدادشان چند برابر می شود. بعد هم با خیال به خانه بیاییم و تلویزیون نگاه کنیم ، به اردل و دارو دسته اش بخندیم و بعد با خیال راحت بخوابیم ،که چه انسانهای خوب و شریفی هستیم!
Read More
در را که باز کردم ، گربه ای خیس و سرما زده کنار در ایستاده بود و ناله می کرد.
مو های تنم سیخ شد!
چه کاری می شود برای یک گربه غریبه که اگر دست به او بزنی چنگ می زند کرد؟
کمی برایش غذا آوردم و کنارش گذاشتم
تکه لباسی را هم کنارش گذاشتم که اگر خواست به عنوان رو انداز روی خودش بیاندازد.
بعد با وجدانی آسوده آمدم که بخوابم.
اما ناگهان هزاران صدای گریه و ناله در سرم پیچید!
به یاد آدمهایی افتادم که در بیرون از چهار دیوار خانه من داشتند از سرما یخ می زدند!
حالا 1-2 ساعتی می شود که دارم فکر می کنم که چه کاری می شود کرد؟
آوردن شان به خانه؟
یک وعده غذای گرم؟
لباس گرم؟
ولی خوب می دانم که هیچ کدام راه حل نیست!
به برکت اقتصاد پویای اسلامی آنقدر تعدادشان زیاد است که ....
---------------
فکر می کنید چند سال می کشد که تعداد کارتن خوابهای شهرمان با گربه های شهرمان برابری کند؟
امید داشتن به اینکه حکومت ملایان هم کاری بکنند خنده دار است!
اینکه به قول بعضی از دوستان درهای مساجد را بروی شان باز کنند و ... امید بیهوده ایست که ما فقط برای راحتی وجدان خودمان ساخته ایم!
مساجد برای عباد تند، حالا یا باید توی آنها نماز و زیارت عاشورا خواند، یا کسانی را که موازین شرع مقدس را رعایت نکرده اند امر به معروف کرد!
فوقش یک چند روزی برای آبرو داری آنها را از خیابان جمع کنند(راستی چند با تا به حال قرار شده کودکان خیابانی جمع آوری شوند؟ به نظر شما تعدادشان کمتر شده یا بیشتر؟)
مردم بم هنوز بعد از یک سال سرپناهی ندارند! و کمک های مردمی هم بنا به اعتراف خود ملایان در حال فروش در بازار است!
آنوقت می خواهیم کمک های ما به کارتن خواب های شهرمان سر از کجا در بیاورد؟
شاید این آدمها باید قربانی شوند تا ما بیدار شویم و ببینیم دورو برمان چه خبر است؟
مرگ یک فلسطینی بیشتر از مرگ تمام کارتن خوابهای تهران در رسانه ملی ما انعکاس دارد!
یک کار بهتر هم می شود کرد!
لباس های کهنه امان را برایشان ببریم، غرور خرد شده اشان را خرد تر کنیم، فکر هم نکنیم که سال بعد تعدادشان چند برابر می شود. بعد هم با خیال به خانه بیاییم و تلویزیون نگاه کنیم ، به اردل و دارو دسته اش بخندیم و بعد با خیال راحت بخوابیم ،که چه انسانهای خوب و شریفی هستیم!
!!!
وقتی مطلب قبلی را می نوشتم اصلا خبری از Comment نبود،
ولی امروز که وارد اینجا شدم دیدم که 2 نفر کامنت گذاشتند!
یکیشون جناب یِک گیله مرد عزیز است که فکرز نمی کردم هنوز بعد با اینکه اینجا Update نمی شد به اینجا سر بزند و دیگری هم جوانان کمونیست ایران!
خوب پس باید یک مقداری تو مطلب قبلی تجدید نظر کنم !
ظاهرا اینجا آن طور ها هم که فکر می کرئم خلوت نیست!
Read More
ولی امروز که وارد اینجا شدم دیدم که 2 نفر کامنت گذاشتند!
یکیشون جناب یِک گیله مرد عزیز است که فکرز نمی کردم هنوز بعد با اینکه اینجا Update نمی شد به اینجا سر بزند و دیگری هم جوانان کمونیست ایران!
خوب پس باید یک مقداری تو مطلب قبلی تجدید نظر کنم !
ظاهرا اینجا آن طور ها هم که فکر می کرئم خلوت نیست!
سهشنبه، دی ۰۱، ۱۳۸۳
یاد من باشد تنها هستم
تا جایی که می دونم ، من تنها کسی هستم که به اینجا سر می زنم،این یه خوبی داره و اونم اینه که اینجا می تونه به یه دفتر خاطرات شخصی تبدیل یشه!با این تفاوت که چون ممکنه یکی تصادفی از این طرفا رد شه، هر حرفی رو نمی شه زد!(یه چیزی تو مایه های خود سانسوری!)از این به بعد می خوام تو اینحا همین کارو بکنم!تا ببینمیم چی می شه!
دوشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۳
سهشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۳
فيلتر
خدا يك عقلي به مخابرات و مقداري Account internet و حوصله به ما بدهد!
امروز كه مي خواستم وارد geocities بشوم ديدم فيلتر شده!
كفتم شايد كار خلافي از من سر زده! ولي بعد از تست كردن ديدم كه نه! فقط فايلهاي شخصي من همانجاست!
با ISP (البرز) تماس كرفتمو علت را جويا شدم ,گفتند كل geocities به دستور مخابرات فيلتر شده است!
كنجكاو شدم وبيشتر تست كردم و ديدم كه چه جاهايي را فيلتر كرده اند! خود سايت bbc فيلتر نشده ولي بخش eouro 2004 فيلتر شده است!!!
برويد توي google يا هر Search engine ديكر و Search كنيد!
كافي است در نتيجه Search شما مطلبی باشد که به نضر مخابرات غير مجاز باشد، کل صفحه فيلتر می شود! :((
حالا هی از قبرس خر وارد می کنند! بابا جان مان اينقدر خر داريم چرا راه دور می روید؟
Read More
امروز كه مي خواستم وارد geocities بشوم ديدم فيلتر شده!
كفتم شايد كار خلافي از من سر زده! ولي بعد از تست كردن ديدم كه نه! فقط فايلهاي شخصي من همانجاست!
با ISP (البرز) تماس كرفتمو علت را جويا شدم ,گفتند كل geocities به دستور مخابرات فيلتر شده است!
كنجكاو شدم وبيشتر تست كردم و ديدم كه چه جاهايي را فيلتر كرده اند! خود سايت bbc فيلتر نشده ولي بخش eouro 2004 فيلتر شده است!!!
برويد توي google يا هر Search engine ديكر و Search كنيد!
كافي است در نتيجه Search شما مطلبی باشد که به نضر مخابرات غير مجاز باشد، کل صفحه فيلتر می شود! :((
حالا هی از قبرس خر وارد می کنند! بابا جان مان اينقدر خر داريم چرا راه دور می روید؟
دوشنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۳
شنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۳
مرگ بر ...
ايرانيهای قديمی مي گويند : مرگ را حتي برای دشمن ات نخواه!
از طرفي هم مي گويند نفرين قبل از همه به نفرين کننده بر مي گردد!
برای اثبات درست بودن اين مسئله کافي است به وضعيت 20 سال اخير ايران نگاه کنيم.
20 سال است داريم داد مي زنيم 'مرگ بر آمريکا'
حالا توی اين 20 سال مرگ بيشتر به سراغ چه کسي امده است؟ ما يا آمريکا؟
عادت کرده ايم تا اتفاقي مي افتد مثل پير زنها(و پير مردها) داد بزنيم و نفرين کنيم و نتيجه اش هم همين شده که داريم ميبينم
ديروز برای ملاقات يکی از آشناها به بيمارستان دادگستری در حوالي ميدان فردوسي رفته بودم، خيابان فردوسی بسته بود و عده ای جلوی سفارت انگليس جمع شده بودند،
دود و... صدای تير هوايي و ...
از همه مهم تر شعار ها بود
در مسير برگست به خانه بودم که زلزله شد!
فکر مي کنم اگر به جای دوستان شعار دهنده بودم کمي فکر مي کردم!!!
Read More
از طرفي هم مي گويند نفرين قبل از همه به نفرين کننده بر مي گردد!
برای اثبات درست بودن اين مسئله کافي است به وضعيت 20 سال اخير ايران نگاه کنيم.
20 سال است داريم داد مي زنيم 'مرگ بر آمريکا'
حالا توی اين 20 سال مرگ بيشتر به سراغ چه کسي امده است؟ ما يا آمريکا؟
عادت کرده ايم تا اتفاقي مي افتد مثل پير زنها(و پير مردها) داد بزنيم و نفرين کنيم و نتيجه اش هم همين شده که داريم ميبينم
ديروز برای ملاقات يکی از آشناها به بيمارستان دادگستری در حوالي ميدان فردوسي رفته بودم، خيابان فردوسی بسته بود و عده ای جلوی سفارت انگليس جمع شده بودند،
دود و... صدای تير هوايي و ...
از همه مهم تر شعار ها بود
در مسير برگست به خانه بودم که زلزله شد!
فکر مي کنم اگر به جای دوستان شعار دهنده بودم کمي فکر مي کردم!!!
دوشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۸۳
Template جديد!
من از اين Template جديد بيشتر خوشم مي ياد!
يکي از template های خود بلاگر رو اديت کردم!
هنوز چند تا مشکل داره که دارم حلش مي کنم!
Read More
يکي از template های خود بلاگر رو اديت کردم!
هنوز چند تا مشکل داره که دارم حلش مي کنم!
چهارشنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۸۳
مجازات الهي!
نمي دانم بعد از پست قبلي چه اتفاقي برای وبلاگ من افتاد که همه چيز به هم ريخت!
تمام لينک ها قاطي پاطي شد!
احتمالا مجازات الهي بوده است و خداوندگار خواسته است من را به جرم توهين به نمايندگانش در زمين مجازات کند!
ولي زکي خيال باطل!
ما تا اين خسن آقا رو داريم غم نداريم!
کلي تمليت باحال درست کرده برای قابليتهای جديد بلاگر که يکي را با کمي ويرايش استفاده مي فرماييم!
فقط يک مقدار کار مي برد، همين!
Read More
نمي دانم بعد از پست قبلي چه اتفاقي برای وبلاگ من افتاد که همه چيز به هم ريخت!
تمام لينک ها قاطي پاطي شد!
احتمالا مجازات الهي بوده است و خداوندگار خواسته است من را به جرم توهين به نمايندگانش در زمين مجازات کند!
ولي زکي خيال باطل!
ما تا اين خسن آقا رو داريم غم نداريم!
کلي تمليت باحال درست کرده برای قابليتهای جديد بلاگر که يکي را با کمي ويرايش استفاده مي فرماييم!
فقط يک مقدار کار مي برد، همين!
چه کساني از مرده ها مي ترسند؟
حکومت ملايان مي خواهند قطعه 33 بهشت زهرا را خراب کنند!
مدتي پيش هم تصميم گرفتند گورستان ظهيرالدوله را خراب کنند!
در قطعه 33 بهشت زهرا کساني مثل :
خسرو گلسرخي،محمد حنيف نژاد،سعید محسن –علی اصغر بدیع زادگان،بیژن جزنی،مهدی رضایی ، بهروز دهقانی ،
علی میهن دوست، محمد بازرگانی، ناصر صادق، علی باکری،محمود شامخی و ... دفن شده اند
کساني که بيشتر آنها به دليل عضويت در گروههايي مانند "مجاهدين خلق" همواره مورد تنفر ملايان بوده اند(در در زمان زندگي و چه بعد از مرگ)
گورستان ظهيرالدوله هم مدفن :قمرالملوک وزيری، ابوالحسن صبا، روح الله خالقی، رهی معيری، ميرزا حسن خان برومند، داريوش رفيعی،ملک الشعرای بهار و فروغ فرخزاد ,...است.
فرقي نمي کند که من و تو اگر هر عقيده و مسلکي هم داشته باشيم، با عملکرد سازمانهايي مجاهدين موافق يا مخالف باشيم،
مهم اين است که انسانهايي که در قطعه 33 دفن شده اند در راه مبارزه براي عقيده اشان کشته شده اند،
و چنين انسانهايي با هر تفکری که باشند ، انسانهای قابل احترامي هستند.
از ديد من انسان وقتي مرد ، مرده است است و اينکه چه بلايي بر سر جسدش مي آيد هيچ اهميتي ندارد،
اما تخريب قطعه 33 (به بهانه دو طبقه کردن آن) توهين و بي احترامی به خانوادهای آنهاست.
توهين به تمام انسانهايي ايست که در راه عقيده اشان مبارزه مي کنند.
تو در نماز عشق چه خواندي
كه سالهاست
بالاي دار رفتي و اين شحنه هاي پير
از مرده ات هنوز پرهيز مي كنند؟
Read More
حکومت ملايان مي خواهند قطعه 33 بهشت زهرا را خراب کنند!
مدتي پيش هم تصميم گرفتند گورستان ظهيرالدوله را خراب کنند!
در قطعه 33 بهشت زهرا کساني مثل :
خسرو گلسرخي،محمد حنيف نژاد،سعید محسن –علی اصغر بدیع زادگان،بیژن جزنی،مهدی رضایی ، بهروز دهقانی ،
علی میهن دوست، محمد بازرگانی، ناصر صادق، علی باکری،محمود شامخی و ... دفن شده اند
کساني که بيشتر آنها به دليل عضويت در گروههايي مانند "مجاهدين خلق" همواره مورد تنفر ملايان بوده اند(در در زمان زندگي و چه بعد از مرگ)
گورستان ظهيرالدوله هم مدفن :قمرالملوک وزيری، ابوالحسن صبا، روح الله خالقی، رهی معيری، ميرزا حسن خان برومند، داريوش رفيعی،ملک الشعرای بهار و فروغ فرخزاد ,...است.
فرقي نمي کند که من و تو اگر هر عقيده و مسلکي هم داشته باشيم، با عملکرد سازمانهايي مجاهدين موافق يا مخالف باشيم،
مهم اين است که انسانهايي که در قطعه 33 دفن شده اند در راه مبارزه براي عقيده اشان کشته شده اند،
و چنين انسانهايي با هر تفکری که باشند ، انسانهای قابل احترامي هستند.
از ديد من انسان وقتي مرد ، مرده است است و اينکه چه بلايي بر سر جسدش مي آيد هيچ اهميتي ندارد،
اما تخريب قطعه 33 (به بهانه دو طبقه کردن آن) توهين و بي احترامی به خانوادهای آنهاست.
توهين به تمام انسانهايي ايست که در راه عقيده اشان مبارزه مي کنند.
تو در نماز عشق چه خواندي
كه سالهاست
بالاي دار رفتي و اين شحنه هاي پير
از مرده ات هنوز پرهيز مي كنند؟
شنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۳
تا حالا شده است از دست خودتان عصباني باشيد؟
من که خيلي وقت بود از دست خودم عصباني نشده بودم!
اما امروز به شدت از دست خودم عصباني هستم!
تا بحال شده است که فکر کنيد داريد توی لجن دست و پا مي زنيد؟ و بيشتر از همه خودتان مقصريد؟
امروز من چنين حسي دارم!
فکر مي کنم اين اتفاق خوبي باشد!
شايد باعث شود از کاری کنم که ازاين لجن بيرون بيايم!
Read More
من که خيلي وقت بود از دست خودم عصباني نشده بودم!
اما امروز به شدت از دست خودم عصباني هستم!
تا بحال شده است که فکر کنيد داريد توی لجن دست و پا مي زنيد؟ و بيشتر از همه خودتان مقصريد؟
امروز من چنين حسي دارم!
فکر مي کنم اين اتفاق خوبي باشد!
شايد باعث شود از کاری کنم که ازاين لجن بيرون بيايم!
دوشنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۳
چرا دروغ؟
کلي با خودم کلنجار رفتم تا اين عکس را اينجا گذاشتم!
چه بلايي بر سر ما آمده است؟
چه شده است که نسبت به ادمهايي که مدتها کنارمان بودند اينقدر بي تفاوت شده ايم؟
شما نه!
چه بلايي بر سر من آمده است که نگاه نگران اينها را نديدم؟
شايد آنقدر به ديدنشان در خانه هاي در حال ساخت داخل آلونکي آجری عادت کرده بودم که ...
Read More
کلي با خودم کلنجار رفتم تا اين عکس را اينجا گذاشتم!
چه بلايي بر سر ما آمده است؟
چه شده است که نسبت به ادمهايي که مدتها کنارمان بودند اينقدر بي تفاوت شده ايم؟
شما نه!
چه بلايي بر سر من آمده است که نگاه نگران اينها را نديدم؟
شايد آنقدر به ديدنشان در خانه هاي در حال ساخت داخل آلونکي آجری عادت کرده بودم که ...
شنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۳
تا به حال از انسان بودن خودتان شرمنده شده ايد؟
من شرمنده ام!
شرمنده از انسان ناميده شدن!
در زماني که کودکانمان اينطور به بردگي کشيده مي شوند و ما ساکتيم!
در زماني که برده داری بسيار شرم اور تر از دو هزار سال پيش وجود دارد، من و تو نگران توقيف يک فيلم هستيم!!
نگران تعطيل شدن يکي از روزنامه های جناحمان هستيم!
نگران....
اين را بخوانيد تا شما هم از انسان بودتان شرمنده شويد دست کم حيوانها با فرزندان خود چنين نمي کنند!
تجـارت سـکس کـودکان
4/23/2004 1:55:33 AM
اخبار روز - صفار ساعد
گزارش «گروه آينده» از بازار سکس در آسيای جنوب شرقی:
در دنيای فعلی قانون جنگل حاکم است. قانون جنگل يعنی آن چه زورمداران جامعه يعنی ثروتمندان و يا سرمايهداران با کمک روشنفکران خود قانون بازار، قانون عرضه و تقاضا را مينويسند و سپس بردگان چنين روابطی ميشوند، چرا که بخوبی ميدانند که انباشت ثروت آنان در همين امامزاده خفته است.
قربانيان سرمايهداران غالبا حلقههای ضعيف جامعه هستند. از طريق همين حلقههای ضعيف ثروت مياندوزند و قدرت بنا ميکنند. اگر سازمانهائی موجود نبودند که از عدالت اجتماعی و تقسيم ثروت در جامعه سخنی به ميان آورند با جوامعی به مراتب تاريکتر از آن چه اکنون است روبرو ميبوديم.
خوشحالی در آن است که در جوامع کنوني، سازمانها و اتحاديههای مزدبگيران را داريم که از حقوق اقشار زحمتکش دفاع ميکنند و در يک مصاف همه روزه در مقابل ثروتاندوزان جامعه قرار ميگيرند. اما برای يکی از ضعيفترين حلقههای اجتماعی يعنی کودکان هنوز سازمانهای مدافع بسيار بسيار کم داريم. کودکان قربانيان هر روزه بازار هستند، کودکان آسيبپذيرترين اقشار اجتماع هستند چرا که به حقوق انسانی آنها کمتر توجه ميشود. از اين رو هست که طبق آمار سازمان ملل و يا سازمانهای غيرانتفاعی که برای حقوق کودک مبارزه ميکنند، فقر در کودکان آسيا، آفريقا و حتی برخی کشورهای اروپائی و آمريکائی غوغا ميکند. گرچه يونيسف يعنی صندوق مخصوص سازمان ملل برای کودکان قوانين مفيدی را دال بر بهداشت و بهزيستی کودک، ممنوعيت سوءاستفاده جنسی از کودکان، دخالت دادن کودکان در امور و مسائل اجتماعی خود و ممنوعيت کار کودکان و غيره به تصويب اکثريت دولتهای جهان رسانيده اما در عمل از آنجائی که بازار تصميم گيرنده نهائی در کشورهای سرمايهداری است اين قوانين يا به شکل ناقص پياده ميشوند و يا اصلا پياده نميگردند. هنوز هر سال 5/12 ميليون کودک جهان قبل از 5 سالگی ميميرند، طبق آمار يونيسف 9 ميليون از آنان از بيماريهای بسيار ساده و به سادگی قابل درمان فنا ميشوند. کودکان هنوز به دليل فقر خانواده مجبورند از سنين 6 سالگی شروع به کارهای سخت بدنی و غيربهداشتی نمايند. امروزه پس از حمله کشور امپرياليستی آمريکا به عراق، به دليل بيکاری بزرگسالان، کودکان زير 6 سال به کارهای بردگی کشانده شدهاند. امروزه در افغانستان بچهها را برای جابجائی ترياک و يا ساير مواد مخدر مورد سوءاستفاده قرار ميدهند. امروزه برخی دولتهای برای سرازيرشدن توريستهای پولدار به کشورهايشان چشمهاشان را بر روی بازار تجارت سکس کودکان ميبندند. امروزه تعداد کودکان مبتلا به بيماريهای مقاربتی و ايدز دارد سير نجومی طی ميکند. امروزه کودکان فقير و يا نيمه فقير بردگانی هستند که بايد چون شمع بسوزند تا بر کيسههای زر زراندوزان اضافه کنند. استثمار کودکان از پرمنفعتترين و کم خرجترين نيروی کار در جهان سرمايهداری است. فقر بيسابقه در جهان کودکان را به سوی تجارت سکس کشانده است. طبق آمار موجود، اين تجارت از پردرآمدترين رشتههای تجارت در دنيای امروز ما ميباشد.
من در برنامه امروز ترجمهای دارم از گزارشی که گروهی به نام «گروه آينده» - که مرکز آن در کالگری کانادا ميباشد و وظيفهاش را مبارزه با تجارت سکس کودکان اعلام کرده است- تا بر آگاهيهای مردمی که قصد دفاع از حقوق کودکان را دارند افزوده باشم. گرچه اين گزارش به طور مشخص به کشورهای جنوب شرقی آسيا برميگردد، اما محتوی آن جهانی است، يعنی آن که در مورد بردگان سکس در جمهوری اسلامی هم صدق ميکند. کافی است اسم کامبوج را برداريم و اسم جمهوری اسلامی بر آن اضافه کنيم. تمامی آن قابل انطباق است.
اين گزارش از طرف «گروه آينده» در ماه سپتامبر 2003 تنظيم شده است.
«نيمهای از شب گذشته است. از دست اندازهای جادهای خاکی که به Svay Paf که معروفترين خانههای فروشندگان سکس را در خود جا داده است، عبور ميکنيم. چراغی در خيابان به چشم نميخورد، تنها کورسوی نوری از يک معبد بودائی که با نور لرزان يک شمع روشن است توی چشم ميزند. عجيب است در اين شب داغ تابستان اين جاده مرده است. با خودم فکر ميکنم شايد دولت کامبوج موفق شده است که شبکهی تجارت سکس کودکان را از بين ببرد. چرا که در ماه مارس گذشته دست به تعطيلی 50 خانه فروشندگان سکس کودکان زده بود. اتومبيل ما به طرف راست ميپيچد و سراشيبی يک جاده پر از دستانداز را تا پائين طی ميکند و درست در همينجاست که ما با حقايقی تکان دهنده آشنا ميشويم. محلی که ما وارد آن ميشويم ظاهرا شبيه يک گاراژ استقاطی است اما در حقيقت يکی از خانههای فروش سکس کودکان است. آن جا پر است از دختران جوان با لباسهای تنگ و چسبان و لبان ماتيک ماليده به رنگ روشن.
هيچ کدام آنها بيش از چهارده سال ندارند. اما ادا و اطوار يک دختر خيابانی با تجربه را درميآورند. لبان خود را ميليسند و پستانهای کوچک خود را به جلو ميدهند. پسربچهای شايد 10 ساله که پيراهنی به تن ندارد جلو ميآيد و با علامت دست به من ميفهماند که شيشه ماشين را پائين بکشم. پسربچه که شکسته انگليسی صحبت ميکند ميپرسد «دختر ميخوای»؟
Mayumdar عضو هيئت رئيسه «گروه آينده» نيمی از بدنش را از اتومبيل بيرون ميآورد و ميگويد که دخترانی جوانتر از آن چه در آن جا هستند را طالب است. او با اين عملاش ميخواست به من اثبات کند که دختران حتی چهارساله هم برای سکس موجود هستند. فقط جاکشهای آنان، از چشمان مخفياشان نگه ميدارند که از حملهی پليس در امان باشند. اين پسربچه پس از صحبت با سرپرست عبوس اين خانه، ما را از راه باريکی به يک اطاق کوچک راهنمائی ميکند. در اين اطاق يک صندلی آهنی کهنه و يک تشک کثيف به چشم ميخورد. در يک چشم به هم زدن دو دختر که ميگويند 6 و 8 ساله هستند در درگاه اطاق ظاهر ميشوند. آنها پيژامه نخی به تن دارند و مرتبا چشمهاشان را مالش ميدهند تا خواب از سرشان بپرد. در ابتدا دختران ساکت و جدی به همديگر چسبيدهاند. جاکش مشتی به پشت سر يکی از آنها ميزند و دختران به طرز رقتباری و بدون هيچ نوع احساسی شروع به لاس زدن با Mayumdar را ميکنند. دختر 6 ساله در حالی که ميلرزد نجواکنان ميگويد Boom – Boom خير، فقط nagam nagam که به زبان عاميانهی ويتنامی معنی سکس دهانی را ميدهد. زمانی که عکاس گروه ميخواهد عکس بگيرد جاکش و محافظاش اسلحه ميکشند چرا که فکر ميکنند که Mayumdar و عکاس مأموران مخفی پليس هستند. اين دو به فوريت حيلهای در مخيلهاشان ميسازند و ميگويند که عکسها را برای شرکت توريستيای که در تايلند دارند و تورهای سکسی به مشتريان عرضه ميکنند ميخواهند. اين حيله مؤثر واقع ميشود و خطر رفع ميگردد.
گروه ما در مرکز شهر Phnom Penh به يک کلوپ شبانه به نام مارتينی پاپ ميرود. تقريبا سه سال پيش نخستوزير کامبوج دستور بسته شدن تمام کلوپ های شبانه که مرکز فروش سکس کودکان بودند را صادر کرده بود، اما اين دستور ديری نپائيد و امروز کلوپها پر است از توريستهای اروپائي، امريکائی و آسيائي. ما در کلوپ شبانه مارتينی شاهد بوديم که يک مرد اروپائی چاق با موهای خاکستري، تلوتلو خوران در حالی که 4 دختر کودک بر روی انگشتان پاهايش سواری ميخوردند به طرف هتل لوکس روبروی کلوپ ميرفتند.
برطبق آمار سازمان ملل دهها هزار کودک به طرف سکس اجباری رانده شدهاند. در تايلند، کامبوج، ايران و خيلی از کشورهای ديگر فقر کودکان را مجبور کرده است که وارد شبکه تجارت جهانی سکس کودکان بشوند. فروش سکس در کامبوج از سال 1990 شروع شد. زمانی که ميخواستند حکومت را از خمرهای سرخ به حزب مردم منتقل کنند. برای اين نقل و انتقال حکومتي، سربازان صلح سازمان ملل در اين کشور سکنی گزيدند. اين سربازان فروش سکس کودکان را رونق دادند، چرا که پول بيشماری را برای سکس خرج ميکردند و خانوادههای فقير را تشويق ميکردند که بچههايشان را برای سکس بفروشند. حدس زده ميشود که امروزه 000/20 نفر از کارگران سکس در اين کشور زير 15 سال باشند.
ما خود شاهد بوديم که مردان برای دختران باکره اشتياق بسيار زيادی نشان ميدادند و برای به دست آوردن کودکان باکره پولهای فراوانی خرج مينمودند. از اين جهت صاحبان شبکههای تجارت سکس کودکان آنان را مجبور ميکنند که باکرهگيشان را از دست بدهند و از طرف ديگر آنان را مجبور ميسازند که تحت عمل جراحی دوختن باکرهای قرار بگيرند چرا که قيمت دختران باکره بسيار بالاست.
يکی از روانشناسان کانادائی به نام Beth Hedua که در مسئله فروش سکس کودکان تحقيقاتی انجام داده است ميگويد: «برخی از مردان سر از پا نميشناسند که با دختری باکره همخوابگی کنند چرا که وقتی فکر ميکنند اولين شخصی هستند که به اين دختران راه و رسم هم خوابگی را ميآموزند، دچار هيجان ميشوند.»
در حقيقت خانوادههای فقير مهماندار چنين اشخاصی ميشوند. زمانی که در بسياری از کشورها درآمد سرانه 350 دلار و يا کمتر است بسيار روشن است که والدين و يا دوستان آنها ضعيفترين حلقهی خانوادگی يعنی کودکان را قربانی بازار کنند.
اکنون بد نيست که به پای صحبتهای برخی از اين کودکان قربانی شده بنشينيم.
در يک روز آفتابی و گرم به يکی از مؤسسات بازيابی سلامت کودکان تن فروش که با کمک يک مؤسسه ضدتجارت سکس کودکان از فرانسه و دولت کامبوج تأسيس شده است، سری ميزنيم. در آن جا با دختری آشنا ميشويم که در سن 10 سالگی به دليل فقر خانواده به يتيمخانه تحويل داده ميشود. وی ميگويد سه روز پس از ورودم به آن خانه يک امريکائی که خود را Scott معرفی ميکرد، به مسئولين خانه گفت که ميخواهد مرا به فرزندی قبول کند. او ادعا ميکرد که کارهای اداری آن در حال انجام است. من تمايلی نداشتم که با او بروم. اما او به من گفت که مرا با خود به آمريکا خواهد برد، جائی که من شنيده بودم که محل خوبی است. مسئولان خانه مدارک Scott را چک نکردند و در حقيقت مرا به اين مرد آمريکائی فروختند. شايد در اين مابين پولی هم به آنها رسيد. در بين راه Scott آمريکائی به من گفت که آسانترين کار برای او اين است که مرا به دختر خواندگی قبول کند و نه فرزندی. اين امر هم امکانپذير است اگر من 18 ساله بشوم. Scott که تقريبا 30 ساله بود در شهر Sihanokville معلم انگليسی بود. يک سال در خانه Scott بودم تا شبی مرا مورد تجاوز جنسی قرار داد و از آن به بعد بود که برده جنسی او شدم. وی مرا تهديد به مرگ کرد اگر قصد فرار داشته باشم. به مدت 2 سال اين وضع خشونتبار را تحمل کردم تا بالاخره از خانهاش فرار نمودم. در شهر Sihanokville به گدائی پرداختم تا آن که در چنگ قاچاقچيان سکس گرفتار آمدم و از يکی از خانههای فروش سکس کودکان سر درآوردم. يک ماه بعد اين خانه مورد تهاجم پليس قرار گرفت و من به اين مرکز بازآموزی فرستاده شدم. او ميگويد که در اين مرکز بايد تا سن 18 سالگی بماند تا حرفهای بياموزد. وی ميگويد که خجالت ميکشد به نزد خانوادهاش برگردد چرا که او را «دختری کثيف» خطاب خواهند کرد.
در اين مرکز با دختربچهای 13 ساله آشنا شديم. وی تعريف ميکند که همين امسال به وسيله زنی از دهاتشان به يک خانه فروش سکس کودکان فروخته شد. اين زن به من گفته بود که در يک قهوهخانه برايم کاری دارد. گولم زد و مرا به مبلغ 500 دلار فروخت. من باکره بودم و در روز اول به سه مرد سرويس دادم. بعد از يک هفته دو مرد اروپائی مرا به مدت 14 روز اجاره کردند. کار من اين بود که با آنها به رستوران و کلوپ شبانه بروم و در اين فواصل با آنها هم خوابگی کنم. از پول اجارهی من چيزی به من نرسيد چرا که صاحب خانه تن فروشی ادعا ميکرد که خرج خواب و خوراک مرا در اين خانه ميپردازد. من با 7 دختر ديگر هم اطاق بودم. اين اطاق از درون به بيرون باز نميشد فقط از بيرون به درون باز ميگشت آن هم زمانی که ما مشتری داشتيم. هر روز صبح که بيدار ميشدم تقاضای مرگ خود را ميکردم.
گروه ما اعتقاد دارد که اين دختر با اين وضع نميتوانست در آن محل زياد زنده بماند. حد وسط سن زنان کامبوجی 56 سال است و عمر دختران فروشندهی سکس نصف آن است. از آن جائی که بيشتر فروشندگان سکس مورد آزمايشات خون برای ابتلا به بيماريها از جمله ايدز قرار نميگيرند. حد متوسط سن ميتواند از اين هم پائين بيايد. آمار رسمی ميگويد که 20 درصد تن فروش کودک HIV مثبت هستند اما آمار غيررسمی بسيار بالاتر از آن است.
با برخی از دختران که صحبت ميکرديم ميخواستند که هرچه زودتر به زادگاهشان برگردند اما نميتوانستند چرا که دارای هيچگونه ورقه شناسائی نبودند. آنها غالبا قاچاق گرديده و از کشوری به کشور ديگر فرستاده شدهاند. تمام دردهائی که اين کودکان ميکشند آنها را به اعتياد کشانيده است. ما شاهد بوديم که بسياری از کودکان برای فراموشی دردهايشان از قرص Methamhetamine استفاده ميکنند. غالب آنها ميگويند که دردهای انباشته شده از فقر، بيخانمانی و اعتياد و بيماری دارد چون سوهان روحشان را ميخورد.
ميبينيد که بازار آزاد تجارت و سرمايه چه بلائی بر سر انسانها ميآورد؟
منبع خبر :سايت تريبونلينک مطلب : http://iftribune.com/news.asp?id=17&pass=122
Read More
من شرمنده ام!
شرمنده از انسان ناميده شدن!
در زماني که کودکانمان اينطور به بردگي کشيده مي شوند و ما ساکتيم!
در زماني که برده داری بسيار شرم اور تر از دو هزار سال پيش وجود دارد، من و تو نگران توقيف يک فيلم هستيم!!
نگران تعطيل شدن يکي از روزنامه های جناحمان هستيم!
نگران....
اين را بخوانيد تا شما هم از انسان بودتان شرمنده شويد دست کم حيوانها با فرزندان خود چنين نمي کنند!
تجـارت سـکس کـودکان
4/23/2004 1:55:33 AM
اخبار روز - صفار ساعد
گزارش «گروه آينده» از بازار سکس در آسيای جنوب شرقی:
در دنيای فعلی قانون جنگل حاکم است. قانون جنگل يعنی آن چه زورمداران جامعه يعنی ثروتمندان و يا سرمايهداران با کمک روشنفکران خود قانون بازار، قانون عرضه و تقاضا را مينويسند و سپس بردگان چنين روابطی ميشوند، چرا که بخوبی ميدانند که انباشت ثروت آنان در همين امامزاده خفته است.
قربانيان سرمايهداران غالبا حلقههای ضعيف جامعه هستند. از طريق همين حلقههای ضعيف ثروت مياندوزند و قدرت بنا ميکنند. اگر سازمانهائی موجود نبودند که از عدالت اجتماعی و تقسيم ثروت در جامعه سخنی به ميان آورند با جوامعی به مراتب تاريکتر از آن چه اکنون است روبرو ميبوديم.
خوشحالی در آن است که در جوامع کنوني، سازمانها و اتحاديههای مزدبگيران را داريم که از حقوق اقشار زحمتکش دفاع ميکنند و در يک مصاف همه روزه در مقابل ثروتاندوزان جامعه قرار ميگيرند. اما برای يکی از ضعيفترين حلقههای اجتماعی يعنی کودکان هنوز سازمانهای مدافع بسيار بسيار کم داريم. کودکان قربانيان هر روزه بازار هستند، کودکان آسيبپذيرترين اقشار اجتماع هستند چرا که به حقوق انسانی آنها کمتر توجه ميشود. از اين رو هست که طبق آمار سازمان ملل و يا سازمانهای غيرانتفاعی که برای حقوق کودک مبارزه ميکنند، فقر در کودکان آسيا، آفريقا و حتی برخی کشورهای اروپائی و آمريکائی غوغا ميکند. گرچه يونيسف يعنی صندوق مخصوص سازمان ملل برای کودکان قوانين مفيدی را دال بر بهداشت و بهزيستی کودک، ممنوعيت سوءاستفاده جنسی از کودکان، دخالت دادن کودکان در امور و مسائل اجتماعی خود و ممنوعيت کار کودکان و غيره به تصويب اکثريت دولتهای جهان رسانيده اما در عمل از آنجائی که بازار تصميم گيرنده نهائی در کشورهای سرمايهداری است اين قوانين يا به شکل ناقص پياده ميشوند و يا اصلا پياده نميگردند. هنوز هر سال 5/12 ميليون کودک جهان قبل از 5 سالگی ميميرند، طبق آمار يونيسف 9 ميليون از آنان از بيماريهای بسيار ساده و به سادگی قابل درمان فنا ميشوند. کودکان هنوز به دليل فقر خانواده مجبورند از سنين 6 سالگی شروع به کارهای سخت بدنی و غيربهداشتی نمايند. امروزه پس از حمله کشور امپرياليستی آمريکا به عراق، به دليل بيکاری بزرگسالان، کودکان زير 6 سال به کارهای بردگی کشانده شدهاند. امروزه در افغانستان بچهها را برای جابجائی ترياک و يا ساير مواد مخدر مورد سوءاستفاده قرار ميدهند. امروزه برخی دولتهای برای سرازيرشدن توريستهای پولدار به کشورهايشان چشمهاشان را بر روی بازار تجارت سکس کودکان ميبندند. امروزه تعداد کودکان مبتلا به بيماريهای مقاربتی و ايدز دارد سير نجومی طی ميکند. امروزه کودکان فقير و يا نيمه فقير بردگانی هستند که بايد چون شمع بسوزند تا بر کيسههای زر زراندوزان اضافه کنند. استثمار کودکان از پرمنفعتترين و کم خرجترين نيروی کار در جهان سرمايهداری است. فقر بيسابقه در جهان کودکان را به سوی تجارت سکس کشانده است. طبق آمار موجود، اين تجارت از پردرآمدترين رشتههای تجارت در دنيای امروز ما ميباشد.
من در برنامه امروز ترجمهای دارم از گزارشی که گروهی به نام «گروه آينده» - که مرکز آن در کالگری کانادا ميباشد و وظيفهاش را مبارزه با تجارت سکس کودکان اعلام کرده است- تا بر آگاهيهای مردمی که قصد دفاع از حقوق کودکان را دارند افزوده باشم. گرچه اين گزارش به طور مشخص به کشورهای جنوب شرقی آسيا برميگردد، اما محتوی آن جهانی است، يعنی آن که در مورد بردگان سکس در جمهوری اسلامی هم صدق ميکند. کافی است اسم کامبوج را برداريم و اسم جمهوری اسلامی بر آن اضافه کنيم. تمامی آن قابل انطباق است.
اين گزارش از طرف «گروه آينده» در ماه سپتامبر 2003 تنظيم شده است.
«نيمهای از شب گذشته است. از دست اندازهای جادهای خاکی که به Svay Paf که معروفترين خانههای فروشندگان سکس را در خود جا داده است، عبور ميکنيم. چراغی در خيابان به چشم نميخورد، تنها کورسوی نوری از يک معبد بودائی که با نور لرزان يک شمع روشن است توی چشم ميزند. عجيب است در اين شب داغ تابستان اين جاده مرده است. با خودم فکر ميکنم شايد دولت کامبوج موفق شده است که شبکهی تجارت سکس کودکان را از بين ببرد. چرا که در ماه مارس گذشته دست به تعطيلی 50 خانه فروشندگان سکس کودکان زده بود. اتومبيل ما به طرف راست ميپيچد و سراشيبی يک جاده پر از دستانداز را تا پائين طی ميکند و درست در همينجاست که ما با حقايقی تکان دهنده آشنا ميشويم. محلی که ما وارد آن ميشويم ظاهرا شبيه يک گاراژ استقاطی است اما در حقيقت يکی از خانههای فروش سکس کودکان است. آن جا پر است از دختران جوان با لباسهای تنگ و چسبان و لبان ماتيک ماليده به رنگ روشن.
هيچ کدام آنها بيش از چهارده سال ندارند. اما ادا و اطوار يک دختر خيابانی با تجربه را درميآورند. لبان خود را ميليسند و پستانهای کوچک خود را به جلو ميدهند. پسربچهای شايد 10 ساله که پيراهنی به تن ندارد جلو ميآيد و با علامت دست به من ميفهماند که شيشه ماشين را پائين بکشم. پسربچه که شکسته انگليسی صحبت ميکند ميپرسد «دختر ميخوای»؟
Mayumdar عضو هيئت رئيسه «گروه آينده» نيمی از بدنش را از اتومبيل بيرون ميآورد و ميگويد که دخترانی جوانتر از آن چه در آن جا هستند را طالب است. او با اين عملاش ميخواست به من اثبات کند که دختران حتی چهارساله هم برای سکس موجود هستند. فقط جاکشهای آنان، از چشمان مخفياشان نگه ميدارند که از حملهی پليس در امان باشند. اين پسربچه پس از صحبت با سرپرست عبوس اين خانه، ما را از راه باريکی به يک اطاق کوچک راهنمائی ميکند. در اين اطاق يک صندلی آهنی کهنه و يک تشک کثيف به چشم ميخورد. در يک چشم به هم زدن دو دختر که ميگويند 6 و 8 ساله هستند در درگاه اطاق ظاهر ميشوند. آنها پيژامه نخی به تن دارند و مرتبا چشمهاشان را مالش ميدهند تا خواب از سرشان بپرد. در ابتدا دختران ساکت و جدی به همديگر چسبيدهاند. جاکش مشتی به پشت سر يکی از آنها ميزند و دختران به طرز رقتباری و بدون هيچ نوع احساسی شروع به لاس زدن با Mayumdar را ميکنند. دختر 6 ساله در حالی که ميلرزد نجواکنان ميگويد Boom – Boom خير، فقط nagam nagam که به زبان عاميانهی ويتنامی معنی سکس دهانی را ميدهد. زمانی که عکاس گروه ميخواهد عکس بگيرد جاکش و محافظاش اسلحه ميکشند چرا که فکر ميکنند که Mayumdar و عکاس مأموران مخفی پليس هستند. اين دو به فوريت حيلهای در مخيلهاشان ميسازند و ميگويند که عکسها را برای شرکت توريستيای که در تايلند دارند و تورهای سکسی به مشتريان عرضه ميکنند ميخواهند. اين حيله مؤثر واقع ميشود و خطر رفع ميگردد.
گروه ما در مرکز شهر Phnom Penh به يک کلوپ شبانه به نام مارتينی پاپ ميرود. تقريبا سه سال پيش نخستوزير کامبوج دستور بسته شدن تمام کلوپ های شبانه که مرکز فروش سکس کودکان بودند را صادر کرده بود، اما اين دستور ديری نپائيد و امروز کلوپها پر است از توريستهای اروپائي، امريکائی و آسيائي. ما در کلوپ شبانه مارتينی شاهد بوديم که يک مرد اروپائی چاق با موهای خاکستري، تلوتلو خوران در حالی که 4 دختر کودک بر روی انگشتان پاهايش سواری ميخوردند به طرف هتل لوکس روبروی کلوپ ميرفتند.
برطبق آمار سازمان ملل دهها هزار کودک به طرف سکس اجباری رانده شدهاند. در تايلند، کامبوج، ايران و خيلی از کشورهای ديگر فقر کودکان را مجبور کرده است که وارد شبکه تجارت جهانی سکس کودکان بشوند. فروش سکس در کامبوج از سال 1990 شروع شد. زمانی که ميخواستند حکومت را از خمرهای سرخ به حزب مردم منتقل کنند. برای اين نقل و انتقال حکومتي، سربازان صلح سازمان ملل در اين کشور سکنی گزيدند. اين سربازان فروش سکس کودکان را رونق دادند، چرا که پول بيشماری را برای سکس خرج ميکردند و خانوادههای فقير را تشويق ميکردند که بچههايشان را برای سکس بفروشند. حدس زده ميشود که امروزه 000/20 نفر از کارگران سکس در اين کشور زير 15 سال باشند.
ما خود شاهد بوديم که مردان برای دختران باکره اشتياق بسيار زيادی نشان ميدادند و برای به دست آوردن کودکان باکره پولهای فراوانی خرج مينمودند. از اين جهت صاحبان شبکههای تجارت سکس کودکان آنان را مجبور ميکنند که باکرهگيشان را از دست بدهند و از طرف ديگر آنان را مجبور ميسازند که تحت عمل جراحی دوختن باکرهای قرار بگيرند چرا که قيمت دختران باکره بسيار بالاست.
يکی از روانشناسان کانادائی به نام Beth Hedua که در مسئله فروش سکس کودکان تحقيقاتی انجام داده است ميگويد: «برخی از مردان سر از پا نميشناسند که با دختری باکره همخوابگی کنند چرا که وقتی فکر ميکنند اولين شخصی هستند که به اين دختران راه و رسم هم خوابگی را ميآموزند، دچار هيجان ميشوند.»
در حقيقت خانوادههای فقير مهماندار چنين اشخاصی ميشوند. زمانی که در بسياری از کشورها درآمد سرانه 350 دلار و يا کمتر است بسيار روشن است که والدين و يا دوستان آنها ضعيفترين حلقهی خانوادگی يعنی کودکان را قربانی بازار کنند.
اکنون بد نيست که به پای صحبتهای برخی از اين کودکان قربانی شده بنشينيم.
در يک روز آفتابی و گرم به يکی از مؤسسات بازيابی سلامت کودکان تن فروش که با کمک يک مؤسسه ضدتجارت سکس کودکان از فرانسه و دولت کامبوج تأسيس شده است، سری ميزنيم. در آن جا با دختری آشنا ميشويم که در سن 10 سالگی به دليل فقر خانواده به يتيمخانه تحويل داده ميشود. وی ميگويد سه روز پس از ورودم به آن خانه يک امريکائی که خود را Scott معرفی ميکرد، به مسئولين خانه گفت که ميخواهد مرا به فرزندی قبول کند. او ادعا ميکرد که کارهای اداری آن در حال انجام است. من تمايلی نداشتم که با او بروم. اما او به من گفت که مرا با خود به آمريکا خواهد برد، جائی که من شنيده بودم که محل خوبی است. مسئولان خانه مدارک Scott را چک نکردند و در حقيقت مرا به اين مرد آمريکائی فروختند. شايد در اين مابين پولی هم به آنها رسيد. در بين راه Scott آمريکائی به من گفت که آسانترين کار برای او اين است که مرا به دختر خواندگی قبول کند و نه فرزندی. اين امر هم امکانپذير است اگر من 18 ساله بشوم. Scott که تقريبا 30 ساله بود در شهر Sihanokville معلم انگليسی بود. يک سال در خانه Scott بودم تا شبی مرا مورد تجاوز جنسی قرار داد و از آن به بعد بود که برده جنسی او شدم. وی مرا تهديد به مرگ کرد اگر قصد فرار داشته باشم. به مدت 2 سال اين وضع خشونتبار را تحمل کردم تا بالاخره از خانهاش فرار نمودم. در شهر Sihanokville به گدائی پرداختم تا آن که در چنگ قاچاقچيان سکس گرفتار آمدم و از يکی از خانههای فروش سکس کودکان سر درآوردم. يک ماه بعد اين خانه مورد تهاجم پليس قرار گرفت و من به اين مرکز بازآموزی فرستاده شدم. او ميگويد که در اين مرکز بايد تا سن 18 سالگی بماند تا حرفهای بياموزد. وی ميگويد که خجالت ميکشد به نزد خانوادهاش برگردد چرا که او را «دختری کثيف» خطاب خواهند کرد.
در اين مرکز با دختربچهای 13 ساله آشنا شديم. وی تعريف ميکند که همين امسال به وسيله زنی از دهاتشان به يک خانه فروش سکس کودکان فروخته شد. اين زن به من گفته بود که در يک قهوهخانه برايم کاری دارد. گولم زد و مرا به مبلغ 500 دلار فروخت. من باکره بودم و در روز اول به سه مرد سرويس دادم. بعد از يک هفته دو مرد اروپائی مرا به مدت 14 روز اجاره کردند. کار من اين بود که با آنها به رستوران و کلوپ شبانه بروم و در اين فواصل با آنها هم خوابگی کنم. از پول اجارهی من چيزی به من نرسيد چرا که صاحب خانه تن فروشی ادعا ميکرد که خرج خواب و خوراک مرا در اين خانه ميپردازد. من با 7 دختر ديگر هم اطاق بودم. اين اطاق از درون به بيرون باز نميشد فقط از بيرون به درون باز ميگشت آن هم زمانی که ما مشتری داشتيم. هر روز صبح که بيدار ميشدم تقاضای مرگ خود را ميکردم.
گروه ما اعتقاد دارد که اين دختر با اين وضع نميتوانست در آن محل زياد زنده بماند. حد وسط سن زنان کامبوجی 56 سال است و عمر دختران فروشندهی سکس نصف آن است. از آن جائی که بيشتر فروشندگان سکس مورد آزمايشات خون برای ابتلا به بيماريها از جمله ايدز قرار نميگيرند. حد متوسط سن ميتواند از اين هم پائين بيايد. آمار رسمی ميگويد که 20 درصد تن فروش کودک HIV مثبت هستند اما آمار غيررسمی بسيار بالاتر از آن است.
با برخی از دختران که صحبت ميکرديم ميخواستند که هرچه زودتر به زادگاهشان برگردند اما نميتوانستند چرا که دارای هيچگونه ورقه شناسائی نبودند. آنها غالبا قاچاق گرديده و از کشوری به کشور ديگر فرستاده شدهاند. تمام دردهائی که اين کودکان ميکشند آنها را به اعتياد کشانيده است. ما شاهد بوديم که بسياری از کودکان برای فراموشی دردهايشان از قرص Methamhetamine استفاده ميکنند. غالب آنها ميگويند که دردهای انباشته شده از فقر، بيخانمانی و اعتياد و بيماری دارد چون سوهان روحشان را ميخورد.
ميبينيد که بازار آزاد تجارت و سرمايه چه بلائی بر سر انسانها ميآورد؟
منبع خبر :سايت تريبونلينک مطلب : http://iftribune.com/news.asp?id=17&pass=122
امروز 24 آوريل است!
سالروز قتل عام ارامنه توسط رژيم فاشيستي ترکيه
از صميم قلب اين نسل کشي را به تمام انسانهای دنيا بخصوص به ارامنه تسليت مي گويم!
Read More
سالروز قتل عام ارامنه توسط رژيم فاشيستي ترکيه
از صميم قلب اين نسل کشي را به تمام انسانهای دنيا بخصوص به ارامنه تسليت مي گويم!
شنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۸۳
يه جوک
با کلي زحمت از متن انگليسي ترجمه اش کردم به فارسي!
هرچند معمولا جوک های خارجی بعد از ترجمه خيلي بي مزه مي شوند ولي اين يکي جالبه!
خدا مي خواسته دختر ها رو بين پيغمبرا تقسيم کنه : به ترتيب شروع مي کنه
اول نوبه موسي بوده موسي هر چي دختره خوشگل بوده انتخاب مي کنه!
بعد نوبت عيسي ميشه
، عيسي هر چي دختر متوسطه انتخاب مي کنه!
بعد نوبت محمد ميشه!
محمد ميبينه ای بابا هر چي دختره زشته مونده برا اون!
برا همين ميگه: اييييش روتو نو بپوشونيد بريم!
----
خوب خيلي بي مزه بود نه؟
خودم که اينطور فکر ميکنم!
اما پر بود از نکته های مهم و جالب!
خودتون کشفشون کنيد!
Read More
با کلي زحمت از متن انگليسي ترجمه اش کردم به فارسي!
هرچند معمولا جوک های خارجی بعد از ترجمه خيلي بي مزه مي شوند ولي اين يکي جالبه!
خدا مي خواسته دختر ها رو بين پيغمبرا تقسيم کنه : به ترتيب شروع مي کنه
اول نوبه موسي بوده موسي هر چي دختره خوشگل بوده انتخاب مي کنه!
بعد نوبت عيسي ميشه
، عيسي هر چي دختر متوسطه انتخاب مي کنه!
بعد نوبت محمد ميشه!
محمد ميبينه ای بابا هر چي دختره زشته مونده برا اون!
برا همين ميگه: اييييش روتو نو بپوشونيد بريم!
----
خوب خيلي بي مزه بود نه؟
خودم که اينطور فکر ميکنم!
اما پر بود از نکته های مهم و جالب!
خودتون کشفشون کنيد!
چهارشنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۳
"آييننامه نحوه اجرای احكام قصاص ، رجم ، قتل ، صلب ، اعدام و شلاق"
دكتر حسين باقرزاده
سهشنبه ٢٥ فروردين ١٣٨٣ (2004April 13)
hbzadeh@btinternet.com
# كبرا البته اولين و يا آخرين قربانی قوانين خشونت بار جمهوری اسلامی نيست و نخواهد بود. در فاصله مهرماه گذشته كه كبرا را به پای چوبه دار بردند تا كنون ده ها نفر ديگر در شهرهای مختلف كشور اعدام شده اند و عده زيادتری به شيوه های خشونت بار ديگر از شلاق و شكنجه های "تعزيری" گرفته تا بريدن دست مجازات شده اند. بخشی از مجازات های خشن ديگر پس از اعتراضات سازمان های حقوق بشری و جامعه جهانی متوقف شده است - ولی هيچگاه آن ها لغو نشده اند.
# آيين نامه يادشده كه همين چند ماه پيش تصويب گرديده و به مرحله اجرا گذاشته شده است سندی رسوا و تكان دهنده از خشونت وحشيانه قانونی و سازمان يافته در جمهوری اسلامی بشمار می رود. اين سند نشان می دهد كه بر خلاف ادعاهای رهبران آن ، جمهوری اسلامی هم چنان صحنه اعمال سبعانه ترين و ضد انسانی ترين شيوه های مجازات دوران وحشيت بشری است و با جهان مدرن و انسانی امروز كمترين ميانه ای ندارد.
خبر اين كه حكم اعدام كبرا رحمانپور مجددا با مراجعه شوهر او به قوه قضائيه در دستور قرار گرفته نگرانی فعالان حقوق بشر را برانگيخته است. اكنون خطر آن وجود دارد كه اين زن جوان ٢٣ ساله به تقاضای شوهر ٦٧ ساله اش به كام مرگ فرستاده شود و يك نفر ديگر بر آمار قطور اعدام های جمهوری اسلامی افزوده گردد. نفس اين كه در يك نظام قضايی ، يك انسان (در اين جا، شوهر كبرا) به عنوان "ولی دم " اختيار مرگ و زندگی انسان ديگری را در دست داشته باشد به بهترين وجهی سطح نازل ارزش جان انسانی را در آن نظام به نمايش می گذارد. كبرا، زنی كه زير فشار فقر در سن ١٨ سالگی به عقد مردی شست و چند ساله در آمده بود |بعدا زير حملات و فشار مادر شوهر قرار می گيرد تا آن جا كه روزی اين حملات به درگيری خشونت بار می انجامد و مادر شوهر پير در جريان آن كشته می شود. كبرا در دادگاه به قصاص نفس محكوم می شود، ولی اجرای حكم يك بار به علت "آماده نبودن وسايل لازم " به تعويق می افتد. در اين فاصله ، تلاش های زيادی برای نجات اين زن جوان از مرگ صورت می گيرد - تلاش هايی كه اكنون با طرح مجدد خواست شوهر كبرا به خطر افتاده است.
كبرا البته اولين و يا آخرين قربانی قوانين خشونت بار جمهوری اسلامی نيست و نخواهد بود. در فاصله مهرماه گذشته كه كبرا را به پای چوبه دار بردند تا كنون ده ها نفر ديگر در شهرهای مختلف كشور اعدام شده اند و عده زيادتری به شيوه های خشونت بار ديگر از شلاق و شكنجه های "تعزيری " گرفته تا بريدن دست مجازات شده اند. در سال های پيش از آن ، مجازات هايی از قبيل سنگسار و گردن زدن و از بلندی پرت كردن و دست و پا بريدن و چشم از حدقه در آوردن و جرح و ضرب های فراوان ديگری در جمهوری اسلامی ديده شده است. بخشی از اين نوع مجازات ها پس از اعتراضات سازمان های حقوق بشری و جامعه جهانی متوقف شده است - ولی هيچگاه آن ها لغو نشده اند.
در واقع ، جمهوری اسلامی پس از بيست و پنج سال كه از اجرای اين مجازات های خشن و ناانسانی می گذرد نه فقط تاكنون قدمی برای لغو آن ها بر نداشته است كه اخيرا طی آيين نامه ای نحوه اجرای انواع اين مجازات ها را نيز مشخص كرده است. "آيين نامه نحوه اجرای احكام قصاص ، رجم ، قتل ، صلب ، اعدام و شلاق موضوع ماده ٢٩٣ قانون آيين دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور كيفری " در تاريخ ٢٧ شهريور ١٣٨٢ از سوی محمد اسماعيل شوشتری وزير دادگستری برای تصويب به سيد محمود شاهرودی رييس قوه قضاييه تسليم شده و در تاريخ ٥ مهر ماه همان سال پس از تصويب و امضای رييس قوه قضاييه به روزنامه رسمی كشور ارسال شده است.
متن اين آيين نامه كه در شماره ١٧١٢٤ روزنامه رسمی جمهوری اسلامی به تاريخ ١٩ آذر ١٣٨٢ درج شده است نشان می دهد كه درست در هفته ها و ماه هايی كه ماموران جمهوری اسلامی در گفتگو با مقامات غربی از بهتر شدن وضع حقوق بشر در ايران سخن می گفتند و برای نمونه لغو مجازات سنگسار را به آنان وعده می دادند نه تنها چنين قصدی نداشته اند و بلكه در حال تنظيم آيين نامه آن بوده اند. نكته قابل توجه اين كه آيين نامه يادشده را وزير دادگستری كه در كابينه آقای خاتمی عضويت دارد تهيه كرده و برای تصويب به رييس قوه قضاييه تقديم كرده است و بنا بر اين ، تهيه و تصويب اين آيين نامه را بايد كار مشترك دو قوه مجريه و قضاييه جمهوری اسلامی ايران دانست.
آيين نامه ، همان طور كه از عنوان آن بر می آيد تنها به موضوع شلاق و اعدام كه در جمهوری اسلامی به صورت روزمره رواج دارد اكتفا نمی كند و بلكه مقولاتی ديگر از جمله سنگسار، قتل و صلب (به صليب كشيدن) را نيز در بر گرفته است. شايد برای غالب ايرانيان كه شاهد خشونت های فراوان و بی حد جمهوری اسلامی بوده اند باوركردنی نباشد كه انواع مجازات های خشونت بار و آدم كشی قانونی در اين جمهوری از نمونه های شناخته ش|ده آن به مراتب فراتر می رود و به حدی باورنكردنی می رسد. علاوه بر اين ، نويسندگان و تصويب كنندگان اين آيين نامه (و قوانين مربوط به آن) چنان با خونسردی و دلسنگی از اجرای اين مجازات ها سخن می گويند كه گويی كمترين احساس انسانی در آنان يافت نمی شود.
در ماده ١٤ آيين نامه می گويد: "اجرای قصاص نفس ، قتل و اعدام ممكن است به صورت حلق آويز به چوبه دار، و يا شليك اسلحه آتشين و يا اتصال الكتريسيته و يا به نحو ديگر به تشخيص قاضی صادركننده رای انجام گيرد." اعدام به وسيله چوبه دار يا جوخه آتش روش غالب آدم كشی قانونی در جمهوری اسلامی بوده است. اكنون می خوانيم كه استفاده از برق نيز برای اين كار مجاز شناخته شده است. مقامات جمهوری اسلامی ايران ظاهرا برای "مدرن " كردن شيوه های آدم كشی خود، اين روش را كه در ابرقدرت جهانی اعدام (آمريكا) رواج دارد نيز پسنديده و آن را مجاز دانسته اند. كافی است نظری به گزارش های مربوط به كاربرد صندلی الكتريكی در آمريكا بيندازيم تا ببينيم كه چگونه كسانی كه به اين شيوه اعدام شده اند گاه برای مدتی طولانی تا لحظه مرگ زجر كشيده اند. واقع امر اين است كه آدم كشی عملی ضد انسانی است و هيچ وسيله ای برای "آدم كشی متمدنانه " نمی توان يافت.
ماده يادشده همان طور كه ديده می شود به شيوه های يادشده اكتفا نمی كند و بلكه علاوه بر آن به قاضی اجازه می دهد كه "به نحو ديگر" اسير را بكشد. به موجب اين ماده ، قاضی می تواند به هر نحو دلخواه ، از گردن زدن گرفته تا از بلندی پرت كردن و ديوار بر روی محكوم خراب كردن و سنگسار كه در ايران جمهوری اسلامی و افغانستان طالبان و عربستان سعودی رايج بوده است ، و يا هر شيوه ابداعی ديگری كه خود بينديشد و يا بتواند از دوران بربريت بشر اقتباس كند، آدمی را به كشتن دهد. به عبارت ديگر، آيين نامه هيچ حد و مرزی برای خشونت و سبعيت در "قتل و اعدام " نمی شناسد. آيين نامه ای كه در سال هفتم حكومت آقای خاتمی ظاهرا برای نظم دادن به كار قاضيان و مجريان قتل و اعدام تنظيم شده در عمل راه را برای اعمال هر نوع خشونت باز گذاشته است.
مبحث چهارم اين آيين نامه به "تشريفات خاص اجرای حد رجم " (سنگسار) اختصاص يافته است و طی ٣ ماده و ٢ تبصره نحوه اجرای اين مجازات ضد انسانی را توضيح داده است. در اين جا می خوانيم كه "لازم است حد اقل سه نفر از مومنين در زمان اجرای حد حضور داشته باشند" (ماده ٢١). هم چنين ماموران "موظفند بدوا محل اجرای حد را به كيفيت مقرر در ماده ١٠٢ قانون مجازات اسلامی حفر نموده و مقداری سنگ به اندازه های مقرر در ماده ١٠٤ همان قانون در محل اجرای حكم آماده كنند" (ماده ٢١). در ماده بعدی ، آيين نامه تعيين می كند كه در چه شرايطی سنگ اول را قاضی صادركننده حكم يا شاهدان بايد بزنند. علاوه بر اين ، در يك تبصره مشخص می كند كه چگونه محكوم می تواند در صورتی كه زنا به اقرار خود او ثابت شده باشد با فرار از گودال ، خود را از مرگ نجات دهد. فراموش نكنيم كه بر اساس قانون مجازات اسلامی ، برای سنگسار، مرد را تا كمر و زن را تا سينه زير خاك می كنند، و در اين صورت معلوم است كه كدام يك از آنان (حتی با صرف نظر از قدرت جسمی متفاوتشان) شانس بيشتری برای بركشيدن خود از گودال و فرار از مرگ زجرآور خود دارند. و باز فراموش نكنيم كه "مومنين " حاضر در صحنه كه وظيفه زجر كشی محكوم به سنگسار را به عهده دارند مردند، و عملا با قساوت بيشتری سنگپاره های خود را به سوی زن زناكار پرتاب می كنند.
در مبحث پنجم ما با "تشريفات خاص اجرای حد صلب " آشنا می شويم و در ماده ٢٤ آيين نامه ميخوانيم: "در اجرای حد صلب محكوم را به چوبه دار كه شبيه صليب تهيه شده ، در حالتی كه پشت به صليب و رو به قبله بوده و پاهايش مقداری از زمين فاصله داشته باشد آويزان كرده و دست های وی را به دو چوبه افقی و پاهايش را به چوبه عمودی می بندند و به مدت سه روز تحت حفاظت و مراقبت مامورين نيروی انتظامی به همان حال رها می كنند". چنين است. دو هزار سال پس از داستان به صليب كشيدن مسيح ، جمهوری اسلامی اين شيوه زجرآور را برای كشتن يك انسان به كار می گيرد و در اوج جنبش اصلاح طلبی خود برای آن آيين نامه می نويسد. در اين جا قاضی مربوطه حكم را صادر می كند و می رود. ولی تصور كنيم كه ماموران انتظامی بايد پيوسته مراقب زجركشی انسانی باشند كه بر صليبی آويزان شده و زير چشم آنان به تدريج جان می دهد. البته اگر محكوم جثه ای قوی و بدنی سالم داشته باشد ممكن است از اين شكنجه سه شبانه روزه جان سالم به در ببرد. ماده يادشده می گويد كه "پس از انقضای سه روز، او را از چوبه دار پايين می آورند، اگر فوت كرده باشد پس از انجام مراسم مذهبی دفن و در غير اين صورت او را رها می كنند". يعنی باز در جمهوری اسلامی ضعيفانند كه بايد از طريق صلب يا سنگسار زير شكنجه جان دهند.
آيين نامه در دو فصل بعدی به نحوه اجرای احكام مربوط به قطع عضو و شلاق می پردازد. در اين جا می خوانيم كه "اجرای شلاق به وسيله نوار چرمی به هم تابيده به طول تقريبی يك متر و به قطر تقريبی ٥/١ سانتی متر انجام می شود" (ماده ٢٧) و "دست و پای محكوم به محل اجرای حكم بسته می شود تا از حركات اضافی محكوم كه ممكن است منجر به اصابت شلاق به نقاط ممنوعه شود جلوگيری به عمل آيد" (ماده ٢٨). در تبصره همين ماده اضافه می شود كه "منظور از نقاط ممنوعه سر و صورت و عورتين است ". به عبارت ديگر، می توان با شلاق چرمی به قطر ٥/١ سانتی متری به جان محكوم افتاد و هر جای بدن برهنه او را به جز اين سه نقطه هدف قرار داد. مواد ديگر اين فصل به تفاوت شدت و ضعف ضربات شلاق برای كيفرهای مختلف می پردازد (كه شديدترين آن ها برای زنا و تفخيذ است) و يا مواردی كه شلاق را بايد حتما بر تن برهنه زد مشخص می كند (مردان متهم به زنا و تفخيذ و شرابخواری).
آيين نامه ياد شده كه همين چند ماه پيش تصويب گرديده و به مرحله اجرا گذاشته شده است سندی رسوا و تكان دهنده از خشونت وحشيانه قانونی و سازمان يافته در جمهوری اسلامی بشمار می رود. اين سند نشان می دهد كه بر خلاف ادعاهای رهبران اين جمهوری در مجامع بين المللی ، و داعيه های مدنيت و حقوق بشری كه هر از چندگاهی سر داده می شود، جمهوری اسلامی هم چنان صحنه اعمال سبعانه ترين و ضد انسانی ترين شيوه های مجازات دوران وحشيت بشری است و با جهان مدرن و انسانی امروز كمترين ميانه ای ندارد. جمهوری اسلامی را نه تغييراتی كه اصلاح طلبان در چند سال اخير در روبنای آن ايجاد كرده اند و يا چهره خندان آقای خاتمی ، و بلكه نهادهای قدرتمند ولايت فقيه و نهادهای وابسته به آن و از جمله قوه قضاييه و شلاق و كشتن و سنگسار و دست و پا بريدن و به صليب كشيدن تعريف می كنند. و وقتی كه شش سال پس از آغاز جنبش اصلاح طلبی ما شاهد صدور چنين آيين نامه هايی هستيم ، آيا هنوز هم جايی برای سخن گفتن از اصلاح پذيری اين رژيم باقی می ماند؟
به نقل از ايران امروز
لينک مطلب
Read More
دكتر حسين باقرزاده
سهشنبه ٢٥ فروردين ١٣٨٣ (2004April 13)
hbzadeh@btinternet.com
# كبرا البته اولين و يا آخرين قربانی قوانين خشونت بار جمهوری اسلامی نيست و نخواهد بود. در فاصله مهرماه گذشته كه كبرا را به پای چوبه دار بردند تا كنون ده ها نفر ديگر در شهرهای مختلف كشور اعدام شده اند و عده زيادتری به شيوه های خشونت بار ديگر از شلاق و شكنجه های "تعزيری" گرفته تا بريدن دست مجازات شده اند. بخشی از مجازات های خشن ديگر پس از اعتراضات سازمان های حقوق بشری و جامعه جهانی متوقف شده است - ولی هيچگاه آن ها لغو نشده اند.
# آيين نامه يادشده كه همين چند ماه پيش تصويب گرديده و به مرحله اجرا گذاشته شده است سندی رسوا و تكان دهنده از خشونت وحشيانه قانونی و سازمان يافته در جمهوری اسلامی بشمار می رود. اين سند نشان می دهد كه بر خلاف ادعاهای رهبران آن ، جمهوری اسلامی هم چنان صحنه اعمال سبعانه ترين و ضد انسانی ترين شيوه های مجازات دوران وحشيت بشری است و با جهان مدرن و انسانی امروز كمترين ميانه ای ندارد.
خبر اين كه حكم اعدام كبرا رحمانپور مجددا با مراجعه شوهر او به قوه قضائيه در دستور قرار گرفته نگرانی فعالان حقوق بشر را برانگيخته است. اكنون خطر آن وجود دارد كه اين زن جوان ٢٣ ساله به تقاضای شوهر ٦٧ ساله اش به كام مرگ فرستاده شود و يك نفر ديگر بر آمار قطور اعدام های جمهوری اسلامی افزوده گردد. نفس اين كه در يك نظام قضايی ، يك انسان (در اين جا، شوهر كبرا) به عنوان "ولی دم " اختيار مرگ و زندگی انسان ديگری را در دست داشته باشد به بهترين وجهی سطح نازل ارزش جان انسانی را در آن نظام به نمايش می گذارد. كبرا، زنی كه زير فشار فقر در سن ١٨ سالگی به عقد مردی شست و چند ساله در آمده بود |بعدا زير حملات و فشار مادر شوهر قرار می گيرد تا آن جا كه روزی اين حملات به درگيری خشونت بار می انجامد و مادر شوهر پير در جريان آن كشته می شود. كبرا در دادگاه به قصاص نفس محكوم می شود، ولی اجرای حكم يك بار به علت "آماده نبودن وسايل لازم " به تعويق می افتد. در اين فاصله ، تلاش های زيادی برای نجات اين زن جوان از مرگ صورت می گيرد - تلاش هايی كه اكنون با طرح مجدد خواست شوهر كبرا به خطر افتاده است.
كبرا البته اولين و يا آخرين قربانی قوانين خشونت بار جمهوری اسلامی نيست و نخواهد بود. در فاصله مهرماه گذشته كه كبرا را به پای چوبه دار بردند تا كنون ده ها نفر ديگر در شهرهای مختلف كشور اعدام شده اند و عده زيادتری به شيوه های خشونت بار ديگر از شلاق و شكنجه های "تعزيری " گرفته تا بريدن دست مجازات شده اند. در سال های پيش از آن ، مجازات هايی از قبيل سنگسار و گردن زدن و از بلندی پرت كردن و دست و پا بريدن و چشم از حدقه در آوردن و جرح و ضرب های فراوان ديگری در جمهوری اسلامی ديده شده است. بخشی از اين نوع مجازات ها پس از اعتراضات سازمان های حقوق بشری و جامعه جهانی متوقف شده است - ولی هيچگاه آن ها لغو نشده اند.
در واقع ، جمهوری اسلامی پس از بيست و پنج سال كه از اجرای اين مجازات های خشن و ناانسانی می گذرد نه فقط تاكنون قدمی برای لغو آن ها بر نداشته است كه اخيرا طی آيين نامه ای نحوه اجرای انواع اين مجازات ها را نيز مشخص كرده است. "آيين نامه نحوه اجرای احكام قصاص ، رجم ، قتل ، صلب ، اعدام و شلاق موضوع ماده ٢٩٣ قانون آيين دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور كيفری " در تاريخ ٢٧ شهريور ١٣٨٢ از سوی محمد اسماعيل شوشتری وزير دادگستری برای تصويب به سيد محمود شاهرودی رييس قوه قضاييه تسليم شده و در تاريخ ٥ مهر ماه همان سال پس از تصويب و امضای رييس قوه قضاييه به روزنامه رسمی كشور ارسال شده است.
متن اين آيين نامه كه در شماره ١٧١٢٤ روزنامه رسمی جمهوری اسلامی به تاريخ ١٩ آذر ١٣٨٢ درج شده است نشان می دهد كه درست در هفته ها و ماه هايی كه ماموران جمهوری اسلامی در گفتگو با مقامات غربی از بهتر شدن وضع حقوق بشر در ايران سخن می گفتند و برای نمونه لغو مجازات سنگسار را به آنان وعده می دادند نه تنها چنين قصدی نداشته اند و بلكه در حال تنظيم آيين نامه آن بوده اند. نكته قابل توجه اين كه آيين نامه يادشده را وزير دادگستری كه در كابينه آقای خاتمی عضويت دارد تهيه كرده و برای تصويب به رييس قوه قضاييه تقديم كرده است و بنا بر اين ، تهيه و تصويب اين آيين نامه را بايد كار مشترك دو قوه مجريه و قضاييه جمهوری اسلامی ايران دانست.
آيين نامه ، همان طور كه از عنوان آن بر می آيد تنها به موضوع شلاق و اعدام كه در جمهوری اسلامی به صورت روزمره رواج دارد اكتفا نمی كند و بلكه مقولاتی ديگر از جمله سنگسار، قتل و صلب (به صليب كشيدن) را نيز در بر گرفته است. شايد برای غالب ايرانيان كه شاهد خشونت های فراوان و بی حد جمهوری اسلامی بوده اند باوركردنی نباشد كه انواع مجازات های خشونت بار و آدم كشی قانونی در اين جمهوری از نمونه های شناخته ش|ده آن به مراتب فراتر می رود و به حدی باورنكردنی می رسد. علاوه بر اين ، نويسندگان و تصويب كنندگان اين آيين نامه (و قوانين مربوط به آن) چنان با خونسردی و دلسنگی از اجرای اين مجازات ها سخن می گويند كه گويی كمترين احساس انسانی در آنان يافت نمی شود.
در ماده ١٤ آيين نامه می گويد: "اجرای قصاص نفس ، قتل و اعدام ممكن است به صورت حلق آويز به چوبه دار، و يا شليك اسلحه آتشين و يا اتصال الكتريسيته و يا به نحو ديگر به تشخيص قاضی صادركننده رای انجام گيرد." اعدام به وسيله چوبه دار يا جوخه آتش روش غالب آدم كشی قانونی در جمهوری اسلامی بوده است. اكنون می خوانيم كه استفاده از برق نيز برای اين كار مجاز شناخته شده است. مقامات جمهوری اسلامی ايران ظاهرا برای "مدرن " كردن شيوه های آدم كشی خود، اين روش را كه در ابرقدرت جهانی اعدام (آمريكا) رواج دارد نيز پسنديده و آن را مجاز دانسته اند. كافی است نظری به گزارش های مربوط به كاربرد صندلی الكتريكی در آمريكا بيندازيم تا ببينيم كه چگونه كسانی كه به اين شيوه اعدام شده اند گاه برای مدتی طولانی تا لحظه مرگ زجر كشيده اند. واقع امر اين است كه آدم كشی عملی ضد انسانی است و هيچ وسيله ای برای "آدم كشی متمدنانه " نمی توان يافت.
ماده يادشده همان طور كه ديده می شود به شيوه های يادشده اكتفا نمی كند و بلكه علاوه بر آن به قاضی اجازه می دهد كه "به نحو ديگر" اسير را بكشد. به موجب اين ماده ، قاضی می تواند به هر نحو دلخواه ، از گردن زدن گرفته تا از بلندی پرت كردن و ديوار بر روی محكوم خراب كردن و سنگسار كه در ايران جمهوری اسلامی و افغانستان طالبان و عربستان سعودی رايج بوده است ، و يا هر شيوه ابداعی ديگری كه خود بينديشد و يا بتواند از دوران بربريت بشر اقتباس كند، آدمی را به كشتن دهد. به عبارت ديگر، آيين نامه هيچ حد و مرزی برای خشونت و سبعيت در "قتل و اعدام " نمی شناسد. آيين نامه ای كه در سال هفتم حكومت آقای خاتمی ظاهرا برای نظم دادن به كار قاضيان و مجريان قتل و اعدام تنظيم شده در عمل راه را برای اعمال هر نوع خشونت باز گذاشته است.
مبحث چهارم اين آيين نامه به "تشريفات خاص اجرای حد رجم " (سنگسار) اختصاص يافته است و طی ٣ ماده و ٢ تبصره نحوه اجرای اين مجازات ضد انسانی را توضيح داده است. در اين جا می خوانيم كه "لازم است حد اقل سه نفر از مومنين در زمان اجرای حد حضور داشته باشند" (ماده ٢١). هم چنين ماموران "موظفند بدوا محل اجرای حد را به كيفيت مقرر در ماده ١٠٢ قانون مجازات اسلامی حفر نموده و مقداری سنگ به اندازه های مقرر در ماده ١٠٤ همان قانون در محل اجرای حكم آماده كنند" (ماده ٢١). در ماده بعدی ، آيين نامه تعيين می كند كه در چه شرايطی سنگ اول را قاضی صادركننده حكم يا شاهدان بايد بزنند. علاوه بر اين ، در يك تبصره مشخص می كند كه چگونه محكوم می تواند در صورتی كه زنا به اقرار خود او ثابت شده باشد با فرار از گودال ، خود را از مرگ نجات دهد. فراموش نكنيم كه بر اساس قانون مجازات اسلامی ، برای سنگسار، مرد را تا كمر و زن را تا سينه زير خاك می كنند، و در اين صورت معلوم است كه كدام يك از آنان (حتی با صرف نظر از قدرت جسمی متفاوتشان) شانس بيشتری برای بركشيدن خود از گودال و فرار از مرگ زجرآور خود دارند. و باز فراموش نكنيم كه "مومنين " حاضر در صحنه كه وظيفه زجر كشی محكوم به سنگسار را به عهده دارند مردند، و عملا با قساوت بيشتری سنگپاره های خود را به سوی زن زناكار پرتاب می كنند.
در مبحث پنجم ما با "تشريفات خاص اجرای حد صلب " آشنا می شويم و در ماده ٢٤ آيين نامه ميخوانيم: "در اجرای حد صلب محكوم را به چوبه دار كه شبيه صليب تهيه شده ، در حالتی كه پشت به صليب و رو به قبله بوده و پاهايش مقداری از زمين فاصله داشته باشد آويزان كرده و دست های وی را به دو چوبه افقی و پاهايش را به چوبه عمودی می بندند و به مدت سه روز تحت حفاظت و مراقبت مامورين نيروی انتظامی به همان حال رها می كنند". چنين است. دو هزار سال پس از داستان به صليب كشيدن مسيح ، جمهوری اسلامی اين شيوه زجرآور را برای كشتن يك انسان به كار می گيرد و در اوج جنبش اصلاح طلبی خود برای آن آيين نامه می نويسد. در اين جا قاضی مربوطه حكم را صادر می كند و می رود. ولی تصور كنيم كه ماموران انتظامی بايد پيوسته مراقب زجركشی انسانی باشند كه بر صليبی آويزان شده و زير چشم آنان به تدريج جان می دهد. البته اگر محكوم جثه ای قوی و بدنی سالم داشته باشد ممكن است از اين شكنجه سه شبانه روزه جان سالم به در ببرد. ماده يادشده می گويد كه "پس از انقضای سه روز، او را از چوبه دار پايين می آورند، اگر فوت كرده باشد پس از انجام مراسم مذهبی دفن و در غير اين صورت او را رها می كنند". يعنی باز در جمهوری اسلامی ضعيفانند كه بايد از طريق صلب يا سنگسار زير شكنجه جان دهند.
آيين نامه در دو فصل بعدی به نحوه اجرای احكام مربوط به قطع عضو و شلاق می پردازد. در اين جا می خوانيم كه "اجرای شلاق به وسيله نوار چرمی به هم تابيده به طول تقريبی يك متر و به قطر تقريبی ٥/١ سانتی متر انجام می شود" (ماده ٢٧) و "دست و پای محكوم به محل اجرای حكم بسته می شود تا از حركات اضافی محكوم كه ممكن است منجر به اصابت شلاق به نقاط ممنوعه شود جلوگيری به عمل آيد" (ماده ٢٨). در تبصره همين ماده اضافه می شود كه "منظور از نقاط ممنوعه سر و صورت و عورتين است ". به عبارت ديگر، می توان با شلاق چرمی به قطر ٥/١ سانتی متری به جان محكوم افتاد و هر جای بدن برهنه او را به جز اين سه نقطه هدف قرار داد. مواد ديگر اين فصل به تفاوت شدت و ضعف ضربات شلاق برای كيفرهای مختلف می پردازد (كه شديدترين آن ها برای زنا و تفخيذ است) و يا مواردی كه شلاق را بايد حتما بر تن برهنه زد مشخص می كند (مردان متهم به زنا و تفخيذ و شرابخواری).
آيين نامه ياد شده كه همين چند ماه پيش تصويب گرديده و به مرحله اجرا گذاشته شده است سندی رسوا و تكان دهنده از خشونت وحشيانه قانونی و سازمان يافته در جمهوری اسلامی بشمار می رود. اين سند نشان می دهد كه بر خلاف ادعاهای رهبران اين جمهوری در مجامع بين المللی ، و داعيه های مدنيت و حقوق بشری كه هر از چندگاهی سر داده می شود، جمهوری اسلامی هم چنان صحنه اعمال سبعانه ترين و ضد انسانی ترين شيوه های مجازات دوران وحشيت بشری است و با جهان مدرن و انسانی امروز كمترين ميانه ای ندارد. جمهوری اسلامی را نه تغييراتی كه اصلاح طلبان در چند سال اخير در روبنای آن ايجاد كرده اند و يا چهره خندان آقای خاتمی ، و بلكه نهادهای قدرتمند ولايت فقيه و نهادهای وابسته به آن و از جمله قوه قضاييه و شلاق و كشتن و سنگسار و دست و پا بريدن و به صليب كشيدن تعريف می كنند. و وقتی كه شش سال پس از آغاز جنبش اصلاح طلبی ما شاهد صدور چنين آيين نامه هايی هستيم ، آيا هنوز هم جايی برای سخن گفتن از اصلاح پذيری اين رژيم باقی می ماند؟
به نقل از ايران امروز
لينک مطلب
دوشنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۸۳
از اينکه نوشي دو باره برگشته خوشحالم!
اميدورام هميشه باشد و از خودش و جوجه ها بنويسد.
اما اين باعث نمي شود که نگرانيها را فراموش کنيم.
نوشي در مطلب آخرش چيزهايي نوشته که نگران کننده است
سالها پيش فروغ نوشته بود "وغ وغ جغجقه قانون"
ظاهرا اين صدا نه تنها قطع نشده،بلندتر هم شده!
نمي دانم از دست اين جماعت وبلاگ نويس و وبلاگ خوان چه کاری بر مي آيد!
ولي مشکلي که نوشي گفته مشکل کوچکي نيست!
شايد بسيار مهم تر از موضع گيري های سياسي من و شما در موارد مختلف باشد!
اين که در زندانهای ايران ، پر است از انسانهايي که به خاطر عقيده زنداني اند مهم است، ولي در بيرون همين زندان ها هم انسانهای بسياری اسير و زنداني قانون ها و باورهای موجود در جامعه ما هستند!
فکر ميکنم اين حرف را در وبلاگ 'يک گيله مرد' خواندم که:
"درست است که من و تو در به وجود آمدن وضعيت موجود مقصر نيستيم ولي در ادامه پيدا کردنش مقصريم"
Read More
اميدورام هميشه باشد و از خودش و جوجه ها بنويسد.
اما اين باعث نمي شود که نگرانيها را فراموش کنيم.
نوشي در مطلب آخرش چيزهايي نوشته که نگران کننده است
سالها پيش فروغ نوشته بود "وغ وغ جغجقه قانون"
ظاهرا اين صدا نه تنها قطع نشده،بلندتر هم شده!
نمي دانم از دست اين جماعت وبلاگ نويس و وبلاگ خوان چه کاری بر مي آيد!
ولي مشکلي که نوشي گفته مشکل کوچکي نيست!
شايد بسيار مهم تر از موضع گيري های سياسي من و شما در موارد مختلف باشد!
اين که در زندانهای ايران ، پر است از انسانهايي که به خاطر عقيده زنداني اند مهم است، ولي در بيرون همين زندان ها هم انسانهای بسياری اسير و زنداني قانون ها و باورهای موجود در جامعه ما هستند!
فکر ميکنم اين حرف را در وبلاگ 'يک گيله مرد' خواندم که:
"درست است که من و تو در به وجود آمدن وضعيت موجود مقصر نيستيم ولي در ادامه پيدا کردنش مقصريم"
سهشنبه، فروردین ۱۸، ۱۳۸۳
کتابهای رايگان فارسي!
دستش درد نکند اين کتابدار عزيز ،
کار پر زحمت و خوبي را شروع کرده است ، اميدورام موفق باشد
از وبلاگش مي توانيد کتابهای ارزشمند زيادی را دانلود کنيد.
بسياری از کتابهای ناياب و بدرد بخور هم توی کتابهايش پيدا مي شود.
وقتي آدمهايي مي بينم که اينقدر انزژی و روحيه دارند اميدوار مي شوم.
حتما سری به وبلاگش بزنيد.
Read More
دستش درد نکند اين کتابدار عزيز ،
کار پر زحمت و خوبي را شروع کرده است ، اميدورام موفق باشد
از وبلاگش مي توانيد کتابهای ارزشمند زيادی را دانلود کنيد.
بسياری از کتابهای ناياب و بدرد بخور هم توی کتابهايش پيدا مي شود.
وقتي آدمهايي مي بينم که اينقدر انزژی و روحيه دارند اميدوار مي شوم.
حتما سری به وبلاگش بزنيد.
هيچ چيز نمي گويم، فقط به آدرس زير برويد و گزارش ها را ببينيد (چهار بخش)
FRONTLINE/WORLD . Iran - Forbidden Iran . Streaming Video clip4 . Broadband | PBS
Read More
FRONTLINE/WORLD . Iran - Forbidden Iran . Streaming Video clip4 . Broadband | PBS
دوشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۸۳
سالی که نکوست از بهارش پيداست!
امسال چه سالي است!
آرزو داشتم که امسال سالي باشد پر از اميد شادی و ارامش
دوست داشتم برای يک بار هم که شده در اين چند سال اخير شاهد سالی باشيم بدور از کشتار، ترور و خونخواری
سالي باشد که به آن افتخار کنيم و هميشه با افتخار از آن ياد کنيم!
اما...
خوب ظاهرا اين حرف که :"جنگ يک قانون ابدی است و صلح استراحت بين دو جنگ است" خيلي واقعي تر از آن است که بتوان تغييرش داد
در ابتدای سال ياسين ترور شد - اين که ياسيتن خود سر دسته يکي از بزرگترين گروه های تروريستي دنيا بود مسئله ديگری است-"
بعد در عراق چند آمريکايي بدست مردم عراق؟؟؟ کشته شدند و جسدشان تکه تکه شد و ...
بعد نوبت غير نظامي ها شد
بعد نوبت آمريکا شد که وعده انتقام بدهد....
و همه اينها در همين 15 روز اول سال اتفاق افتاد!
نمي دانم شما در مورد ترور چه فکر مي کنيد ولي من فکر مي کنم ترور فقط تنفر ايجاد مي کند
سالهاست اسرائيلي ها با ترور و قتل مبارزان؟! زنان و کودکان فلسطيني تخم نفرت را در دل فلسطيني ها مي کارند و
فلسطينيها با ترور (عمليات شهادت طلبانه؟!!) زنان ،کودکان و سربازان اسرائيلی تخم نفرت را در دل اسرائيلي ها
مدتهاست سربازان آمريکايي تخم نفرت را در دل عراقي ها مي کارند و عراقي ها تخم نفرت را در دل پدران و مادران آمريکايي
نمي دانم اين دور باطل تا کي ادامه پيدا مي کند ولي يک ضرب المثل هست که مي گويد :"هر کس باد بکارد توفان درو مي کند"
حدود 15 -20 سال حکومت ملايان دست به قتل عام کردها زد دهکده هاي کرد نشين نابود مي شدند و فقط به بهانه ضد انقلاب !! بودن پدر خانواده ، تمام اغضای خانواده کشته مي شند!
تخم نفرتي که آن روزها در کردها کاشته شد در مواجهه آنها با سپاه پاسداران خود رانشان داد و کردها پاسداران زيادی را به خون خواهی فرزندان خود کشتند.
هنوز که هنوز است مناطق کرد نشين کمترين آمار شرکت در انتخابات را دارند و هر زماني هم که در انتخابات شرکت مي کنند نتيجه انتخاباتشان از زمين تا آسمان با نظر حکومت تفاوت دارد!
در ابتداي دهه پرآشوب 60 تمام گروهای سياسي غير حکومتی(مجاهدين و بقيه) که نقش تعيين کننده ای در پيروزی انقلاب داشتند قتل عام شدند
جوانها و نوجوانهای زيادی فقط به علت همراه داشتن روزنامه و يا اعلاميه های مجاهدين خلق بدون محاکمه (توسط جوخه اعدام خلخالي)اعدام شدند
و تخم نفرتي که در دل خانواده هاي آنها کاشته شد
سازمان مجاهدين خلق را از يک گروه مبارز مردمي تبديل به سازماني کرد که امروز مي بينيم
--------------
خيالتان راحت!
اين قانون دنياست!
اما بيا باور کنيم و اميدوار باشيم که من و تو (فقط من و تو) مي توانيم کاری کنيم!
کاری کنيم که در دل نسل آينده هيچ نفرت و کينه ای نباشد
کاری کنيم که ترور تقسپم بندي جوانمردانه(عمليات شهادت طلبانه؟!!) و غير جوانمردانه نداشته باشد و قفط ترور باشد و غير انساني
کاری کنيم که نسل آينده و نسل های بعد با عشق و اميد زندگي کنند.
نسل آينده فرزندان من و تو هستند کاری نکنيم که توفان درو کنند!
Read More
امسال چه سالي است!
آرزو داشتم که امسال سالي باشد پر از اميد شادی و ارامش
دوست داشتم برای يک بار هم که شده در اين چند سال اخير شاهد سالی باشيم بدور از کشتار، ترور و خونخواری
سالي باشد که به آن افتخار کنيم و هميشه با افتخار از آن ياد کنيم!
اما...
خوب ظاهرا اين حرف که :"جنگ يک قانون ابدی است و صلح استراحت بين دو جنگ است" خيلي واقعي تر از آن است که بتوان تغييرش داد
در ابتدای سال ياسين ترور شد - اين که ياسيتن خود سر دسته يکي از بزرگترين گروه های تروريستي دنيا بود مسئله ديگری است-"
بعد در عراق چند آمريکايي بدست مردم عراق؟؟؟ کشته شدند و جسدشان تکه تکه شد و ...
بعد نوبت غير نظامي ها شد
بعد نوبت آمريکا شد که وعده انتقام بدهد....
و همه اينها در همين 15 روز اول سال اتفاق افتاد!
نمي دانم شما در مورد ترور چه فکر مي کنيد ولي من فکر مي کنم ترور فقط تنفر ايجاد مي کند
سالهاست اسرائيلي ها با ترور و قتل مبارزان؟! زنان و کودکان فلسطيني تخم نفرت را در دل فلسطيني ها مي کارند و
فلسطينيها با ترور (عمليات شهادت طلبانه؟!!) زنان ،کودکان و سربازان اسرائيلی تخم نفرت را در دل اسرائيلي ها
مدتهاست سربازان آمريکايي تخم نفرت را در دل عراقي ها مي کارند و عراقي ها تخم نفرت را در دل پدران و مادران آمريکايي
نمي دانم اين دور باطل تا کي ادامه پيدا مي کند ولي يک ضرب المثل هست که مي گويد :"هر کس باد بکارد توفان درو مي کند"
حدود 15 -20 سال حکومت ملايان دست به قتل عام کردها زد دهکده هاي کرد نشين نابود مي شدند و فقط به بهانه ضد انقلاب !! بودن پدر خانواده ، تمام اغضای خانواده کشته مي شند!
تخم نفرتي که آن روزها در کردها کاشته شد در مواجهه آنها با سپاه پاسداران خود رانشان داد و کردها پاسداران زيادی را به خون خواهی فرزندان خود کشتند.
هنوز که هنوز است مناطق کرد نشين کمترين آمار شرکت در انتخابات را دارند و هر زماني هم که در انتخابات شرکت مي کنند نتيجه انتخاباتشان از زمين تا آسمان با نظر حکومت تفاوت دارد!
در ابتداي دهه پرآشوب 60 تمام گروهای سياسي غير حکومتی(مجاهدين و بقيه) که نقش تعيين کننده ای در پيروزی انقلاب داشتند قتل عام شدند
جوانها و نوجوانهای زيادی فقط به علت همراه داشتن روزنامه و يا اعلاميه های مجاهدين خلق بدون محاکمه (توسط جوخه اعدام خلخالي)اعدام شدند
و تخم نفرتي که در دل خانواده هاي آنها کاشته شد
سازمان مجاهدين خلق را از يک گروه مبارز مردمي تبديل به سازماني کرد که امروز مي بينيم
--------------
خيالتان راحت!
اين قانون دنياست!
اما بيا باور کنيم و اميدوار باشيم که من و تو (فقط من و تو) مي توانيم کاری کنيم!
کاری کنيم که در دل نسل آينده هيچ نفرت و کينه ای نباشد
کاری کنيم که ترور تقسپم بندي جوانمردانه(عمليات شهادت طلبانه؟!!) و غير جوانمردانه نداشته باشد و قفط ترور باشد و غير انساني
کاری کنيم که نسل آينده و نسل های بعد با عشق و اميد زندگي کنند.
نسل آينده فرزندان من و تو هستند کاری نکنيم که توفان درو کنند!
یکشنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۸۳
سهشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۲
من به احتمال زياد از امروز تا نوروز نيستم!
مي خواستم بگويم نوروز مبارک ولي با اين برفي که دارد ميايد ظاهرا بايد بگويم : کريسمس مبارک!
Read More
مي خواستم بگويم نوروز مبارک ولي با اين برفي که دارد ميايد ظاهرا بايد بگويم : کريسمس مبارک!
دوشنبه، اسفند ۲۵، ۱۳۸۲
نگاه کن که چه برفي مي آيد!
امروز که از خانه بيرون مي آمدم حسابي برف مي آمد!
خيلی وقت بود که در اين تهران عزيز ما اينطوری برف نيامده بود!
احتمالا خدا هم با ما شوخي اش گرفته!
انگار نه انگار که چند روز ديگر عيد است!
در هر حال چند دقيقه ای ايستادم زير برف و لذت بردم!
چای شما خالی!
Read More
امروز که از خانه بيرون مي آمدم حسابي برف مي آمد!
خيلی وقت بود که در اين تهران عزيز ما اينطوری برف نيامده بود!
احتمالا خدا هم با ما شوخي اش گرفته!
انگار نه انگار که چند روز ديگر عيد است!
در هر حال چند دقيقه ای ايستادم زير برف و لذت بردم!
چای شما خالی!
یکشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۲
اينجا ايران است زندان اوين
مسئولان يک بار مي گويند ما زنداني سياسي نداريم ، يک بار مي گويند فقط چند نفرند!
اما آدمهايي مثل اين خيلي بيشتر از آنند که فکر مي کنيد!
بخوانيد و عبرت بگيريد !
حکومتي که در آن به خاطر کتاب خواندن انسانها را اينگونه زنداني مي کنند ، از بدترين نوع حکومت فاشيستي است!
خاطرات يک زن از زندان اوين, بند زنان
Read More
مسئولان يک بار مي گويند ما زنداني سياسي نداريم ، يک بار مي گويند فقط چند نفرند!
اما آدمهايي مثل اين خيلي بيشتر از آنند که فکر مي کنيد!
بخوانيد و عبرت بگيريد !
حکومتي که در آن به خاطر کتاب خواندن انسانها را اينگونه زنداني مي کنند ، از بدترين نوع حکومت فاشيستي است!
خاطرات يک زن از زندان اوين, بند زنان
ظاهرا نوشی ديگر نمی نويسد!
تمام مطلب هايش را هم پاک کرده است!
حدس زدن اينکه ممکن است چه اتفاقي افتاده باشد زياد سخت نيست.
اين که در جامعه ما زنان چقدر از حقوق انسانی بي بهره اند هم آنقدر مشخص است که احتياجی به بيان ندارد!
فقط می مانند عکس العمل ما جماعت وبلاگ نويس که چقدر به علت حذف شدن آدمهای دورو برمان فکر کنيم،
اگر ما خودمان به فکر نباشيم ، هيچ کس ، هيچ کاری نمي کند.
بياييد کمي به آينده فکر کنيم، آينده ای که اگر ما تلاش کنيم هيج افسانه نوروزی ای به اعدام محکوم نمي شود! هيچ احمد باطبي ای در زندان به حال مرگ نمی افتد!،هيچ نوشی ای مجبور نمي شود نگران حضانت فرزندانش باشد،
هيچ انسانی فقط به خاطر عقايدش به اعدام محکوم نمي شود و...
من انتظار آن روز را مي کشم، حتي اگر در آن روز نباشم!
Read More
تمام مطلب هايش را هم پاک کرده است!
حدس زدن اينکه ممکن است چه اتفاقي افتاده باشد زياد سخت نيست.
اين که در جامعه ما زنان چقدر از حقوق انسانی بي بهره اند هم آنقدر مشخص است که احتياجی به بيان ندارد!
فقط می مانند عکس العمل ما جماعت وبلاگ نويس که چقدر به علت حذف شدن آدمهای دورو برمان فکر کنيم،
اگر ما خودمان به فکر نباشيم ، هيچ کس ، هيچ کاری نمي کند.
بياييد کمي به آينده فکر کنيم، آينده ای که اگر ما تلاش کنيم هيج افسانه نوروزی ای به اعدام محکوم نمي شود! هيچ احمد باطبي ای در زندان به حال مرگ نمی افتد!،هيچ نوشی ای مجبور نمي شود نگران حضانت فرزندانش باشد،
هيچ انسانی فقط به خاطر عقايدش به اعدام محکوم نمي شود و...
من انتظار آن روز را مي کشم، حتي اگر در آن روز نباشم!
رفته بودم تو سايت کاپوچينوتا گزارششو در مورد ژيمناستيک مدرن در تهرانبخونم
اگه نخونديد حتما بخونيد.
گزارش فوق العاده است و زيبا
اما بسيار نگران کننده !
زمانی دختر بچه های بسيار با استعدادی را می شناختم گه ژيمناستيک کار مي کردند ولي متاسفانه بزرگ شدند و در مملکت اسلامی دختر وقتی بزرگ شد بايد برود خانه شوهر و بچه داری کند!!
حداکثر ورزشش ، کار خانه است .
دلم گرفت،
بچه های با اين اميد و سر زندگی در کارگاه اسلامی مدرسه های ما و در حکومت آخونديسم ما چه آينده ای خواهند داشت؟
چند نفر می توانند در 2-3 سال آينده ژيمناستيک را ادامه دهند؟
چند نفرشان حداکثر در 7-8 سال آينده در حال بچه داری اند و حتی ديگر خواب ژیمناستيک را نخواهند ديد؟
اگر در حکومت ملايان نبوديم چند ناديا کومانچی داشتيم؟
در اين 30 سال چند بالرين،چند ژيمناست، چند...، اصلا چند انسان زیر لجن و تعفن ملايان خفه شدند؟
اما تاسف برانگيز تر از همه Comment های مطلب بود(که پيشنهاد مي کنم نخوانيد!)
آدم دلش مي سوزد و ناسف مي خورد که بعد از 1400 سال هنوز نوادگان و ميراث داران آن مرد عرب زنده اند و هنوز هم مانند او رويای همخوابگی با دختران 7-8 ساله را دارند!
Read More
اگه نخونديد حتما بخونيد.
گزارش فوق العاده است و زيبا
اما بسيار نگران کننده !
زمانی دختر بچه های بسيار با استعدادی را می شناختم گه ژيمناستيک کار مي کردند ولي متاسفانه بزرگ شدند و در مملکت اسلامی دختر وقتی بزرگ شد بايد برود خانه شوهر و بچه داری کند!!
حداکثر ورزشش ، کار خانه است .
دلم گرفت،
بچه های با اين اميد و سر زندگی در کارگاه اسلامی مدرسه های ما و در حکومت آخونديسم ما چه آينده ای خواهند داشت؟
چند نفر می توانند در 2-3 سال آينده ژيمناستيک را ادامه دهند؟
چند نفرشان حداکثر در 7-8 سال آينده در حال بچه داری اند و حتی ديگر خواب ژیمناستيک را نخواهند ديد؟
اگر در حکومت ملايان نبوديم چند ناديا کومانچی داشتيم؟
در اين 30 سال چند بالرين،چند ژيمناست، چند...، اصلا چند انسان زیر لجن و تعفن ملايان خفه شدند؟
اما تاسف برانگيز تر از همه Comment های مطلب بود(که پيشنهاد مي کنم نخوانيد!)
آدم دلش مي سوزد و ناسف مي خورد که بعد از 1400 سال هنوز نوادگان و ميراث داران آن مرد عرب زنده اند و هنوز هم مانند او رويای همخوابگی با دختران 7-8 ساله را دارند!
شنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۲
به کدامين گناه کشته شدند؟
من به هيچ وجه آدم مذهبی ای نيستم!
اما به اين آيه بالا خيلی علاقه دارم
معتقدم اگر خدايي باشد مهمترين کاربردش بازخواست جنايتکاراني است که به نام او آدم مي کشند!
قتل اردشیر افشین راد يکي از هزاران موردی است که هر روز در اين مملکت اتفاق مي افتد!
آدمهايي که فقط به اين دليل کشته می شوند که از ديد ضحاکان مار بدوش مثل آنها فکر نمي کنند!
اندازه ايمانشان وابسته به متراژ ريششان نيست. سر زنده هستند و اميدوار به آينده ای بهتر.
منابع موثق بيمارستانی مي گويند در خون اردشير هيچ الکلی وجود نداشته است! هيچ نوع ماده مخدری هم مصرف نکرده است!
فقط لباس او الکلی بوده است! بر عکس چيزی که جوخه مرگ مي گويد!
سالهاست که عادت کرده ايم از کنار مرگ اطرافيانمان به سادگی بگذريم و در نهايت سری به تاسف تکان دهيم و بگوييم :"بيچاره"
بيچاره ماييم که جلوی چشمانمان انسانها را مي کشند و ما فقط به فکر اين هستيم که نکند وبلاگ ما را فيلتر کنند!
ببخشيد که تند حرف مي زنم، کافی سری به صفحه آزادی زندانيان سياسي بزنيد و از تعداد امضا کنند گان بيانيه بفهميد که چه مي گويم!
تا زمانی که سعي مي کنيم در پشت پرده و مخفيانه فقط شعار بدهيم ، فحش بدهيم و...، خيالتان راحت اوضاع اگر بدتر نشود بهتر نمی شود!
حق با شماست، انسان عاقل بي دبيل خود را به خطر نمي اندازد!
حق با شماست کشته شدن انسانها بهايي است که برای جامعه مدني با ید بپردازيم ،
بعد از برقرار شدن جامعه آرمانی هم با شجاعت از پشت پرده بيرون مي آييم و مي گوييم من مبارزه کرده ام! من وبلاگ داشته ام! من کلی فحش داده ام!
بعد هم وزريری ،نماينده مجلسی ،چيزی مي شويم و همان کارهايي را مي کنيم که اينها مي کنند و به بهانه حفظ ارزشهای انقلابی خودمان تمام مخالفان مان را از بين مي بريم،
و حداکثر کاری که ياد کشته شدگان امروز مي کنيم،ساختن مقبره و برگزاری مراسم سالروز مرگ و ... است که در آن هم همان حرفها و نظرات خودمان را بيان مي کنيم و مي گوييم :"اين آدمها به خاطر اين آرمانها کشته شدند!"
حق با شماست ! اين قانون دنياست ! برای به قدرت رسيدن چند نفر انسانهای بسياری بايد قربانی شوند!
باز هم به شما حق مي دهم، آدم نبايد دم به تله بدهد! همين که بتوان مخفيانه مبارزه کرد،و گير نيافتاد خودش خيلی شجاعت است!
------------------
اما از من گذشته است که بترسم و مخفی شوم!
کجای اين حرف از يک آدم 30 ساله( که در دنيای متمدن هنوز جوان به حساب مي آيد) عجيب است؟
اين 30 سال مثل چند قرن گذشته است!
در اين 30 سال در ايران عزيز ما اتفاقهايي افتاده است که برای هر کدامشان در هر جای ديگر دنيا به چند قرن نياز است!
چه کسی می تواند باور کند که 20 سال پيش در اين مملکت چطور آدمها قتل عام مي شدند؟
چند نفر از شما تيغ کشيدن به صورت دختران (بدحجاب؟) را در خيابانهای تهران به ياد داريد؟
از بازرگان تا خاتمی چند سال گذشته است؟
آتش سوزی سينما رکس مربوط به چند سال پيش است؟
قتل عام کردها چند سال پيش اتفاق افتاد؟
چند نفر در جنگ کشته شدند؟
در دهه 60 چند نفر کشته شدند بدون اينکه کسی بفهمد؟
گشت ثارالله را به ياد داريد؟ گشت جندالله را؟گشت ...؟
کوی دانشگاه!
....
همه اينها و خيلی چيزهای ديگر توی اين 30 سال اتفاق افتاده.
من که اينجا هستم ، توی تهران! معمولا با يک IP Valid و از يک جای ثابت Online می شوم، نامم هم واقعی است!
اسم اين شجاعت نيست حماقت است ، ميدانم.
من از پنجره آويزان شده ام و می خواهم دستم را رها کنم!،
چه کسي حاضر است با من بپرد؟
يک دو سه نپريدی؟ هه هه هه!
Read More
من به هيچ وجه آدم مذهبی ای نيستم!
اما به اين آيه بالا خيلی علاقه دارم
معتقدم اگر خدايي باشد مهمترين کاربردش بازخواست جنايتکاراني است که به نام او آدم مي کشند!
قتل اردشیر افشین راد يکي از هزاران موردی است که هر روز در اين مملکت اتفاق مي افتد!
آدمهايي که فقط به اين دليل کشته می شوند که از ديد ضحاکان مار بدوش مثل آنها فکر نمي کنند!
اندازه ايمانشان وابسته به متراژ ريششان نيست. سر زنده هستند و اميدوار به آينده ای بهتر.
منابع موثق بيمارستانی مي گويند در خون اردشير هيچ الکلی وجود نداشته است! هيچ نوع ماده مخدری هم مصرف نکرده است!
فقط لباس او الکلی بوده است! بر عکس چيزی که جوخه مرگ مي گويد!
سالهاست که عادت کرده ايم از کنار مرگ اطرافيانمان به سادگی بگذريم و در نهايت سری به تاسف تکان دهيم و بگوييم :"بيچاره"
بيچاره ماييم که جلوی چشمانمان انسانها را مي کشند و ما فقط به فکر اين هستيم که نکند وبلاگ ما را فيلتر کنند!
ببخشيد که تند حرف مي زنم، کافی سری به صفحه آزادی زندانيان سياسي بزنيد و از تعداد امضا کنند گان بيانيه بفهميد که چه مي گويم!
تا زمانی که سعي مي کنيم در پشت پرده و مخفيانه فقط شعار بدهيم ، فحش بدهيم و...، خيالتان راحت اوضاع اگر بدتر نشود بهتر نمی شود!
حق با شماست، انسان عاقل بي دبيل خود را به خطر نمي اندازد!
حق با شماست کشته شدن انسانها بهايي است که برای جامعه مدني با ید بپردازيم ،
بعد از برقرار شدن جامعه آرمانی هم با شجاعت از پشت پرده بيرون مي آييم و مي گوييم من مبارزه کرده ام! من وبلاگ داشته ام! من کلی فحش داده ام!
بعد هم وزريری ،نماينده مجلسی ،چيزی مي شويم و همان کارهايي را مي کنيم که اينها مي کنند و به بهانه حفظ ارزشهای انقلابی خودمان تمام مخالفان مان را از بين مي بريم،
و حداکثر کاری که ياد کشته شدگان امروز مي کنيم،ساختن مقبره و برگزاری مراسم سالروز مرگ و ... است که در آن هم همان حرفها و نظرات خودمان را بيان مي کنيم و مي گوييم :"اين آدمها به خاطر اين آرمانها کشته شدند!"
حق با شماست ! اين قانون دنياست ! برای به قدرت رسيدن چند نفر انسانهای بسياری بايد قربانی شوند!
باز هم به شما حق مي دهم، آدم نبايد دم به تله بدهد! همين که بتوان مخفيانه مبارزه کرد،و گير نيافتاد خودش خيلی شجاعت است!
------------------
اما از من گذشته است که بترسم و مخفی شوم!
کجای اين حرف از يک آدم 30 ساله( که در دنيای متمدن هنوز جوان به حساب مي آيد) عجيب است؟
اين 30 سال مثل چند قرن گذشته است!
در اين 30 سال در ايران عزيز ما اتفاقهايي افتاده است که برای هر کدامشان در هر جای ديگر دنيا به چند قرن نياز است!
چه کسی می تواند باور کند که 20 سال پيش در اين مملکت چطور آدمها قتل عام مي شدند؟
چند نفر از شما تيغ کشيدن به صورت دختران (بدحجاب؟) را در خيابانهای تهران به ياد داريد؟
از بازرگان تا خاتمی چند سال گذشته است؟
آتش سوزی سينما رکس مربوط به چند سال پيش است؟
قتل عام کردها چند سال پيش اتفاق افتاد؟
چند نفر در جنگ کشته شدند؟
در دهه 60 چند نفر کشته شدند بدون اينکه کسی بفهمد؟
گشت ثارالله را به ياد داريد؟ گشت جندالله را؟گشت ...؟
کوی دانشگاه!
....
همه اينها و خيلی چيزهای ديگر توی اين 30 سال اتفاق افتاده.
من که اينجا هستم ، توی تهران! معمولا با يک IP Valid و از يک جای ثابت Online می شوم، نامم هم واقعی است!
اسم اين شجاعت نيست حماقت است ، ميدانم.
من از پنجره آويزان شده ام و می خواهم دستم را رها کنم!،
چه کسي حاضر است با من بپرد؟
يک دو سه نپريدی؟ هه هه هه!
چهارشنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۸۲
مراسم روز زن به خشونت کشيده شد!
کجای اين اتفاق عجيب و غير قابل پيش بينی است؟
چرا بعضي وقتها فراموش مي کنيم که در ايران زندگی مي کنيم؟
دوستان من اينجا ايران است و ما در حکومت ملايان زندگي مي کنيم!
در قاموس ملايان زنان حتي شهروند درجه دوم نيستند،
در قاموس آنها زنان 'کشتزار مردان' اند!
همينکه ملايان نمي توانند با زنان ايراني مثل زنان افغان(در زمان طالبان) رفتار کنند برايشان عذاب آور است!
مي ماند من و شما که چطور فکر کنيم و چطور عمل کنيم،
من و شما هستيم که بايد تصميم بگيريم که چه کنيم،
به نظر شما حنده دار نيست که سالهاست اين 'لباس شخصی' ها هر غلطی دلشان مي خواهد مي کنند و هنوز که هنوز است از سوی حکومت حمايت مي شوند؟
آنها بازوی حکومت اند.
من و شما هستيم که بايد اين بازو را قطع کنيم،
اميد داشتن به اينکه آن سيد خندان(خاتمی)کاری بکند، کاری بيهوده است که نتيجه اش را ديده ايم !
امروز من و شما به کمک هم بايد جامعه خود را بسازيم!
اينطور که مي گويند ما اکثريت هستيم( هر چند که قدرت در دست اقليت است)
خوب،...؟
اما جامعه اي که در طی قرنها خراب شده است به اين سادگيها درست نمی شود!
من وشما هم هنوز در عمق وجودمان بسياری از گفته های ملايان را باور داريم!
ترک کردن اين باور ها (هر چند سخت است) اولين قدم است.
باور کنيم که بدون وجود ملايان هم مي توان زندگی کرد !
مي توان ازدواج کرد!
مي توان خدا را دوست داشت.
می توان به بهشت رفت!
بارو کنيم که پاداش انساني خوب بودن حوری بهشتی (يا غلمان)نيست!
باور کنيم که فرزندان ما مي توانند نامهای ملايي(عربی!!) نداشته باشند!
می توانيم برای دخترانمان در در 9 سالگی جشن تکليف نگيريم! تا ذهن کودکانه آنها را درگير مسايلی مانند :'در می زنند پسر خاله است ، جادر کنم يا نکنم!' نکنيم.
آنوقت، وقتي کودکان مان بدون باور هاي نخ نما شده و پوسيده بزرگ شدند می توانند فرزندانی تربيت کنند که انسان وار زندگی کنند نه برده وار
چه بخواهيم و چه نخواهيم ما قربانی شده ايم (درست مانند گوسفندانی که در جلوی چشمان کودکانمان قربانی مي کنيم!)
با تلاش و زحمت بيشتر کاری کنيم که فرزندانمان و فرزندان فرزندانمان زندگی بهتری داشته باشند.
بياييد به آنها ياد بدهيم که انسان آزاد آفريده شده است و بايد آزاد زندگی کند.
من و شما هنوز آزاد آفريده شدن انسان را باور نداريم(هز چند خيلی دوست داريم اينگونه باشد)
بارو کنيد هيچ کس(حتي خدا!) نمي تواند انسانی را که در اعماق وجودش به' آزاد آفريده شدن' اعتقاد دارد، به بردگي بکشد!
ما در برابر فرزندانمان مسئول هستيم! آنها با پاي خود به اين دنيا نيامده اند، ما آنها را به اين دنيا و به حکومت ملايان تبعيد کرده ايم!
Read More
کجای اين اتفاق عجيب و غير قابل پيش بينی است؟
چرا بعضي وقتها فراموش مي کنيم که در ايران زندگی مي کنيم؟
دوستان من اينجا ايران است و ما در حکومت ملايان زندگي مي کنيم!
در قاموس ملايان زنان حتي شهروند درجه دوم نيستند،
در قاموس آنها زنان 'کشتزار مردان' اند!
همينکه ملايان نمي توانند با زنان ايراني مثل زنان افغان(در زمان طالبان) رفتار کنند برايشان عذاب آور است!
مي ماند من و شما که چطور فکر کنيم و چطور عمل کنيم،
من و شما هستيم که بايد تصميم بگيريم که چه کنيم،
به نظر شما حنده دار نيست که سالهاست اين 'لباس شخصی' ها هر غلطی دلشان مي خواهد مي کنند و هنوز که هنوز است از سوی حکومت حمايت مي شوند؟
آنها بازوی حکومت اند.
من و شما هستيم که بايد اين بازو را قطع کنيم،
اميد داشتن به اينکه آن سيد خندان(خاتمی)کاری بکند، کاری بيهوده است که نتيجه اش را ديده ايم !
امروز من و شما به کمک هم بايد جامعه خود را بسازيم!
اينطور که مي گويند ما اکثريت هستيم( هر چند که قدرت در دست اقليت است)
خوب،...؟
اما جامعه اي که در طی قرنها خراب شده است به اين سادگيها درست نمی شود!
من وشما هم هنوز در عمق وجودمان بسياری از گفته های ملايان را باور داريم!
ترک کردن اين باور ها (هر چند سخت است) اولين قدم است.
باور کنيم که بدون وجود ملايان هم مي توان زندگی کرد !
مي توان ازدواج کرد!
مي توان خدا را دوست داشت.
می توان به بهشت رفت!
بارو کنيم که پاداش انساني خوب بودن حوری بهشتی (يا غلمان)نيست!
باور کنيم که فرزندان ما مي توانند نامهای ملايي(عربی!!) نداشته باشند!
می توانيم برای دخترانمان در در 9 سالگی جشن تکليف نگيريم! تا ذهن کودکانه آنها را درگير مسايلی مانند :'در می زنند پسر خاله است ، جادر کنم يا نکنم!' نکنيم.
آنوقت، وقتي کودکان مان بدون باور هاي نخ نما شده و پوسيده بزرگ شدند می توانند فرزندانی تربيت کنند که انسان وار زندگی کنند نه برده وار
چه بخواهيم و چه نخواهيم ما قربانی شده ايم (درست مانند گوسفندانی که در جلوی چشمان کودکانمان قربانی مي کنيم!)
با تلاش و زحمت بيشتر کاری کنيم که فرزندانمان و فرزندان فرزندانمان زندگی بهتری داشته باشند.
بياييد به آنها ياد بدهيم که انسان آزاد آفريده شده است و بايد آزاد زندگی کند.
من و شما هنوز آزاد آفريده شدن انسان را باور نداريم(هز چند خيلی دوست داريم اينگونه باشد)
بارو کنيد هيچ کس(حتي خدا!) نمي تواند انسانی را که در اعماق وجودش به' آزاد آفريده شدن' اعتقاد دارد، به بردگي بکشد!
ما در برابر فرزندانمان مسئول هستيم! آنها با پاي خود به اين دنيا نيامده اند، ما آنها را به اين دنيا و به حکومت ملايان تبعيد کرده ايم!
دوشنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۲
متن كامل نطق پيش از دستور سيدعلي اكبر موسوي (خوئيني) نماينده مردم تهران در مجلس
آيا عملكرد مقام محترم رهبري و نهادهاي تحت امر ايشان به خصوص در جريان انتخابات ناعادلانه، غير رقابتي و غير آزاد اخير با معيارهاي صداقت، تدبير و عدالت سازگار است؟
‹‹بنام خداوند بخشنده و مهربان››
ابتدا ايام شهادت سرور آزادگان، امام حسين(ع) و يارانش و همچنين شهادت جمعي از عزاداران حسيني در شهرهاي كربلا، كاظمين و كويته پاكستان به ويژه هموطنان عزيزمان را تسليت عرض نموده و ضمن محكوم نمودن اين اقدام تروريستي، صبر و شكيبايي براي بازماندگان آن حادثه دلخراش از خداوند متعال مسئلت دارم.
كلام خود را با بياني از نهج البلاغه اميرالمؤمنين علي(ع) در نامه 53 ( عهدنامه مالك اشتر) آغاز ميكنم كه فرمود: از رسول خدا (صلي ا… عليه و آله وسلم) بارها شنيدم كه مي فرمود: ‹‹ پاك و آراسته نيست امتي كه در آن ضعيف نتواند بدون لكنت زبان حق خود را از قوي دست بستاند››.
ملت شريف ايران و نمايندگان محترم مجلس:
اينجانب به عنوان نماينده و وكيل مردم تهران در دوره ششم مجلس شوراي اسلامي ، بنابه سوگند خود، در پيشگاه خدا و ملت در راستاي مسئوليت نمايندگي خويش، وظيفه خود مي دانم كه در دفاع از حق بيش از 70 درصد شهروندان تهراني و حداقل 50درصد ايرانيان كه در انتخابات فرمايشي اول اسفند ماه شركت نكردند (بنا به آمار رسمي كه چه بسا بيش از اين نيز باشد) و از زبان اكثريت جنبش دانشجويي سرافراز ايران، صداي اعتراض خاموش ملت در آن روز را از اين تريبون، رساتر ابراز دارم.
سابقه گردن كلفتان خودكامة تاريخ از آغاز تاسيس مجلس در ايران، چه محمدعلي شاه قاجار و چه رضاشاه و محمدرضاشاه پهلوي و … همه حكايت از آن دارد كه اينان در تكميل و تثبيت استبداد خويش، مجلس يعني خانه ملت را هدف قرارداده و برخاموشي صداهاي حق خواهانة برآمده از آن به هر ترفند كوشيدهاند، اگر زماني محمدعلي شاه با حمايت لياخوف روسي مجلس را به توپ بست و با اميدبستن به برچيدن بساط مشروطه، دوران استبداد صغير را حاكم ساخت و اگر رضا خان قلدر باحمايت انگليس راه برورود آزاديخواهان و حق جويان در انتخابات دوره هفتم مجلس شوراي ملي بست، امروز نيز شاهد كودتاي پارلماني بر عليه جريان تحولخواه ايرانيان با ابزار رد صلاحيت و ارعاب در انتخابات دوره هفتم مجلس شوراي اسلامي هستيم تا مجلس به هر ترفند مهره چيني گردد، كه به فرموده اي قيام و قعود كنند و ديگر از آن نامه اعتراض و انذار نگاشته نشود و صداي افشاگرانه ‹‹حقيقتجو››يان برنخيزد و كميسيون اصل 90 آن ملجائي براي ستم كشيدگان نباشد و گزارش قتلهاي دگرانديشان، يورش نظاميان به كوي دانشگاه تهران، تبريز و طرشت، انفرادي ها و آزار روزنامه نگاران و زندانيان و فعالين سياسي به خصوص دانشجويان و فعالين جنبش دانشجويي گوش حاكمان را نيازارد و كسي ديگر در مجلس سخني از تنهايي زندان و انفرادي صابر، عليجاني، رحماني، گنجي، زرافشان، آغاجري، اشكوري ، عبدي ، باطبي و ساير زندانيان مظلوم بر زبان نياورد و آن كند كه حاكميت مي خواهد و تنها آن گويد كه حكومت مي پسندد.
جريان اقتدارگرا كه در اين سالها (با وجود برخي سستي ها و فرصت سوزي هاي قابل نقد مجلس ششم) بازهم دل خوني از اين مجلس داشت از فرداي 29 بهمن 1378 و پس از جريان ترور سعيد حجاريان، سناريوي خود را بر معطل نمودن مجلس اصلاحات كليد زد و با سنگاندازيها و لجاجت شوراي نگهبان در رد مصوبات و طرحهاي كليدي و موثر مجلس، سياست خسته كردن مردم از اصلاحات را مرحله به مرحله و قدم به قدم پيش برد تا برهمگان اثبات شود كه تصميم گيرنده اصلي براي سرنوشت ملت نه مجلس منتخب شان و نه دولت متكي بر 22 ميليون راي ايرانيان كه ديگران مي باشند و بدينگونه ‹‹نه ميزان راي ملت است›› و نه اراده آنان اثري در تغيير رويهها و ساختارها دارد.
و اكنون نوبت بستن طومار مجلس مردمي بود. طرح اقتدارگرايان در اين راستا از 2 سال قبل كاملا هماهنگ، با تشكيل و راه اندازي دفاتر نظارتي شوراي نگهبان در سراسر كشور و اختصاص 100 ميليارد ريال از بودجه براي اين دفاتر جهت پرونده سازي عليه اصلاح طلبان در تمامي شهرهاي كشور و برنامه ريزي براي قلع و قمع ايشان در جريان انتخابات مجلس هفتم آغاز شد و از سويي ديگر نيز اين جريان، تمام توان تبليغاتي، قضايي، شبه نظامي و نظامي خود را با سازماندهي و فرماندهي متمركز در جهت فراهم نمودن فضاي ذهني لازم براي فرسايش جريان اصلاح طلبي و ايجاد ياس و انفعال و كاستن كمي و كيفي توان آن بسيج نمود تا مقدمات وارد ساختن ضربه نهايي فراهم گردد و سناريو كودتا با صدور علني جواز رد صلاحيت گسترده اصلاح طلبان تحت عنوان ‹‹احراز صلاحيت›› ، عملا عملياتي ترين بخش خود را در تسخير و تصرف مجلس هفتم آغاز نمود و در اين اثنا به سياق معمول فرصت سوزان نشسته بر مسند جمهوري و راي ملت به تاسفي و افسوسي بر اين مقدمه سازي مهرهچينيها بسنده كردند و در نهايت باسكوت، بر اجراي حكم هاي حكومتي تمكين نمودند تا به نام ايشان و به كام اقتدارگرايان تشكيل مجلسي فرمايشي با نمايشي بنام انتخابات ميسر گردد.
اما با اينهمه تنها كمتر از 30% مردم تهران و اكثر شهرهاي بزرگ و حدود 50 درصد كل واجدين شرايط در كشور را به پاي صندوق ها كشانده و افراد اصلي مورد شان در خوش بينانه ترين حالت حداكثر از حمايت 15% تهرانيان آنهم با شعارهاي كاملا غير ايدئولوژيك و در لباس اصلاح طلبانه برخوردار گرديد كه البته بدون پيشداوري كامل بايد در انتظار تحقق و عده ها ماند و آنرا پيگيري نمود.
در اين جا ذكر چند نكته را به متوليان امر لازم ميدانم :
1- با توجه به در پيش بودن اجلاس يازدهم خبرگان رهبري از نمايندگان محترم خبرگان كه طبق اصل 111 قانون اساسي پس از انتخاب رهبري، نظارت بر عملكرد ايشان از وظايف آنان مي باشد، جاي اين پرسش است كه آيا عملكرد مقام محترم رهبري و نهادهاي تحت امر ايشان به خصوص در جريان انتخابات ناعادلانه، غير رقابتي و غير آزاد اخير با معيارهاي صداقت، تدبير و عدالت سازگار است؟
و آيا عدالت حاكمان كه علي(ع) حاضرنشد ذره اي از آنرا فداي مصلحت حكومت خود كند اينگونه بود؟ هرچند بايد اول به اين پرسش پاسخ داد كه آيا از خبرگان رهبري كه در انتخابات آن شاهد مهره چيني و رد صلاحيت گسترده در انتخاباتي غيرعادلانه، غير رقابتي و غير آزاد سال 1377 و مياندورهاي اخير بوديم (به گونهاي كه در حوزههائي تعداد تاييد صلاحيت شدها برابر با تعداد كرسي هاي حوزه انتخابيه مربوطه بود!)، و از خبرگاني كه عمده اعضاي كميته نظارت بر رهبري از منصوبين ايشان شكل يافته (كه دقيقا نقض غرض مي باشد) مي توان انتظار نظارت صحيح داشت؟
همچنين آيا اگر نظارت دقيق مجلس شوراي اسلامي بر عملكرد رئيس جمهور و كابينه اعمال مي شد شاهد بسياري از ناكارآمدي ها و در مورد اخير تمكين بر برگزاري چنين انتخاباتي از طرف دولت بوديم؟
2- امروز تجربه بشري ثابت كرده كه با توجه به پيچيدگي هاي امر تصميم گيري در مديريت كلان مطمئنترين مسير در اداره امور، تكيه بر عقل جمعي و خرد عمومي بر پايه برابري سياسي و آزادي شهروندان بدون در نظر گرفتن حق ويژه براي فرد يا افرادي خاص است و اصولا مفهوم دموكراسي بدين صورت معنا مي يابد و فرآيندهايي چون انتخابات و تشكيل پارلمان و دولت جمهور در جوامع مدرن كنوني با رعايت شرايط آزاد براي انتخاب شونده و انتخاب كننده و وجود رقابت عادلانه و با لحاظ دوره اي بودن و محدود بودن زمان ماندن در قدرت براي انتخاب شدگان ميتواند به تحقق دموكراسي كمك نمايد.
اما انتخاباتي كه در آن نه حق و آزادي انتخاب شونده و انتخاب كننده به رسميت شناخته مي شود و نه در آن شرايط رقابت عادلانه فراهم مي گردد و نه امور براساس راي ملت اداره مي گردد، نه تنها دموكراسي آفرين نخواهد بود كه ثمري جز تحميل بار سنگين مالي و كشمكش هاي سياسي نخواهد داشت.
لذا پيشنهاد مي شود از اين پس، بساط چنين انتخاباتي بر چيده شود و با حكمي حكومتي اداره امور اجرايي و تقنيني بر وفق مراد حاكميت صورت پذيرد و كارآمدي حكومت تقويت شود.
3- فراموش نكنيم كه صدام حسين در آخرين سال حكومت خويش انتخاباتي برگزار نمود كه بيش از 98 درصد به وي و حكومتش راي دادند اما چنين انتخاباتي ذره اي از سست بنيادي پايگاه مشروعيت و مقبوليت حكومتش نكاست ، پس حفظ و بقاي نظام جمهوري اسلامي را نيز درماني ديگر (به جز برگزاري انتخابات نمايشي و فرمايشي) بايد كه همان انجام اصلاحات بنيادين و ساختاري بر پايه راي و همه پرسي عمومي است. نقل است كه ‹‹ بر سرنيزه هر كاري مي توان انجام داد به جز تكيه كردن بر آن››
اميد كه فرصت و امكان جبران فراهم باشد.
لينک گويا
Read More
آيا عملكرد مقام محترم رهبري و نهادهاي تحت امر ايشان به خصوص در جريان انتخابات ناعادلانه، غير رقابتي و غير آزاد اخير با معيارهاي صداقت، تدبير و عدالت سازگار است؟
‹‹بنام خداوند بخشنده و مهربان››
ابتدا ايام شهادت سرور آزادگان، امام حسين(ع) و يارانش و همچنين شهادت جمعي از عزاداران حسيني در شهرهاي كربلا، كاظمين و كويته پاكستان به ويژه هموطنان عزيزمان را تسليت عرض نموده و ضمن محكوم نمودن اين اقدام تروريستي، صبر و شكيبايي براي بازماندگان آن حادثه دلخراش از خداوند متعال مسئلت دارم.
كلام خود را با بياني از نهج البلاغه اميرالمؤمنين علي(ع) در نامه 53 ( عهدنامه مالك اشتر) آغاز ميكنم كه فرمود: از رسول خدا (صلي ا… عليه و آله وسلم) بارها شنيدم كه مي فرمود: ‹‹ پاك و آراسته نيست امتي كه در آن ضعيف نتواند بدون لكنت زبان حق خود را از قوي دست بستاند››.
ملت شريف ايران و نمايندگان محترم مجلس:
اينجانب به عنوان نماينده و وكيل مردم تهران در دوره ششم مجلس شوراي اسلامي ، بنابه سوگند خود، در پيشگاه خدا و ملت در راستاي مسئوليت نمايندگي خويش، وظيفه خود مي دانم كه در دفاع از حق بيش از 70 درصد شهروندان تهراني و حداقل 50درصد ايرانيان كه در انتخابات فرمايشي اول اسفند ماه شركت نكردند (بنا به آمار رسمي كه چه بسا بيش از اين نيز باشد) و از زبان اكثريت جنبش دانشجويي سرافراز ايران، صداي اعتراض خاموش ملت در آن روز را از اين تريبون، رساتر ابراز دارم.
سابقه گردن كلفتان خودكامة تاريخ از آغاز تاسيس مجلس در ايران، چه محمدعلي شاه قاجار و چه رضاشاه و محمدرضاشاه پهلوي و … همه حكايت از آن دارد كه اينان در تكميل و تثبيت استبداد خويش، مجلس يعني خانه ملت را هدف قرارداده و برخاموشي صداهاي حق خواهانة برآمده از آن به هر ترفند كوشيدهاند، اگر زماني محمدعلي شاه با حمايت لياخوف روسي مجلس را به توپ بست و با اميدبستن به برچيدن بساط مشروطه، دوران استبداد صغير را حاكم ساخت و اگر رضا خان قلدر باحمايت انگليس راه برورود آزاديخواهان و حق جويان در انتخابات دوره هفتم مجلس شوراي ملي بست، امروز نيز شاهد كودتاي پارلماني بر عليه جريان تحولخواه ايرانيان با ابزار رد صلاحيت و ارعاب در انتخابات دوره هفتم مجلس شوراي اسلامي هستيم تا مجلس به هر ترفند مهره چيني گردد، كه به فرموده اي قيام و قعود كنند و ديگر از آن نامه اعتراض و انذار نگاشته نشود و صداي افشاگرانه ‹‹حقيقتجو››يان برنخيزد و كميسيون اصل 90 آن ملجائي براي ستم كشيدگان نباشد و گزارش قتلهاي دگرانديشان، يورش نظاميان به كوي دانشگاه تهران، تبريز و طرشت، انفرادي ها و آزار روزنامه نگاران و زندانيان و فعالين سياسي به خصوص دانشجويان و فعالين جنبش دانشجويي گوش حاكمان را نيازارد و كسي ديگر در مجلس سخني از تنهايي زندان و انفرادي صابر، عليجاني، رحماني، گنجي، زرافشان، آغاجري، اشكوري ، عبدي ، باطبي و ساير زندانيان مظلوم بر زبان نياورد و آن كند كه حاكميت مي خواهد و تنها آن گويد كه حكومت مي پسندد.
جريان اقتدارگرا كه در اين سالها (با وجود برخي سستي ها و فرصت سوزي هاي قابل نقد مجلس ششم) بازهم دل خوني از اين مجلس داشت از فرداي 29 بهمن 1378 و پس از جريان ترور سعيد حجاريان، سناريوي خود را بر معطل نمودن مجلس اصلاحات كليد زد و با سنگاندازيها و لجاجت شوراي نگهبان در رد مصوبات و طرحهاي كليدي و موثر مجلس، سياست خسته كردن مردم از اصلاحات را مرحله به مرحله و قدم به قدم پيش برد تا برهمگان اثبات شود كه تصميم گيرنده اصلي براي سرنوشت ملت نه مجلس منتخب شان و نه دولت متكي بر 22 ميليون راي ايرانيان كه ديگران مي باشند و بدينگونه ‹‹نه ميزان راي ملت است›› و نه اراده آنان اثري در تغيير رويهها و ساختارها دارد.
و اكنون نوبت بستن طومار مجلس مردمي بود. طرح اقتدارگرايان در اين راستا از 2 سال قبل كاملا هماهنگ، با تشكيل و راه اندازي دفاتر نظارتي شوراي نگهبان در سراسر كشور و اختصاص 100 ميليارد ريال از بودجه براي اين دفاتر جهت پرونده سازي عليه اصلاح طلبان در تمامي شهرهاي كشور و برنامه ريزي براي قلع و قمع ايشان در جريان انتخابات مجلس هفتم آغاز شد و از سويي ديگر نيز اين جريان، تمام توان تبليغاتي، قضايي، شبه نظامي و نظامي خود را با سازماندهي و فرماندهي متمركز در جهت فراهم نمودن فضاي ذهني لازم براي فرسايش جريان اصلاح طلبي و ايجاد ياس و انفعال و كاستن كمي و كيفي توان آن بسيج نمود تا مقدمات وارد ساختن ضربه نهايي فراهم گردد و سناريو كودتا با صدور علني جواز رد صلاحيت گسترده اصلاح طلبان تحت عنوان ‹‹احراز صلاحيت›› ، عملا عملياتي ترين بخش خود را در تسخير و تصرف مجلس هفتم آغاز نمود و در اين اثنا به سياق معمول فرصت سوزان نشسته بر مسند جمهوري و راي ملت به تاسفي و افسوسي بر اين مقدمه سازي مهرهچينيها بسنده كردند و در نهايت باسكوت، بر اجراي حكم هاي حكومتي تمكين نمودند تا به نام ايشان و به كام اقتدارگرايان تشكيل مجلسي فرمايشي با نمايشي بنام انتخابات ميسر گردد.
اما با اينهمه تنها كمتر از 30% مردم تهران و اكثر شهرهاي بزرگ و حدود 50 درصد كل واجدين شرايط در كشور را به پاي صندوق ها كشانده و افراد اصلي مورد شان در خوش بينانه ترين حالت حداكثر از حمايت 15% تهرانيان آنهم با شعارهاي كاملا غير ايدئولوژيك و در لباس اصلاح طلبانه برخوردار گرديد كه البته بدون پيشداوري كامل بايد در انتظار تحقق و عده ها ماند و آنرا پيگيري نمود.
در اين جا ذكر چند نكته را به متوليان امر لازم ميدانم :
1- با توجه به در پيش بودن اجلاس يازدهم خبرگان رهبري از نمايندگان محترم خبرگان كه طبق اصل 111 قانون اساسي پس از انتخاب رهبري، نظارت بر عملكرد ايشان از وظايف آنان مي باشد، جاي اين پرسش است كه آيا عملكرد مقام محترم رهبري و نهادهاي تحت امر ايشان به خصوص در جريان انتخابات ناعادلانه، غير رقابتي و غير آزاد اخير با معيارهاي صداقت، تدبير و عدالت سازگار است؟
و آيا عدالت حاكمان كه علي(ع) حاضرنشد ذره اي از آنرا فداي مصلحت حكومت خود كند اينگونه بود؟ هرچند بايد اول به اين پرسش پاسخ داد كه آيا از خبرگان رهبري كه در انتخابات آن شاهد مهره چيني و رد صلاحيت گسترده در انتخاباتي غيرعادلانه، غير رقابتي و غير آزاد سال 1377 و مياندورهاي اخير بوديم (به گونهاي كه در حوزههائي تعداد تاييد صلاحيت شدها برابر با تعداد كرسي هاي حوزه انتخابيه مربوطه بود!)، و از خبرگاني كه عمده اعضاي كميته نظارت بر رهبري از منصوبين ايشان شكل يافته (كه دقيقا نقض غرض مي باشد) مي توان انتظار نظارت صحيح داشت؟
همچنين آيا اگر نظارت دقيق مجلس شوراي اسلامي بر عملكرد رئيس جمهور و كابينه اعمال مي شد شاهد بسياري از ناكارآمدي ها و در مورد اخير تمكين بر برگزاري چنين انتخاباتي از طرف دولت بوديم؟
2- امروز تجربه بشري ثابت كرده كه با توجه به پيچيدگي هاي امر تصميم گيري در مديريت كلان مطمئنترين مسير در اداره امور، تكيه بر عقل جمعي و خرد عمومي بر پايه برابري سياسي و آزادي شهروندان بدون در نظر گرفتن حق ويژه براي فرد يا افرادي خاص است و اصولا مفهوم دموكراسي بدين صورت معنا مي يابد و فرآيندهايي چون انتخابات و تشكيل پارلمان و دولت جمهور در جوامع مدرن كنوني با رعايت شرايط آزاد براي انتخاب شونده و انتخاب كننده و وجود رقابت عادلانه و با لحاظ دوره اي بودن و محدود بودن زمان ماندن در قدرت براي انتخاب شدگان ميتواند به تحقق دموكراسي كمك نمايد.
اما انتخاباتي كه در آن نه حق و آزادي انتخاب شونده و انتخاب كننده به رسميت شناخته مي شود و نه در آن شرايط رقابت عادلانه فراهم مي گردد و نه امور براساس راي ملت اداره مي گردد، نه تنها دموكراسي آفرين نخواهد بود كه ثمري جز تحميل بار سنگين مالي و كشمكش هاي سياسي نخواهد داشت.
لذا پيشنهاد مي شود از اين پس، بساط چنين انتخاباتي بر چيده شود و با حكمي حكومتي اداره امور اجرايي و تقنيني بر وفق مراد حاكميت صورت پذيرد و كارآمدي حكومت تقويت شود.
3- فراموش نكنيم كه صدام حسين در آخرين سال حكومت خويش انتخاباتي برگزار نمود كه بيش از 98 درصد به وي و حكومتش راي دادند اما چنين انتخاباتي ذره اي از سست بنيادي پايگاه مشروعيت و مقبوليت حكومتش نكاست ، پس حفظ و بقاي نظام جمهوري اسلامي را نيز درماني ديگر (به جز برگزاري انتخابات نمايشي و فرمايشي) بايد كه همان انجام اصلاحات بنيادين و ساختاري بر پايه راي و همه پرسي عمومي است. نقل است كه ‹‹ بر سرنيزه هر كاري مي توان انجام داد به جز تكيه كردن بر آن››
اميد كه فرصت و امكان جبران فراهم باشد.
لينک گويا
یکشنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۲
سوگ جانسوز حسن زرافشان
حسين زرافشان هم مرد!
نمي دانم چه مي شود گفت وقتي انساني سراسر عشق و پايداری مي ميرد!
آنهم اينقدر ساده،
امروز قرار است ساعت 10 صبح پيکر او را در قزوين تشيع کنند،
امروز روز تولد زر افشان هم هست، فکر کنم بهترين حرفي که مي توانم بزنم اين است که بگويم:'تولدت مبارک'
Read More
حسين زرافشان هم مرد!
نمي دانم چه مي شود گفت وقتي انساني سراسر عشق و پايداری مي ميرد!
آنهم اينقدر ساده،
امروز قرار است ساعت 10 صبح پيکر او را در قزوين تشيع کنند،
امروز روز تولد زر افشان هم هست، فکر کنم بهترين حرفي که مي توانم بزنم اين است که بگويم:'تولدت مبارک'
چهارشنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۸۲
هموطنان عزيز، ملت آزاده دنيا
رژيم جنايت يیشه وقرون وسطايی حاکم بر ايران جدا از آنکه سرزمين باستانی مارا به يک زندان بزرگ برای ملت ايران تبديل کرده است،جمعی از دوستان ،فرزندان وبرادران وخواهران مارا نيز در سياهچالهای مخوف خويش زير وحشيانه ترين ومخوف ترين شکنجههايی دارد که تاريخ را به شرم آورده است. بیمايگانی که با تاسف فراوان قدرت را دراين سرزمين در دست دارند خود را نماينده خدا وپيامبر اسلام بر روی کره زمين میدانند و با اين استدلال عوام فريبانه ،هرگونه نقد و اعتراضی بر روشهای قرون وسطايی خود را ،عين کفر وزنديق وشايسته اشد مجازات میخوانند و بر اتکا به همين روشهای پوسيده است که امروز جمعی از نخبگان اين سرزمين در زندانهای جمهوری اسلامی در خطر مرگ واعدام قراردارند وچشمهای نگران ميليونها ايرانی را به دنبال خود.
ما جمعی از نويسندگان وبلاگهای فارسی با اين حرکت نمادين، توجه تمام سازمانهای مدافع حقوق بشر، مبارزين در راه آزادی ودموکراسی وتمام ملت آزاده وآزادیخواه دنيا را به اين نقض فاحش وآشکار حقوق بشر جلب نموده واز هرگونه کمک در راه زير فشار قرار دادن حکومت آخوندی برای از از بند رهانيدن عزيزانمان استقبال می کنيم.
متن بيانيه
Read More
رژيم جنايت يیشه وقرون وسطايی حاکم بر ايران جدا از آنکه سرزمين باستانی مارا به يک زندان بزرگ برای ملت ايران تبديل کرده است،جمعی از دوستان ،فرزندان وبرادران وخواهران مارا نيز در سياهچالهای مخوف خويش زير وحشيانه ترين ومخوف ترين شکنجههايی دارد که تاريخ را به شرم آورده است. بیمايگانی که با تاسف فراوان قدرت را دراين سرزمين در دست دارند خود را نماينده خدا وپيامبر اسلام بر روی کره زمين میدانند و با اين استدلال عوام فريبانه ،هرگونه نقد و اعتراضی بر روشهای قرون وسطايی خود را ،عين کفر وزنديق وشايسته اشد مجازات میخوانند و بر اتکا به همين روشهای پوسيده است که امروز جمعی از نخبگان اين سرزمين در زندانهای جمهوری اسلامی در خطر مرگ واعدام قراردارند وچشمهای نگران ميليونها ايرانی را به دنبال خود.
ما جمعی از نويسندگان وبلاگهای فارسی با اين حرکت نمادين، توجه تمام سازمانهای مدافع حقوق بشر، مبارزين در راه آزادی ودموکراسی وتمام ملت آزاده وآزادیخواه دنيا را به اين نقض فاحش وآشکار حقوق بشر جلب نموده واز هرگونه کمک در راه زير فشار قرار دادن حکومت آخوندی برای از از بند رهانيدن عزيزانمان استقبال می کنيم.
متن بيانيه
به نظر من يکي از کاربردهای اون لينکايي که آدم کنار وبلاگش می زاره اينه که مي شه ازشون به عنوان يک Address book استفاده کرد!
يعني اينکه آدم وقتي وارد وبلاگش شد می تونه يه راست بره سراغ اون لينکا و از اونجا به سايتهای مورد علاقه اش سر بزنه!
خوب دست کم در مورد من که اينطوری بود! برا همين فکر کردم نوشي يه مدته که نمي نويسه!
داشتم کم کم برا نوشی وجوجه هايش نگران مي شدم که به سرم زد سری به وبلاگ قبلی نوشی بزنم.
اونوقت بود که فهميدم که ای بابا نوشي داره همونجا می نويسه! و ما سر کار تشريف داريم!!!
خوب بنابراين تا اطلاع ثانوی(من هم عرب شدم!!!) برای رفتن به سراغ نوشی از اين آدرس استفاده کنيد!
Read More
يعني اينکه آدم وقتي وارد وبلاگش شد می تونه يه راست بره سراغ اون لينکا و از اونجا به سايتهای مورد علاقه اش سر بزنه!
خوب دست کم در مورد من که اينطوری بود! برا همين فکر کردم نوشي يه مدته که نمي نويسه!
داشتم کم کم برا نوشی وجوجه هايش نگران مي شدم که به سرم زد سری به وبلاگ قبلی نوشی بزنم.
اونوقت بود که فهميدم که ای بابا نوشي داره همونجا می نويسه! و ما سر کار تشريف داريم!!!
خوب بنابراين تا اطلاع ثانوی(من هم عرب شدم!!!) برای رفتن به سراغ نوشی از اين آدرس استفاده کنيد!
درود بر روان مصدق بزرگ پيشواي نهضت ملي ايران
درود بر روان شهيد دكتر حسين فاطمي سردار نهضت ملي ايران
درود بر روان شهيدان مثله شده داريوش و پروانه فروهر
ادامه دهندگان راه مصدق
درود بر روان همه شهيدان راه آزادي و بزرگي ايران زمين
درود بر تمامي زندانيان سياسي
درود بر دانشجويان مبارز
سه شنبه 12/12/1382 خورشيدي
دفتر اروپايي حزب ملت ايران
بخشي از نامه حزب ملت ايان بمناسبت 14 اسفند روز درگذشت دکتر مصدق
لينک گویا
Read More
درود بر روان شهيد دكتر حسين فاطمي سردار نهضت ملي ايران
درود بر روان شهيدان مثله شده داريوش و پروانه فروهر
ادامه دهندگان راه مصدق
درود بر روان همه شهيدان راه آزادي و بزرگي ايران زمين
درود بر تمامي زندانيان سياسي
درود بر دانشجويان مبارز
سه شنبه 12/12/1382 خورشيدي
دفتر اروپايي حزب ملت ايران
بخشي از نامه حزب ملت ايان بمناسبت 14 اسفند روز درگذشت دکتر مصدق
لينک گویا
یکشنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۲
در حمله تازيان به ايران ،ايرانيان بسياری بدست لشگر تازيان قتل عام شدند،
تازيان به اين نيز راضی نشدند!، بعد از اشغال ايران،زنان و دختران ايرانی به عنوان غنيمت جنگی! به بردگي برده شدند.
کتابخانه ها و مراکز علمی ايران سوزانده شد،و فرزندان بسياری ِتيم شدند.
عبادتکده ها(آتشکده ها) تخريب شد و ايران آباد که شعارش گفتار نيک ،کردار نيک،پندار نيک بود تبديل شد به ايرانی که مي بينيم!
خوب احتمالا کارهای تازيان بعد از حمله به ايران(با توجه به روحيه و تمدن آنها!!!!) کاملا عادی است، اما عجيب اينجاست که ايرانيان 1200 سال بعد از مرگ(شهادت؟) 72 نفر از کساني که در بخاک و خون کشيدن ايران نقش داشتند( و حتی زنان ايرانی را بين خود قسمت کردند) 10 روز در سال عزاداری مي کنند ولی قتل عام هم وطنان خود را فراموش کرده اند!
شايد تازيان بسيار زرنگ و باهوش!!! بوده اند که توانسته اند در دوره حکومت خود در ايران کاری کنند که ايرانيان قاتلان اجداد خود را مقامی قدسی ببخشند و حتي برايشان مقامی بالاتر از اهورامزدا در نظر بگيرند!
Read More
تازيان به اين نيز راضی نشدند!، بعد از اشغال ايران،زنان و دختران ايرانی به عنوان غنيمت جنگی! به بردگي برده شدند.
کتابخانه ها و مراکز علمی ايران سوزانده شد،و فرزندان بسياری ِتيم شدند.
عبادتکده ها(آتشکده ها) تخريب شد و ايران آباد که شعارش گفتار نيک ،کردار نيک،پندار نيک بود تبديل شد به ايرانی که مي بينيم!
خوب احتمالا کارهای تازيان بعد از حمله به ايران(با توجه به روحيه و تمدن آنها!!!!) کاملا عادی است، اما عجيب اينجاست که ايرانيان 1200 سال بعد از مرگ(شهادت؟) 72 نفر از کساني که در بخاک و خون کشيدن ايران نقش داشتند( و حتی زنان ايرانی را بين خود قسمت کردند) 10 روز در سال عزاداری مي کنند ولی قتل عام هم وطنان خود را فراموش کرده اند!
شايد تازيان بسيار زرنگ و باهوش!!! بوده اند که توانسته اند در دوره حکومت خود در ايران کاری کنند که ايرانيان قاتلان اجداد خود را مقامی قدسی ببخشند و حتي برايشان مقامی بالاتر از اهورامزدا در نظر بگيرند!
گيله مرد!
یک لينک بدرد بخور و قشنگ
اين آقای حسن رجب زاده از شمال کاليفرنيا، نثر قشنگی دارد.
-----------
فکر نمي کنم آرمين گيله مرد
نسبتی با اين گيله مرد داشته باشد!
در هر حال هر دو در جای خودشان خوب و جالب هستند،
فقط مي ماند يک مشکل کوچک!( که به هر دوی اين دوستان هم نوشتم!) اگر من بخواهم به اين دو دوست لينک بدهم، چطور بايد آنها را از هم جدا کنم؟
يعنی آرمين گيله مرد و گيله مرد کافي است؟
Read More
یک لينک بدرد بخور و قشنگ
اين آقای حسن رجب زاده از شمال کاليفرنيا، نثر قشنگی دارد.
-----------
فکر نمي کنم آرمين گيله مرد
نسبتی با اين گيله مرد داشته باشد!
در هر حال هر دو در جای خودشان خوب و جالب هستند،
فقط مي ماند يک مشکل کوچک!( که به هر دوی اين دوستان هم نوشتم!) اگر من بخواهم به اين دو دوست لينک بدهم، چطور بايد آنها را از هم جدا کنم؟
يعنی آرمين گيله مرد و گيله مرد کافي است؟
شنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۸۲
يک لينک قديمی که فکر مي کنم قبلا هم داده بودم را دوباره اينجا مي آورم، و فقط يک سوال دارم چه کسي به جز پيام فضلی نژاد جرات انجام اين مصاحبه را داشت؟(که البته تاوانش را هم داد!)
همه آرزوهايم را به گور خواهم برد، سه گفت و گوی منتشر نشده با صادق خلخالی، پيام فضلي نژاد
Read More
همه آرزوهايم را به گور خواهم برد، سه گفت و گوی منتشر نشده با صادق خلخالی، پيام فضلي نژاد
همين الان يک خبر خوب به من رسيد
آن خبر قبلي يعني اينکه پيام فضلی نژاد در کماست دروغ بوده است
ظاهرا حالش خوب است، خوب خدا را شکر!
يک چيز کوجک ديگر هم خدمت آقای سينا مطلبي بگويم و بروم!
دوست من آقايان پشت پرده و عاليجنابان سرخ پوش بسيار باهوش تر از آنند که با تکراری بودن یکIP خودشان را لو بدهند!
خيالتان راحت ، بسطار بيشتر از من و شما از دنيای اينترنت و هک و ... خبر دارند و خيلی راحت تر از من و شما مي توانند از IP های مختلف برای رد گم کردن استفاده کنند!
پس خيالتان راحت يک ادم اطلاعاتی هرگز چنان سوتی ای که شما گفتيد نمي دهد!
اين که آن HP ها تکراری بوده در بدترين حالتش،نشان دهنده تلاش يک آدم درمانده برای حفظ حيسيت اش است که عده ای سعي دارند از او بگيرند، گيريم که در اين راه مجبور به تقلب شده باشد(که بعيد مي دانم)
اما در مورد روش خروج شما از ايران بايد بگويم که خوش بحالتان که اينبار ناهماهنگی ارگانها به نفع شما تمام شده است و اطلاعاتی های مملکت در مقابل کار انجام شده قرار گرفته اند!
معمولا ناهماهنگی ها به ضرر آدمهای ديگر تمام مي شود!
در مورد IP من هم ... خودت مي تواني چک کني و ببيني مال کجاست!
-------------------
از بقيه دوستانی که اينجا را می خوانند معذرت مي خواهم ، اعتقاد دارم که فضای وبلاگ فضای مقدسی است و نبايد با فحش و توهين آنرا آلوده کرد،ولي فکر مي کنم سينای عزيز در مسير بدی قدم بر مي دارد، مسيری که اگر همه ما بخواهيم آنرا طي کنيم ،(جنگيدن با يکديگر) در آينده ای نه چندان درو ديگر نه ايرانی مي ماند ، نه ايرانی ای، و ما مستقيم آب به آسياب کساني ريخته ايم که باعث کوچ سينا از ايران شدند و پيام را آنگونه نواختند!
يک بار ديگر هم از سينا عذر خواهي ميکنم،من يکی از خواننده های هميشگی او هستم و بجز اين چند تا مطلب ، با هيچ کدام از مطلبهايش مشکل نداشته ام!(شايد با بعضيهايش موافق نبودم ولی به نظرش احترام مي گذارم)
Read More
آن خبر قبلي يعني اينکه پيام فضلی نژاد در کماست دروغ بوده است
ظاهرا حالش خوب است، خوب خدا را شکر!
يک چيز کوجک ديگر هم خدمت آقای سينا مطلبي بگويم و بروم!
دوست من آقايان پشت پرده و عاليجنابان سرخ پوش بسيار باهوش تر از آنند که با تکراری بودن یکIP خودشان را لو بدهند!
خيالتان راحت ، بسطار بيشتر از من و شما از دنيای اينترنت و هک و ... خبر دارند و خيلی راحت تر از من و شما مي توانند از IP های مختلف برای رد گم کردن استفاده کنند!
پس خيالتان راحت يک ادم اطلاعاتی هرگز چنان سوتی ای که شما گفتيد نمي دهد!
اين که آن HP ها تکراری بوده در بدترين حالتش،نشان دهنده تلاش يک آدم درمانده برای حفظ حيسيت اش است که عده ای سعي دارند از او بگيرند، گيريم که در اين راه مجبور به تقلب شده باشد(که بعيد مي دانم)
اما در مورد روش خروج شما از ايران بايد بگويم که خوش بحالتان که اينبار ناهماهنگی ارگانها به نفع شما تمام شده است و اطلاعاتی های مملکت در مقابل کار انجام شده قرار گرفته اند!
معمولا ناهماهنگی ها به ضرر آدمهای ديگر تمام مي شود!
در مورد IP من هم ... خودت مي تواني چک کني و ببيني مال کجاست!
-------------------
از بقيه دوستانی که اينجا را می خوانند معذرت مي خواهم ، اعتقاد دارم که فضای وبلاگ فضای مقدسی است و نبايد با فحش و توهين آنرا آلوده کرد،ولي فکر مي کنم سينای عزيز در مسير بدی قدم بر مي دارد، مسيری که اگر همه ما بخواهيم آنرا طي کنيم ،(جنگيدن با يکديگر) در آينده ای نه چندان درو ديگر نه ايرانی مي ماند ، نه ايرانی ای، و ما مستقيم آب به آسياب کساني ريخته ايم که باعث کوچ سينا از ايران شدند و پيام را آنگونه نواختند!
يک بار ديگر هم از سينا عذر خواهي ميکنم،من يکی از خواننده های هميشگی او هستم و بجز اين چند تا مطلب ، با هيچ کدام از مطلبهايش مشکل نداشته ام!(شايد با بعضيهايش موافق نبودم ولی به نظرش احترام مي گذارم)
بازداشت فضلی نژاد و افشای آنچه فاش بود
توی چه دنيای کثيفی زندگی ميکنيم!
آدمها مثل آب خوردن به يکديگر تهمت مي زنند و وبلاگستان هم تبديل شده به تهمتستان!
در کشوری که همه دارند من و تو و بسياری از دوستان ما را مي کشند ما به فکر افشاگری هايي از نوع مطلب روزنگار می افتيم که فقط خودش مي دانند چقدر حرفهايش درست است!
من برای آقای سينا مطلبي احترام زيادی قايلم حتی لينک وبلاگ ايشان يکي از لينکهای ثابتي که که در وبلاگم هست...
ولی با لحن ايشان موافق نيستم ، به خصوص وقتی اين حرفهايش را در مورد پيام فضلی نژاد خواندم بيشتر ناراحت شدم.
ببينيد اين که بحث من اين نيست که حرفهاي سينا مطلبی درست است يا نه ، اما صحبت بر سر شرافت انسانهاست!
آقای مطلبي با نوشتن مطالبي بدون هيچ مدرک و سندی(فقط با رجوع به خاطرات زندان خودش) و شايد مدارکی که خواننده وبلاگشان از آنها بی خبر است پيام فضلی نژاد را جاسوس و وابسته حکومت معرفي می کند و خبر از دفتری مي دهد در ميدان فاطمی که فضلی نژاد در آن کار مي کرده و...
من از نزديک چند بار با آقای فضلی نژاد برخورد داشته ام
برخورد های ما مربوط به زمانی است که يکی از شرکتهای تهيه کننده سينمايي قصد داشت يک سايت به عنوان خبر گزاری سينمايي بسازد.
قرار بود من و يکی از دوستانم اين سايت را طراحی و مديريت کنيم...(که آخر هم نشد!)
پيام فضلی نژاد هم قرار بود يکی از خبرنگاران و مسئولان سايت باشد.
پيام ضلی نژادی که من ديدم ، جوانی بسيار پر انرژی و مثبت بود، برای گویامطلب می نوشت و به نوعی خبرنگار گويا بود
مصاحبه هايي خواندنی با آدمهايي داشت که سِنا مطلبی حتی شايد جرات نکند نامشان را در وبلاگش بياورد.(از جمله منتظری و خلخالی!)
چند با ر به دادسرا احضار شده بود يکی دو بار او را ربوده بودند بعد آزاد کرده بودند...
فکر می کنيد اين اطلاعات را فضلی نژاد به من داد؟ نه او در مدتی که با او برخورد داشتم حتي يک بار نگفت که بازداشت شده است و...(شايد علاقه نداشت با فرياد زدن اينکه بازداشت شده است و او را تهديد کرده اند شنونده جمع کند)
من اين اطلاعات را بعد ها در جاهاي مختلف(مثل گويا) ديدم، آن روزها فضلی نژاد از ديد من يک آدم حرفه اي و مثبت در دنيای خبررسانی بود.
يادم نمي آيد که آنروزها از آقاي مطلبی چيزی شنيده باشم!(شايد من نشنيده بودم!)
ولي اينکه چه اتفاقي افتاد که فضلی نژادی که من مي شناختم تبديل شد به آدمی که آقای مطلبي مي گويد(اگر حرفش درست باشد) بايد بررسي کرد.
خود آقای مطلبی ميگويد:
فضلی نژاد پیغامی برایم فرستاد و نوشت که
«بی تعارف هرچه که بگویی حق داری، و هرچه از این تندتر بنويسی و نام هم ببری حق من است. اما بدان که من خود قربانی بازی آقايان شدم، اين را چرا نمی بينی؟! من که ذاتم اینگونه نبود و نيست، من که عاشق آنها نيستم و نبودم. مادر تنهايم با برادر کوچکم را چه کنم؟ زندگی ام را چه کنم؟ نه راه پس دارم نه راه پيش، چه کنم واقعا؟ هيچکدام از گفته هايت غلط نيست. اما من، باور کن راهی برای خلاص شدن از این معرکه ندارم. يادت باشد که من مجبورم، 150 ميليون وثيقه، مادري تنها و بيمار٬ برادري خردسال و روحي خسته٬ حالا تو بزن ... تبر بزن»
خوب خيلی چيزها را مي توان فهميد نه؟
البته اين هم برايم عجيب است که بعضی آدمها (مثل نبوی ،مطلبی و..)چطور اينقدر ساده وبدون مشکل از مملکت خارج می شوند و در آن سوي دنيا هم هر چه مي خواهند می نويسند ولی آدمهايي مثل فضلی نژاد در دام مي افتند؟
يک خبر تاييد نشده هم در مورد فضلی نژاد دارم که مي گويد : به علت نارسايي مغزی(در زندان) به بيمارستان منتقل شده است و در حالت کماست!
دردناک است نه؟ به نظر من که نهايت نامردی است در زمانی که کسي( حتي اگر با او مشکل داشته باشيم) در چنين وضعيتی است ، سعی کنيم از آب گل آلود ماهي بگيريم.
حرفهاي آقاي مطلبي من را به ياد حرفهايي انداخت که در مورد مسعود کيميايي مي زدند( و مي زنند) ، از ديد اين دوستان مسعود کيميايي هم با فضلی نژاد همکار بوده و يک جا کار مي کرده اند!(يا جايي مشابه آن)
فقط يک چيز جالب اينکه فضلی نژاد برعکس من ميانه چنداني با کيميايي و فيلمهايش نداشت!(اما دست کم اينقدر مرد بود که به جای نقد فحش ندهد!)
خوب احتمالا از ديد آقا سينا فضلی نژاد در آن موقع بسيار حرفه ای عمل مي کرده و همکارش را لو نداده است!
واقع بين باشيم دوستان!
با فحش دادن و ساختن تئوريهای مختلف توتعه شايد بتوان مدتی روی بورس ماند ولي در نهايت :
زمستان مي رود و رو سياهی به زغال مي ماند!
من که اميدورام همه دوستان و (دشمنان!) حالشان خوب باشد و فضلی نژاد هر چه زودتر از کما بيرون بيايد، تمام روزنامه نگاران و انديشمندان زنداني از زندان آزاد شوند ، حتي کسانی که من با نظراتشان موافق نيستم
و اميدوارم روزی برسد که همه وبلاگ نويسانی که مجبور به ترک ميهن شدند( از جمله سينا مطلبی) بدون نگرانی به ميهن بازگردند.
مطلب طولانی شد، حرف دلم خيلي بيشتر از اينها بود،خيليهايش را نزدم ، نمي خواستم در اين ماجرا وارد بشوم ولی ... در هر حال از همين حالا از آقای مطلبی به خاطر حرفهای بالا عذر خواهی مي کنم و دستهايم به به عنوان تسليم در مقابل جوابيه احتماليشان بال مي برم و مي گويم : حق با شماست ، من اشتباه مي کنم!
Read More
توی چه دنيای کثيفی زندگی ميکنيم!
آدمها مثل آب خوردن به يکديگر تهمت مي زنند و وبلاگستان هم تبديل شده به تهمتستان!
در کشوری که همه دارند من و تو و بسياری از دوستان ما را مي کشند ما به فکر افشاگری هايي از نوع مطلب روزنگار می افتيم که فقط خودش مي دانند چقدر حرفهايش درست است!
من برای آقای سينا مطلبي احترام زيادی قايلم حتی لينک وبلاگ ايشان يکي از لينکهای ثابتي که که در وبلاگم هست...
ولی با لحن ايشان موافق نيستم ، به خصوص وقتی اين حرفهايش را در مورد پيام فضلی نژاد خواندم بيشتر ناراحت شدم.
ببينيد اين که بحث من اين نيست که حرفهاي سينا مطلبی درست است يا نه ، اما صحبت بر سر شرافت انسانهاست!
آقای مطلبي با نوشتن مطالبي بدون هيچ مدرک و سندی(فقط با رجوع به خاطرات زندان خودش) و شايد مدارکی که خواننده وبلاگشان از آنها بی خبر است پيام فضلی نژاد را جاسوس و وابسته حکومت معرفي می کند و خبر از دفتری مي دهد در ميدان فاطمی که فضلی نژاد در آن کار مي کرده و...
من از نزديک چند بار با آقای فضلی نژاد برخورد داشته ام
برخورد های ما مربوط به زمانی است که يکی از شرکتهای تهيه کننده سينمايي قصد داشت يک سايت به عنوان خبر گزاری سينمايي بسازد.
قرار بود من و يکی از دوستانم اين سايت را طراحی و مديريت کنيم...(که آخر هم نشد!)
پيام فضلی نژاد هم قرار بود يکی از خبرنگاران و مسئولان سايت باشد.
پيام ضلی نژادی که من ديدم ، جوانی بسيار پر انرژی و مثبت بود، برای گویامطلب می نوشت و به نوعی خبرنگار گويا بود
مصاحبه هايي خواندنی با آدمهايي داشت که سِنا مطلبی حتی شايد جرات نکند نامشان را در وبلاگش بياورد.(از جمله منتظری و خلخالی!)
چند با ر به دادسرا احضار شده بود يکی دو بار او را ربوده بودند بعد آزاد کرده بودند...
فکر می کنيد اين اطلاعات را فضلی نژاد به من داد؟ نه او در مدتی که با او برخورد داشتم حتي يک بار نگفت که بازداشت شده است و...(شايد علاقه نداشت با فرياد زدن اينکه بازداشت شده است و او را تهديد کرده اند شنونده جمع کند)
من اين اطلاعات را بعد ها در جاهاي مختلف(مثل گويا) ديدم، آن روزها فضلی نژاد از ديد من يک آدم حرفه اي و مثبت در دنيای خبررسانی بود.
يادم نمي آيد که آنروزها از آقاي مطلبی چيزی شنيده باشم!(شايد من نشنيده بودم!)
ولي اينکه چه اتفاقي افتاد که فضلی نژادی که من مي شناختم تبديل شد به آدمی که آقای مطلبي مي گويد(اگر حرفش درست باشد) بايد بررسي کرد.
خود آقای مطلبی ميگويد:
فضلی نژاد پیغامی برایم فرستاد و نوشت که
«بی تعارف هرچه که بگویی حق داری، و هرچه از این تندتر بنويسی و نام هم ببری حق من است. اما بدان که من خود قربانی بازی آقايان شدم، اين را چرا نمی بينی؟! من که ذاتم اینگونه نبود و نيست، من که عاشق آنها نيستم و نبودم. مادر تنهايم با برادر کوچکم را چه کنم؟ زندگی ام را چه کنم؟ نه راه پس دارم نه راه پيش، چه کنم واقعا؟ هيچکدام از گفته هايت غلط نيست. اما من، باور کن راهی برای خلاص شدن از این معرکه ندارم. يادت باشد که من مجبورم، 150 ميليون وثيقه، مادري تنها و بيمار٬ برادري خردسال و روحي خسته٬ حالا تو بزن ... تبر بزن»
خوب خيلی چيزها را مي توان فهميد نه؟
البته اين هم برايم عجيب است که بعضی آدمها (مثل نبوی ،مطلبی و..)چطور اينقدر ساده وبدون مشکل از مملکت خارج می شوند و در آن سوي دنيا هم هر چه مي خواهند می نويسند ولی آدمهايي مثل فضلی نژاد در دام مي افتند؟
يک خبر تاييد نشده هم در مورد فضلی نژاد دارم که مي گويد : به علت نارسايي مغزی(در زندان) به بيمارستان منتقل شده است و در حالت کماست!
دردناک است نه؟ به نظر من که نهايت نامردی است در زمانی که کسي( حتي اگر با او مشکل داشته باشيم) در چنين وضعيتی است ، سعی کنيم از آب گل آلود ماهي بگيريم.
حرفهاي آقاي مطلبي من را به ياد حرفهايي انداخت که در مورد مسعود کيميايي مي زدند( و مي زنند) ، از ديد اين دوستان مسعود کيميايي هم با فضلی نژاد همکار بوده و يک جا کار مي کرده اند!(يا جايي مشابه آن)
فقط يک چيز جالب اينکه فضلی نژاد برعکس من ميانه چنداني با کيميايي و فيلمهايش نداشت!(اما دست کم اينقدر مرد بود که به جای نقد فحش ندهد!)
خوب احتمالا از ديد آقا سينا فضلی نژاد در آن موقع بسيار حرفه ای عمل مي کرده و همکارش را لو نداده است!
واقع بين باشيم دوستان!
با فحش دادن و ساختن تئوريهای مختلف توتعه شايد بتوان مدتی روی بورس ماند ولي در نهايت :
زمستان مي رود و رو سياهی به زغال مي ماند!
من که اميدورام همه دوستان و (دشمنان!) حالشان خوب باشد و فضلی نژاد هر چه زودتر از کما بيرون بيايد، تمام روزنامه نگاران و انديشمندان زنداني از زندان آزاد شوند ، حتي کسانی که من با نظراتشان موافق نيستم
و اميدوارم روزی برسد که همه وبلاگ نويسانی که مجبور به ترک ميهن شدند( از جمله سينا مطلبی) بدون نگرانی به ميهن بازگردند.
مطلب طولانی شد، حرف دلم خيلي بيشتر از اينها بود،خيليهايش را نزدم ، نمي خواستم در اين ماجرا وارد بشوم ولی ... در هر حال از همين حالا از آقای مطلبی به خاطر حرفهای بالا عذر خواهی مي کنم و دستهايم به به عنوان تسليم در مقابل جوابيه احتماليشان بال مي برم و مي گويم : حق با شماست ، من اشتباه مي کنم!
کبرا رحمانپور امروز اعدام نمی شود.
اين خبر بسيار خوبی است نه؟
اما خودتان را جای او بگذاريد!
هر روز اعلام مي شود که فلان روز اعدام مي شود و روز اعدام، اعلام مي شود اعدام به تاريخ ديگری موکول شده است!
اين زجر کش شدن نيست؟
چرا بالاخره تکليف او را روشن نمي کنند؟
فکر مي کنيد يک انسان چقدر می توانند چنين چيزی را تحمل کند؟
چه مي گويم ! ما در جامعه اي زندگي مي کنيم که در آن زنان اتسان نيستند و فقط چند زن در کل ناريخ به اين افتخار نايل امده اند! آنها هم در پناه مردان!
راستی چه افتخاری دارد انسان بودن در جايي که نيمی از جمعيتش به عنوان انسان پذيرفته نيستند؟ چه افتخاری دارد که خواهرت ، مادرت و بسياری از کسانی را که مي شناسی ضعيفهبنامند؟
Read More
اين خبر بسيار خوبی است نه؟
اما خودتان را جای او بگذاريد!
هر روز اعلام مي شود که فلان روز اعدام مي شود و روز اعدام، اعلام مي شود اعدام به تاريخ ديگری موکول شده است!
اين زجر کش شدن نيست؟
چرا بالاخره تکليف او را روشن نمي کنند؟
فکر مي کنيد يک انسان چقدر می توانند چنين چيزی را تحمل کند؟
چه مي گويم ! ما در جامعه اي زندگي مي کنيم که در آن زنان اتسان نيستند و فقط چند زن در کل ناريخ به اين افتخار نايل امده اند! آنها هم در پناه مردان!
راستی چه افتخاری دارد انسان بودن در جايي که نيمی از جمعيتش به عنوان انسان پذيرفته نيستند؟ چه افتخاری دارد که خواهرت ، مادرت و بسياری از کسانی را که مي شناسی ضعيفهبنامند؟
دوست خوب و ناديده ام آرمين گيله مرد ( که احتمالا تنها کسی است غير از خودم که به اينجا سر می زند ;() در يکی از Comment ها برايم نوشته:
'در مورد احساسات مذهبی: در کشور های ديگری هم ازین احساسات سواستفداه میشود و بخاطر تعصب مردم هم که نمیشود به آنها چیزی گفت اما با سخن گفتن که کشورهای دیگر هم از مذهبشون استفاده میکنند امکان دارد چشم مردم را باز کند ...'
خوب من تا حد زيادي با ايشان موافقم، يعني اينکه نمي شود به خاطر تعصب چيزی به آنها گفت
و اينکه استفاده از تعصبهای مردم( چه مذهبی، چه ملی ، چه احساساتی و...) در همه جای دنيا وجود دارد.
خوب توی اينها حرفي نيست ، اما چيزی که مهم است اين است که در بيشتر اين کشورها استفاده(يا سو استفاده) از اين حساسيتها زندگي مردم را مختل نميکند!در آمريکا ، استفاده از حساسيتهای مردم و ترسو بودن مردم آمريکا ، جنگ خليج فارس، عراق و افغانستان را توجيه کرد، اما (با اينکه اين موضوع هزينه بسيار زيادی داشت) زنگی عمومی مردم را مختل نکرد!
حداکثر چيزی که اتفاق افتاد اين بود که فرودگاههای و چند مرکز ديگر کمي(فقط کمی) شبيه ايران شد!
دوست خوبم آرمين (تا جايي که از Weblog اش مي شود فهميد) در آلمان زندگی مي کند
يعنی يکی از کشور هايي که (دست کم اينطور که تلوزيون لاريجانی می گويد) نئونازيها فعاليت زيادی دارند و حتي در مجلس نيز نفوذ دارند.
خوب اين نمونه کامل سو استفاده از احساسات ملی مردم آلمان است.
ولي يک چيز جالب: همين نئو نازيها چند بار برای آرمين عزيز مشکل ساز شده اند؟
یا يک چيز ديگر اين نئو نازيها چقدر برای مردم عادی ساکن آلمان ايجاد مزاحمت مي کنند؟
مشکل ما در ايران کمی فرق مي کند:
سواستفاده از حساسيتهای مذهبی مردم به قيمت از دست دادن هويت ملی تمام می شود، آدمهای بسياری بر اثر همين حساسيتهای مذهبی کشته می شوند،زندگی های بسياری تباه می شود، بيش نيمی از جمعيت کشور(زنان) از حقوق انساني خود محروم مي شوند،همين حسسيت مذهبی آينده کودکان بسياری تباه مي کند،....
در مورد اينها اگر بشود بعد ها می نويسم.
اما همينقدر بگويم که حساسيتهای مذهبی در ايران ، هميشه بر ضد مليت و ايرانی بودن مردم تمام شده و بر خلاف همه جای دنيا آب به آسياب دشمنان و رقيبان ايران ريخته تا جايي که مردم فلسطين ،بوسنی،عراق و... مهم تر از مردم ايران مي شوند، تاجايي که کشته شدن چند مبارز(تروريست؟) فلسطينی ،برای مسئولان مذهبی(و کشوری) بسيار مهم تر از کشته شده صدها نفر از ايرانی ها در حادثه انفجار قطار می شود! جالب اينکه با استفاده از همين حساسيتهای مذهبی و دينی ،کشته شدن آن چند مبارز(تروريست؟) کشتار و قتل عام مسلمانان محسوب مي شود ، اما کشته شدن چند صد نفر فقط يک حادثه است که احتمالا خدا دارد مردم را آزمايش مي کند!
Read More
'در مورد احساسات مذهبی: در کشور های ديگری هم ازین احساسات سواستفداه میشود و بخاطر تعصب مردم هم که نمیشود به آنها چیزی گفت اما با سخن گفتن که کشورهای دیگر هم از مذهبشون استفاده میکنند امکان دارد چشم مردم را باز کند ...'
خوب من تا حد زيادي با ايشان موافقم، يعني اينکه نمي شود به خاطر تعصب چيزی به آنها گفت
و اينکه استفاده از تعصبهای مردم( چه مذهبی، چه ملی ، چه احساساتی و...) در همه جای دنيا وجود دارد.
خوب توی اينها حرفي نيست ، اما چيزی که مهم است اين است که در بيشتر اين کشورها استفاده(يا سو استفاده) از اين حساسيتها زندگي مردم را مختل نميکند!در آمريکا ، استفاده از حساسيتهای مردم و ترسو بودن مردم آمريکا ، جنگ خليج فارس، عراق و افغانستان را توجيه کرد، اما (با اينکه اين موضوع هزينه بسيار زيادی داشت) زنگی عمومی مردم را مختل نکرد!
حداکثر چيزی که اتفاق افتاد اين بود که فرودگاههای و چند مرکز ديگر کمي(فقط کمی) شبيه ايران شد!
دوست خوبم آرمين (تا جايي که از Weblog اش مي شود فهميد) در آلمان زندگی مي کند
يعنی يکی از کشور هايي که (دست کم اينطور که تلوزيون لاريجانی می گويد) نئونازيها فعاليت زيادی دارند و حتي در مجلس نيز نفوذ دارند.
خوب اين نمونه کامل سو استفاده از احساسات ملی مردم آلمان است.
ولي يک چيز جالب: همين نئو نازيها چند بار برای آرمين عزيز مشکل ساز شده اند؟
یا يک چيز ديگر اين نئو نازيها چقدر برای مردم عادی ساکن آلمان ايجاد مزاحمت مي کنند؟
مشکل ما در ايران کمی فرق مي کند:
سواستفاده از حساسيتهای مذهبی مردم به قيمت از دست دادن هويت ملی تمام می شود، آدمهای بسياری بر اثر همين حساسيتهای مذهبی کشته می شوند،زندگی های بسياری تباه می شود، بيش نيمی از جمعيت کشور(زنان) از حقوق انساني خود محروم مي شوند،همين حسسيت مذهبی آينده کودکان بسياری تباه مي کند،....
در مورد اينها اگر بشود بعد ها می نويسم.
اما همينقدر بگويم که حساسيتهای مذهبی در ايران ، هميشه بر ضد مليت و ايرانی بودن مردم تمام شده و بر خلاف همه جای دنيا آب به آسياب دشمنان و رقيبان ايران ريخته تا جايي که مردم فلسطين ،بوسنی،عراق و... مهم تر از مردم ايران مي شوند، تاجايي که کشته شدن چند مبارز(تروريست؟) فلسطينی ،برای مسئولان مذهبی(و کشوری) بسيار مهم تر از کشته شده صدها نفر از ايرانی ها در حادثه انفجار قطار می شود! جالب اينکه با استفاده از همين حساسيتهای مذهبی و دينی ،کشته شدن آن چند مبارز(تروريست؟) کشتار و قتل عام مسلمانان محسوب مي شود ، اما کشته شدن چند صد نفر فقط يک حادثه است که احتمالا خدا دارد مردم را آزمايش مي کند!
سهشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۲
نوشی و جو جه هايش دات نت شد!
حالا نوشی یه خونه جديد داره و به جای http://nooshi.blogspot.com داره تو اينجامی نويسه!
--------
ظاهرا نوشی درگير همان مسئله هميشگي زتان ايرانی شده و قانوني که او را به عنوان جنس دوم ، قبول دارد.
می دانم که کاری از دست ما بر نمی آيد ، فقط بياييد اميدوار باشيم و تلاش کنيم که روزی برسد که در آن ديگر هيچ مادری (و هيچ پدری) اسير قانون ها و مشکلات اين چنينی نباشد!
Read More
حالا نوشی یه خونه جديد داره و به جای http://nooshi.blogspot.com داره تو اينجامی نويسه!
--------
ظاهرا نوشی درگير همان مسئله هميشگي زتان ايرانی شده و قانوني که او را به عنوان جنس دوم ، قبول دارد.
می دانم که کاری از دست ما بر نمی آيد ، فقط بياييد اميدوار باشيم و تلاش کنيم که روزی برسد که در آن ديگر هيچ مادری (و هيچ پدری) اسير قانون ها و مشکلات اين چنينی نباشد!
دوشنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۸۲
يک خبر جدي دست اول و مهم!
اين خبر به نقل از يک منبع بسيار موثق ذکر می شود،
تعداد واجدين شرايط شرکت در انتخابات در استان تهران بيش از6،250،000 بوده است
تعداد برگه های شماره شده در حدود 1،700،000
نفر اول غلامعلی حداد عادل تعداد رای ها در حدود 109،000 رای
تازه شناسنامه های تقلبی را هم حساب کنيد!
با يک حساب سر انگشتی ميزان مشروعيت آقای حداد(نفر اول انتخابات)6،250،000/ 109،000 بوده است یعنی: 0.1744 جالب است نه؟
اين خبر به نقل از يکی از مقامات وزارت کشور نقل شده است
------
خبر های دقيقتر و کامل تر بزودی!
Read More
اين خبر به نقل از يک منبع بسيار موثق ذکر می شود،
تعداد واجدين شرايط شرکت در انتخابات در استان تهران بيش از6،250،000 بوده است
تعداد برگه های شماره شده در حدود 1،700،000
نفر اول غلامعلی حداد عادل تعداد رای ها در حدود 109،000 رای
تازه شناسنامه های تقلبی را هم حساب کنيد!
با يک حساب سر انگشتی ميزان مشروعيت آقای حداد(نفر اول انتخابات)6،250،000/ 109،000 بوده است یعنی: 0.1744 جالب است نه؟
اين خبر به نقل از يکی از مقامات وزارت کشور نقل شده است
------
خبر های دقيقتر و کامل تر بزودی!
يك ليوان آب پشت سررسانة ملي!
چه شرم آور است زيستن در جايي که ما مردانش اينگونه می انديشيم!
و شرم آورتر اينکه زناني چنين چيزی را می پذيرند!
زنان و دختران بسياری را سراغ دارم که اينگونه می انديشند!
در توجيه اين موضوع فقط شايد بشود گفت : "درست زندگی کردن را چه کسی به ما آموخته است که ما درست زندگی کنيم!"
نمی دانم شايد اين حرف درست باشد ولی هر چه فکر می کنم مي بينم آدمهای زيادی در همين شرايط و شايد بدتر از آن درست و مستقل و آزاد زندگی کرده اند هر چند برای شنا در خلاف جهت جريان جامعه مشکلات و سختی های بسياری را تحمل کرده اند.
وقتی با بعضی از دوستانم که جوان هستند و ظاهرا بايد بهتر فکر کنند، صحبت می کنم و می بينم بيشتر آنها( چه دختر و چه پسر) شايد در ظاهر خوب فکر کند ولي در عمل همان کاری را مي کنند و همان تفکری را دارند که نسلهای قبلی داشته اند،هم دلم می گيرد و هم تعجب می کنم.
چه شد که زنان به جنس دوم تبديل شدند؟ تقصير ما مردها بود؟ خودشان مقصر بودند؟ مذهب مقصر بود؟ کار انگلیس هاست؟
هنوز هم در دوستيها و عشق ها ما مردها هستيم که همه جور تصميم می گيريم وبعد تصميم خود را به طرف مقابل می گوييم!
و هنوز که هنوز است مهمترين مشکلشان زنان و دختران در دوستيها ما نگرانی شب زفاف است!
ببخشيد که رک حرف مي زنم،
کسی را می شناسم که به گفته خودش پيش از ازدواج با دهها دختر ارتباط داشته است،(بعد از ازدواج هم گا ه گاهی شيطنت می کند) ولی همين شخص در زمان ازدواج اصرار داشت که همسرش نباید پيش از ازدواج حتی ارتباطی در حد دوستس خيلی ساده با مردی داشته باشد!(بعد از ازدواح ديگر به جای خود!)
وقتی که به اين دوست می گويم چرا آزاديهايي را که برای خودت قایلی برای همسرت نيستی به سادگی می گويد فرق می کند!
فکر می کنيد همسر او از ماجرا خبر ندارد؟یعنی اينقدر ساده است؟
من فکر می کنم فقط وقتی می توانيم انسانهای آزاد( شايد بهتر باشد فقط بگويم انسان،انسان غير آزاد که انسان نيست!) باشيم که ياد بگيريم به حقوق يکديگر جدا از جنسيت نگاه کنيم وقتي ياد گرفتيم که به يکديگر احترام بگذاريم ، ديگران هم به ما احترام خواهند گذاشت.
و مهمتر اين که ياد بگيريم حقوق خودمان را به رسميت بشناسيم .
Read More
چه شرم آور است زيستن در جايي که ما مردانش اينگونه می انديشيم!
و شرم آورتر اينکه زناني چنين چيزی را می پذيرند!
زنان و دختران بسياری را سراغ دارم که اينگونه می انديشند!
در توجيه اين موضوع فقط شايد بشود گفت : "درست زندگی کردن را چه کسی به ما آموخته است که ما درست زندگی کنيم!"
نمی دانم شايد اين حرف درست باشد ولی هر چه فکر می کنم مي بينم آدمهای زيادی در همين شرايط و شايد بدتر از آن درست و مستقل و آزاد زندگی کرده اند هر چند برای شنا در خلاف جهت جريان جامعه مشکلات و سختی های بسياری را تحمل کرده اند.
وقتی با بعضی از دوستانم که جوان هستند و ظاهرا بايد بهتر فکر کنند، صحبت می کنم و می بينم بيشتر آنها( چه دختر و چه پسر) شايد در ظاهر خوب فکر کند ولي در عمل همان کاری را مي کنند و همان تفکری را دارند که نسلهای قبلی داشته اند،هم دلم می گيرد و هم تعجب می کنم.
چه شد که زنان به جنس دوم تبديل شدند؟ تقصير ما مردها بود؟ خودشان مقصر بودند؟ مذهب مقصر بود؟ کار انگلیس هاست؟
هنوز هم در دوستيها و عشق ها ما مردها هستيم که همه جور تصميم می گيريم وبعد تصميم خود را به طرف مقابل می گوييم!
و هنوز که هنوز است مهمترين مشکلشان زنان و دختران در دوستيها ما نگرانی شب زفاف است!
ببخشيد که رک حرف مي زنم،
کسی را می شناسم که به گفته خودش پيش از ازدواج با دهها دختر ارتباط داشته است،(بعد از ازدواج هم گا ه گاهی شيطنت می کند) ولی همين شخص در زمان ازدواج اصرار داشت که همسرش نباید پيش از ازدواج حتی ارتباطی در حد دوستس خيلی ساده با مردی داشته باشد!(بعد از ازدواح ديگر به جای خود!)
وقتی که به اين دوست می گويم چرا آزاديهايي را که برای خودت قایلی برای همسرت نيستی به سادگی می گويد فرق می کند!
فکر می کنيد همسر او از ماجرا خبر ندارد؟یعنی اينقدر ساده است؟
من فکر می کنم فقط وقتی می توانيم انسانهای آزاد( شايد بهتر باشد فقط بگويم انسان،انسان غير آزاد که انسان نيست!) باشيم که ياد بگيريم به حقوق يکديگر جدا از جنسيت نگاه کنيم وقتي ياد گرفتيم که به يکديگر احترام بگذاريم ، ديگران هم به ما احترام خواهند گذاشت.
و مهمتر اين که ياد بگيريم حقوق خودمان را به رسميت بشناسيم .
یکشنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۸۲
بروز نا آرامی خونين در ايذه(ارBBC)
به نظر شما خنده دار نيست(و شايد هم گريه دار) يکی مي گويد چند نفر کشته شده اند ، يکی مي گويد نه!
اول معاون استاندار ايذه است و ديگری معاون امنيتی نيروی انتظامی!
البته اين نيروی انتظامی هم برای خودش اعجوبه ايست:
تير هوايي شليک می کند چند نفر مي ميرند!
از گلوله پلاستيکی استفاده مي کند حدود 30 نفر می ميرند!
شما فکر مي کنيد تقصير با کيست ؟
من فکر مي کنم تقصير با اين مردم است که اينقدر نازک نارنجي شده اند!
نيروی انتظامی چه گناهي کرده است؟
آخه آدمی که نازک نارنجي نباشد با گلوله پلاستيکی می ميرد؟
برای همين و برای حفظ آبروی همين مردم است که هميشه نيروی انتظامی کشته شدن ها را تکذيب می کند!
شما فکر کنيد اگر جهانيان بدانند ايرانی ها با گلوله پلاستيکی و تير هوايي می ميرند ، چه آبرويي از ايران و مسلمين جهان می رود!
Read More
به نظر شما خنده دار نيست(و شايد هم گريه دار) يکی مي گويد چند نفر کشته شده اند ، يکی مي گويد نه!
اول معاون استاندار ايذه است و ديگری معاون امنيتی نيروی انتظامی!
البته اين نيروی انتظامی هم برای خودش اعجوبه ايست:
تير هوايي شليک می کند چند نفر مي ميرند!
از گلوله پلاستيکی استفاده مي کند حدود 30 نفر می ميرند!
شما فکر مي کنيد تقصير با کيست ؟
من فکر مي کنم تقصير با اين مردم است که اينقدر نازک نارنجي شده اند!
نيروی انتظامی چه گناهي کرده است؟
آخه آدمی که نازک نارنجي نباشد با گلوله پلاستيکی می ميرد؟
برای همين و برای حفظ آبروی همين مردم است که هميشه نيروی انتظامی کشته شدن ها را تکذيب می کند!
شما فکر کنيد اگر جهانيان بدانند ايرانی ها با گلوله پلاستيکی و تير هوايي می ميرند ، چه آبرويي از ايران و مسلمين جهان می رود!
يك جامعه شناس: جشن والنتاين ريشه در فرهنگ ايراني ندارد، ايلنا
جامعه شناس محترم خانم مريم يوسفي :
به نظر شما بهتر نيست برای اينکه حرفي را بزنيم يا از موضوعی دفاع يا انتقاد کنيم کمی تاريخ را بررسی کنيم و ببينيم حرفمان چقدر سنديت دارد؟
پيشنهاد می کنم وقتی در مورد روز والنتاين صحبت می کنيد تاريخ آنرا( 24 فوريه) با تاريخ باستاني ايرانی مقايسه کنيد!
24 فوريه در تاريخ ايران باستان تقريبا مصادف است با جشن اسپندگان!(روز زن در ايران باستان)
"اين ماه و به خصوص اين روز عيد زنان بوده است و در اين عيد مردان به زنان بخشش می نمودند[هديه مي دادند] و هنوز اين رسم در اصفهان و ری و ديگر بلد پهله باقي مانده و به فارسي مرد گيران مي گويند". ( آثارالباقيه ،ص 301و302.ابوريحان در کتاب ديکر خود التفهيم می نويسد :"...و پارسيان او را مرد گيران خوانند ، زيرا زنان بر به شوهران خود اقتراح کردندی و آرزوی خواستندی از مردان(به کوشش جلال همايي ص 260)
گرديزی درباره جشن اسفندگان مي نويسد :"...و اين نام فرشته ايست که بر زمين موکل است و زنان پاکيزه مستوره و اندر روزگار پيشين اين عيد خاصه مر زنان را بودی، و اين روز را مرد گيران گفتندی ، که به مرا خويش مرد گرفتندی..."(زين الاخبار ، ص 247)
حتی اگر والنتاين ريشه ايرانی نداشته باشد، باز هم در فرهنگ ايرانی پذيرفته است، نکند منظور شما از فرهنگ ايرانی چيزی است که بيست و چند سال است به عنوان فرهنگ ايرانی تبليغ مي شود؟
Read More
جامعه شناس محترم خانم مريم يوسفي :
به نظر شما بهتر نيست برای اينکه حرفي را بزنيم يا از موضوعی دفاع يا انتقاد کنيم کمی تاريخ را بررسی کنيم و ببينيم حرفمان چقدر سنديت دارد؟
پيشنهاد می کنم وقتی در مورد روز والنتاين صحبت می کنيد تاريخ آنرا( 24 فوريه) با تاريخ باستاني ايرانی مقايسه کنيد!
24 فوريه در تاريخ ايران باستان تقريبا مصادف است با جشن اسپندگان!(روز زن در ايران باستان)
"اين ماه و به خصوص اين روز عيد زنان بوده است و در اين عيد مردان به زنان بخشش می نمودند[هديه مي دادند] و هنوز اين رسم در اصفهان و ری و ديگر بلد پهله باقي مانده و به فارسي مرد گيران مي گويند". ( آثارالباقيه ،ص 301و302.ابوريحان در کتاب ديکر خود التفهيم می نويسد :"...و پارسيان او را مرد گيران خوانند ، زيرا زنان بر به شوهران خود اقتراح کردندی و آرزوی خواستندی از مردان(به کوشش جلال همايي ص 260)
گرديزی درباره جشن اسفندگان مي نويسد :"...و اين نام فرشته ايست که بر زمين موکل است و زنان پاکيزه مستوره و اندر روزگار پيشين اين عيد خاصه مر زنان را بودی، و اين روز را مرد گيران گفتندی ، که به مرا خويش مرد گرفتندی..."(زين الاخبار ، ص 247)
حتی اگر والنتاين ريشه ايرانی نداشته باشد، باز هم در فرهنگ ايرانی پذيرفته است، نکند منظور شما از فرهنگ ايرانی چيزی است که بيست و چند سال است به عنوان فرهنگ ايرانی تبليغ مي شود؟
اين متن را در وبلاگ ترسا ديدم، که او هم از طبرستاننقل کرده بود، کهطبرستان هم از فروهرپاک برداشته بود!
اينطوی شد که من فروهر پاک را کشف کردم ، اگر شما هم مثل من با خواندن اين متن احساس غرور می کنيد بهتر است به فروهر پاک سر بزنيد:
نامه مضحک عمر الخطاب ، به یزدگرد سوم
پس از نبرد دليرانه و رزم پهلوانی قادسيه وکشته شدن سپهسالار ايران "رستم فرخزاد" به دست اعراب که توفان شن بر سپاهيان ايران فرو ريخت و مايه شکستشان شد، نيروهای رزمنده ايران پراکنده شدند.
يزدگردسوم شاهنشاه دلاور و بيباک ايران، به اميد فراهم کردن نيروهای کار آمد و پيکارجوی تازه، تلاشی همه سويه را آغاز کرد. ميان نبرد قادسيه تا نهاوند، چهار ماه به درازا کشيد. عمرابن خطاب در اين ميانه نامه اي به شاهنشاه ايران می فرستد که پاسخی دندان شکن دريافت می کند.
او در اين نامه يزدگرد را به خدا پرستی و دست کشيدن از آتش پرستی و روی آوردن به خدای تازيان به نام "الله و اکبر" و پذيرفتن دين اسلام فرا می خواند.
متن نامه عمربن الخطاب ، به یزدگرد سوم
بسم الله الرحمن الرحیم
از : عمربن الخطاب خليفه مسلمين
به: يزدگرد سوم شاه فارسی
من آينده خوبی برای تو و ملتت نمی بينم ، مگر اينکه پيشنهاد من را قبول کرده و بيعت نمايی .
زمانی سرزمين تو بر نيمی از جهان شناخته شده حکومت می کرد ليکن اکنون چگونه افول کرده ؟ ارتش تو در تمام جبهه ها شکست خورده و ملت تو محکوم به فناست . من راهی را برای نجات به تو پيشنهاد می کنم .شروع کن به عبادت خدای يگانه ، يک خدای واحد، تنها خدايی که خالق همه چيز در جهان است ما پيغام او را برای تو و جهان می آوريم به ملتت فرمان ده که آتش پرستی را که کذب می باشد ، متوقف کنند و به ما بپيوندند ، برای پيوستن به حقيقت .
الله خدای حقيقی را بپرستيد ، خالق جهان را ، الله را پرستش نماييد و اسلام را به عنوان راه رستگاری خود قبول کنيد اکنون به راههای شرک و پرستشهای کذب پايان ده و اسلام بياوريد تا بتوانيد الله اکبر را به عنوان ناجی خود قبول کنيد . با اجرای اين تو تنها راه بقای خود و صلح برای پارسيان را پيدا خواهی نمود ، اگر تو بدانی چه چيز برای پارسيان بهتر است تو اين راه را انتخاب خواهی کرد ، بيعت تنها راه می باشد .
الله اکبر
(محل مهر عمر)
خليفه مسلمين عمربن الخطاب
************************************************************************************
يزدگرد سوم ، شاهنشاه ايران به او چنين پاسخ می دهد:
به نام اهورا مزدا، آفريننده جان و خرد
از سوی شاهنشاه ايران، يزدگرد به عمرابن خطاب خليفه تازيان
تو در اين نامه ما ايرانيان را به سوی خدای خود که "الله اکبر"نام داده ايد، می خوانيد و از روی نادانی و بيابان نشينی، خود بی آنکه بدانيد ما کيستيم و چه می پرستيم، می خواهيد که به سوی خدای شما بياييم و "الله اکبر" پرست شويم.
شگفتا که تو در پايه خليفه عرب نشسته يي ولی آگاهيهای تو از يک عرب بيابان نشين فراتر نمی رود. به من پيشنهاد می کنی که خدا پرست شوم. ای مردک، هزاران سالست که آرياييان در اين سرزمين فرهنگ و هنر، يکتا پرست می باشند و روزانه پنج بار به درگاهش نيايش می کنند. هنگامی که ما پايه های مردمی و نيکو ورزی و مهربانی را در سراسر جهان می ريختيم و پرچم "پندار نيک، گفتار نيک و کردار نيک" را در دست داشتيم، تو و نياکانت در بيابانها می گشتيد و مار و سوسمار می خورديد و دختران بيگناهتان را زنده به گور می کرديد.
تازيان که برای آفريده های خدا ارزشی نمی شناسند و سنگدلانه آنها را از دم تيغ می گذرانند و زنان را آزار می دهند و دختران را زنده به گور می کنند و به کاروانها می تازند و به راهزنی و کشتار و ربودن زن و همسر مردم دست می زنند، چگونه مارا که از همه اين زشتيها بيزاريم، می خواهند آموزش خدا پرستی بدهند؟
به من می گويي که از آتش پرستی دست بردارم و خدا پرست شوم؟ ما مردم ايران، خدا را در روشنايي می بينيم. فروغ و روشنايي تابناک و گرمای خورشيدی آتش در دل و روان ما، جان می بخشند و گرمی دلپذير آنها، دلها و روانهای ما را به يکديگر نزديک می کنند تا مردم دوست، مهربان، مردم دار، نيکخواه باشيم و رادی و گذشت را پيشه سازيم و پرتو يزدانی را در دلهای خود هماره زنده نگهداريم.
خدای ما "اهورا مزدای" بزرگ است و شگفت انگيز است که تازه شما هم او را خواسته ايد نام بدهيد و "الله و اکبر" را برای او بر گزيده ايد و او را به اين نام صدا می کنيد. ولی ما با شما يکسان نيستيم، زيرا ما به نام "اهورا مزدا" مهرورزی و نيکی و خوبی و گذشت می کنيم و به درماندگان و سيه روزان، ياری می رسانيم و شما به نام "الله اکبر" خدای آفريده خودتان دست به کشتار و بدبختی آفرينی و سيه روزی ديگران می زنيد.
چه کسی در اين ميان تبهکار است، خدای شما که فرمان کشتار و تاراج و نابودی را می دهد؟ يا شما که به نام او چنين می کنيد؟ يا هردو؟
شما از دل بيابانهای تفته و سوخته که همه روزگارتان را به ددمنشی و بيابان گردی گذرانده ايد، برخاسته ايد و با شمشير و لشکر کشی می خواهيد آموزش خدا پرستی به مردمانی بدهيد که هزاران سالست شهريگرند و فرهنگ و دانش و هنر را همچون پشتوانه نيرو مندی در دست دارند؟ شما به نام "الله اکبر" به اين لشکريان اسلام جز ويرانی و تاراج و کشتار چه آموخته ايد که می خواهيد ديگران را هم به سوی اين خدای خودتان بکشيد؟
امروز تنها نا يکسانی که مردم ايران با گذشته دارند آن است که ارتش آنها که فرمانبردار "اهورا مزدا" بوده، از ارتش تازيان، که تازه پيرو"الله اکبر"شده اند، شکست خورده اند و مردم ايران به زور شمشير شما تازيان بايد همان خدا را ولی با نام تازی بپذيرند و بپرستند و در روز پنج بار به زبان عربی برايش نماز بگذارند. زيرا "الله اکبر" شما تنها زبان عربی می داند.
به تو سفارش می کنم به دل همان بيابانهای سوزان پر سوسمار خويش برگرد و مشتی تازی بيابان گرد و سنگدل را به سوی شهرهای آباد همچون جانوران هار، رها مکن و از کشتار مردم و تاراج دارايي آنان و ربودن همسران و دخترانشان به نام "الله اکبر" خود داری نما و دست از اين زشتکاری ها و تبهکاريها بکش.
آرياييان، مردمی با گذشت، مهربان و نيک انديشند. هر جا رفته اند تخم نيکی و دوستی و درستی پاشيده اند. از اين رو از کيفر دادن شما برای نابکاريهای تو و تازيان، چشم خواهند پوشيد.
شما با همان "الله اکبر" تان در همان بيابان بمانيد و به شهرها نزديک مشويد که باورتان بسيار هراسناک و رفتارتان ددمنشانه است.
مهر
یزدگرد ساسانی
***********************************************************************
برگرفته از كتاب كارنامه دكتر كوروش آريامنش. (نامه يزدگرد سوم به عمر)
Read More
اينطوی شد که من فروهر پاک را کشف کردم ، اگر شما هم مثل من با خواندن اين متن احساس غرور می کنيد بهتر است به فروهر پاک سر بزنيد:
نامه مضحک عمر الخطاب ، به یزدگرد سوم
پس از نبرد دليرانه و رزم پهلوانی قادسيه وکشته شدن سپهسالار ايران "رستم فرخزاد" به دست اعراب که توفان شن بر سپاهيان ايران فرو ريخت و مايه شکستشان شد، نيروهای رزمنده ايران پراکنده شدند.
يزدگردسوم شاهنشاه دلاور و بيباک ايران، به اميد فراهم کردن نيروهای کار آمد و پيکارجوی تازه، تلاشی همه سويه را آغاز کرد. ميان نبرد قادسيه تا نهاوند، چهار ماه به درازا کشيد. عمرابن خطاب در اين ميانه نامه اي به شاهنشاه ايران می فرستد که پاسخی دندان شکن دريافت می کند.
او در اين نامه يزدگرد را به خدا پرستی و دست کشيدن از آتش پرستی و روی آوردن به خدای تازيان به نام "الله و اکبر" و پذيرفتن دين اسلام فرا می خواند.
متن نامه عمربن الخطاب ، به یزدگرد سوم
بسم الله الرحمن الرحیم
از : عمربن الخطاب خليفه مسلمين
به: يزدگرد سوم شاه فارسی
من آينده خوبی برای تو و ملتت نمی بينم ، مگر اينکه پيشنهاد من را قبول کرده و بيعت نمايی .
زمانی سرزمين تو بر نيمی از جهان شناخته شده حکومت می کرد ليکن اکنون چگونه افول کرده ؟ ارتش تو در تمام جبهه ها شکست خورده و ملت تو محکوم به فناست . من راهی را برای نجات به تو پيشنهاد می کنم .شروع کن به عبادت خدای يگانه ، يک خدای واحد، تنها خدايی که خالق همه چيز در جهان است ما پيغام او را برای تو و جهان می آوريم به ملتت فرمان ده که آتش پرستی را که کذب می باشد ، متوقف کنند و به ما بپيوندند ، برای پيوستن به حقيقت .
الله خدای حقيقی را بپرستيد ، خالق جهان را ، الله را پرستش نماييد و اسلام را به عنوان راه رستگاری خود قبول کنيد اکنون به راههای شرک و پرستشهای کذب پايان ده و اسلام بياوريد تا بتوانيد الله اکبر را به عنوان ناجی خود قبول کنيد . با اجرای اين تو تنها راه بقای خود و صلح برای پارسيان را پيدا خواهی نمود ، اگر تو بدانی چه چيز برای پارسيان بهتر است تو اين راه را انتخاب خواهی کرد ، بيعت تنها راه می باشد .
الله اکبر
(محل مهر عمر)
خليفه مسلمين عمربن الخطاب
************************************************************************************
يزدگرد سوم ، شاهنشاه ايران به او چنين پاسخ می دهد:
به نام اهورا مزدا، آفريننده جان و خرد
از سوی شاهنشاه ايران، يزدگرد به عمرابن خطاب خليفه تازيان
تو در اين نامه ما ايرانيان را به سوی خدای خود که "الله اکبر"نام داده ايد، می خوانيد و از روی نادانی و بيابان نشينی، خود بی آنکه بدانيد ما کيستيم و چه می پرستيم، می خواهيد که به سوی خدای شما بياييم و "الله اکبر" پرست شويم.
شگفتا که تو در پايه خليفه عرب نشسته يي ولی آگاهيهای تو از يک عرب بيابان نشين فراتر نمی رود. به من پيشنهاد می کنی که خدا پرست شوم. ای مردک، هزاران سالست که آرياييان در اين سرزمين فرهنگ و هنر، يکتا پرست می باشند و روزانه پنج بار به درگاهش نيايش می کنند. هنگامی که ما پايه های مردمی و نيکو ورزی و مهربانی را در سراسر جهان می ريختيم و پرچم "پندار نيک، گفتار نيک و کردار نيک" را در دست داشتيم، تو و نياکانت در بيابانها می گشتيد و مار و سوسمار می خورديد و دختران بيگناهتان را زنده به گور می کرديد.
تازيان که برای آفريده های خدا ارزشی نمی شناسند و سنگدلانه آنها را از دم تيغ می گذرانند و زنان را آزار می دهند و دختران را زنده به گور می کنند و به کاروانها می تازند و به راهزنی و کشتار و ربودن زن و همسر مردم دست می زنند، چگونه مارا که از همه اين زشتيها بيزاريم، می خواهند آموزش خدا پرستی بدهند؟
به من می گويي که از آتش پرستی دست بردارم و خدا پرست شوم؟ ما مردم ايران، خدا را در روشنايي می بينيم. فروغ و روشنايي تابناک و گرمای خورشيدی آتش در دل و روان ما، جان می بخشند و گرمی دلپذير آنها، دلها و روانهای ما را به يکديگر نزديک می کنند تا مردم دوست، مهربان، مردم دار، نيکخواه باشيم و رادی و گذشت را پيشه سازيم و پرتو يزدانی را در دلهای خود هماره زنده نگهداريم.
خدای ما "اهورا مزدای" بزرگ است و شگفت انگيز است که تازه شما هم او را خواسته ايد نام بدهيد و "الله و اکبر" را برای او بر گزيده ايد و او را به اين نام صدا می کنيد. ولی ما با شما يکسان نيستيم، زيرا ما به نام "اهورا مزدا" مهرورزی و نيکی و خوبی و گذشت می کنيم و به درماندگان و سيه روزان، ياری می رسانيم و شما به نام "الله اکبر" خدای آفريده خودتان دست به کشتار و بدبختی آفرينی و سيه روزی ديگران می زنيد.
چه کسی در اين ميان تبهکار است، خدای شما که فرمان کشتار و تاراج و نابودی را می دهد؟ يا شما که به نام او چنين می کنيد؟ يا هردو؟
شما از دل بيابانهای تفته و سوخته که همه روزگارتان را به ددمنشی و بيابان گردی گذرانده ايد، برخاسته ايد و با شمشير و لشکر کشی می خواهيد آموزش خدا پرستی به مردمانی بدهيد که هزاران سالست شهريگرند و فرهنگ و دانش و هنر را همچون پشتوانه نيرو مندی در دست دارند؟ شما به نام "الله اکبر" به اين لشکريان اسلام جز ويرانی و تاراج و کشتار چه آموخته ايد که می خواهيد ديگران را هم به سوی اين خدای خودتان بکشيد؟
امروز تنها نا يکسانی که مردم ايران با گذشته دارند آن است که ارتش آنها که فرمانبردار "اهورا مزدا" بوده، از ارتش تازيان، که تازه پيرو"الله اکبر"شده اند، شکست خورده اند و مردم ايران به زور شمشير شما تازيان بايد همان خدا را ولی با نام تازی بپذيرند و بپرستند و در روز پنج بار به زبان عربی برايش نماز بگذارند. زيرا "الله اکبر" شما تنها زبان عربی می داند.
به تو سفارش می کنم به دل همان بيابانهای سوزان پر سوسمار خويش برگرد و مشتی تازی بيابان گرد و سنگدل را به سوی شهرهای آباد همچون جانوران هار، رها مکن و از کشتار مردم و تاراج دارايي آنان و ربودن همسران و دخترانشان به نام "الله اکبر" خود داری نما و دست از اين زشتکاری ها و تبهکاريها بکش.
آرياييان، مردمی با گذشت، مهربان و نيک انديشند. هر جا رفته اند تخم نيکی و دوستی و درستی پاشيده اند. از اين رو از کيفر دادن شما برای نابکاريهای تو و تازيان، چشم خواهند پوشيد.
شما با همان "الله اکبر" تان در همان بيابان بمانيد و به شهرها نزديک مشويد که باورتان بسيار هراسناک و رفتارتان ددمنشانه است.
مهر
یزدگرد ساسانی
***********************************************************************
برگرفته از كتاب كارنامه دكتر كوروش آريامنش. (نامه يزدگرد سوم به عمر)
قسم حضرت عباس را بور کنيم یا دم خروس را؟
آقا جان مگر ما روز جمعه کور تشريف داشتيم؟
يا همانطور که فبلا گفته بودم چشم ما قادر به ديدن فرشته های آسمانی در پای صندوقهای رای نبود؟
ما که کسي را نديديم ، حالا اين هيچ کس چطور تبديل مي شود به 7-8 ميليون نفر، فقط می تواند امداد غيبي و کمک امام زمان باشد!
Read More
آقا جان مگر ما روز جمعه کور تشريف داشتيم؟
يا همانطور که فبلا گفته بودم چشم ما قادر به ديدن فرشته های آسمانی در پای صندوقهای رای نبود؟
ما که کسي را نديديم ، حالا اين هيچ کس چطور تبديل مي شود به 7-8 ميليون نفر، فقط می تواند امداد غيبي و کمک امام زمان باشد!
شنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۲
دلتنگيها -1
ديروز با يکی از دوستان قديمی توی خيابان قدم مي زديم و به صندوق های خالی رای می خنديديم ،
بعد به پارکی رفتيم که تمام دوره نوجوانی و ابتدای جوانيمان در آن گذشته بود!، بهانه درس خواندن بود البته و تنها چيزی که خوانده نمی شد درس بود! همه اش شاملو بود و کسرايي، صادق هدايت و چوبک و کتابهايشان که با کلی ترس و لرز از دست فروشهای خيابان انقلاب خريده بوديم!
ساعتها در مورد آنروز ها حرف زديم و خاطرات مشترکمان را مرور کردیم ، از پنهان کردن کتاب صادق لای درختها در زمان حمله نیرو های گشت تارالله و ... تا پيرمردی که از ملاقاتش با هدايت در کافه نادری حرف می زد.
شب که می خواستم بخوابم سعی کردم باز هم يادم بيايد که چه گذشت بر نسل ما ! نسلی که به آن نسل دوم می گويم!
اين حرفها را نه برای ايجاد حس دلرحمی مي گويم، نه شکايت از زمانه است (يادش بخير آقای شکوهی معلم دوره دبيرستانمان که مي گفت : ‘نسل انقلاب ، نسل فنا شده است’)، فقط دلتنگي هايي است که فکر می کنم بالاخره بايد يک جايي گفته شود( گيرم که کسی نخواند).
سالهای انقلاب بود و ما بسيار کوچک و از ديد ما تظاهرات درست مثل فيلمها بود، فقط می دانستيم که با شنيدن صدای شعار ها يا صدای تير اندازی بايد به سرعت محل را ترک کنيم و به خانه برويم ، اما مگر کنجکاويهای کودکانه مي گذاشت؟
پنهان شدن پشت تير چراغ برق! یا پشت درخت يا حداکثر پشت در خانه!
نمی دانم اين قانون طبيعت است يا تربيت خانوادگی که پسر بچه ها عاشق تفنگ و صدای تير و .. می شوند و دختر بچه ها عاشق نقشهای مادرانه يا پرستارانه!
در هر حال به حکم طبيعت يا تربيت ما عاشق تير اندازی بوديم ودر تمام بازيهای کودکانه ما تفنگ نقشی اساسی داشت!.....
.............................
اما تير اندازی واقعی چیز ديگری بود... صدایش گوش را کرد می کرد و آدمهايي که بعد از مردن دوباره بلند نمی شدند تا دوباره بازی کنند!..............
بعد انقلاب شد! یعنی ما که نفهميديم ( يک بچه 5-6 ساله از انقلاب چه می فهمد؟)به ما گفتند شاه که يک آدم بد بوده رفته!
می گفتند : شاه دروغ گو بود ، مگر نديديد دماغش چقدر بزرگ بود؟(مثل پينوکيو!)
مدرسه بود و معلمهای انقلاب زده : امشب توی ماه را ببينيد اگر با خلوص نيت ببينيد عکس امام را در ماه خواهيد ديد!
و من که هر چه زور می زدم هيچ چيز جز چاله و چوله های ماه نمي ديدم بايد برای حفظ ظاهر مي گفتم که ديدم!
(قضيه آن دو خياط و آن پادشاه را يادتان هست که لباسی دوختند که فقط حلال زاده ها می توانستند ببينند؟)
--------------------------------------
من عاشق کتاب بودم و در نزديکی مدرسه ما يکي از شعبه های فروشگاه کوروش بود(بعد ها تبديل شد به قدس)
این فرروشگاه کتاب فروشی ای داشت که پاتوق اين پسر بچه 7-8 ساله بود.
فروشنده های اين کتاب فروشی مرد و زن مهربانی بودند که حضور يک پسر بچه که تمام کتابهايشان را به هم می ريخت( و دست آخر ماهی يک کتاب می خريد) ، به هيچ وجه ناراحتشان نمی کرد. برعکس کلی هم راهنمايي اش می کردند.
کتابهای طلايي بود و تعدادی کتابهای علمی (مثل چگونه يک راديوی ترانزیيستوری بسازيم؟) ....
کنار اين فروشگاه کوروش هميشه چند پسر و دختر نوجوان و شايد جوان ايستاده بودند و کتابها و روزنامه می فروختند ( بعد ها فهميدم روزنامه های مجاهدين،فداييان و ... بوده است) هميشه طبق عادت نگاهی به کتابها و روزنامه های چيده شده می انداختم و چون بيشتر وقتها حتی نمی توانستم نام آنها را بخوانم با تعجب به فروشنده هايشان نگاه می کردم و در ذهنم آرزوی روزی را داشتم که بتوانم مثل آنها اين کتابها را بخوانم....
يک بار که از فروشگاه بر می گشتم بيرون فروشگاه شلوغ بود. همه در حال دويدن بودند( درست مثل انقلاب ) من هم به نزديک ترین پناهگاه(پشت يک تير چراغ برق داخل کوچه!) پناه بردم. صدای تیراندازی و فرياد آدمها بلند بود و یکی از دستفروشها به زمين افتاد و دوستانش کشان کشان او را بردند.ولی جايي که افتاده بود پر از خون بود.اين پسر بچه 7-8 ساله ديگر تا چند ماه به فروشگاه مورد علاقه اش نمی رفت(نه اينکه ترسيده باشد! وقت نمی کرد !!!).
بعد ها فهميدم که خوب انقلاب پيروز شده است ، حکومت در دست گروهی است ، پس بقيه بايد تصفيه شوند!....
Read More
ديروز با يکی از دوستان قديمی توی خيابان قدم مي زديم و به صندوق های خالی رای می خنديديم ،
بعد به پارکی رفتيم که تمام دوره نوجوانی و ابتدای جوانيمان در آن گذشته بود!، بهانه درس خواندن بود البته و تنها چيزی که خوانده نمی شد درس بود! همه اش شاملو بود و کسرايي، صادق هدايت و چوبک و کتابهايشان که با کلی ترس و لرز از دست فروشهای خيابان انقلاب خريده بوديم!
ساعتها در مورد آنروز ها حرف زديم و خاطرات مشترکمان را مرور کردیم ، از پنهان کردن کتاب صادق لای درختها در زمان حمله نیرو های گشت تارالله و ... تا پيرمردی که از ملاقاتش با هدايت در کافه نادری حرف می زد.
شب که می خواستم بخوابم سعی کردم باز هم يادم بيايد که چه گذشت بر نسل ما ! نسلی که به آن نسل دوم می گويم!
اين حرفها را نه برای ايجاد حس دلرحمی مي گويم، نه شکايت از زمانه است (يادش بخير آقای شکوهی معلم دوره دبيرستانمان که مي گفت : ‘نسل انقلاب ، نسل فنا شده است’)، فقط دلتنگي هايي است که فکر می کنم بالاخره بايد يک جايي گفته شود( گيرم که کسی نخواند).
سالهای انقلاب بود و ما بسيار کوچک و از ديد ما تظاهرات درست مثل فيلمها بود، فقط می دانستيم که با شنيدن صدای شعار ها يا صدای تير اندازی بايد به سرعت محل را ترک کنيم و به خانه برويم ، اما مگر کنجکاويهای کودکانه مي گذاشت؟
پنهان شدن پشت تير چراغ برق! یا پشت درخت يا حداکثر پشت در خانه!
نمی دانم اين قانون طبيعت است يا تربيت خانوادگی که پسر بچه ها عاشق تفنگ و صدای تير و .. می شوند و دختر بچه ها عاشق نقشهای مادرانه يا پرستارانه!
در هر حال به حکم طبيعت يا تربيت ما عاشق تير اندازی بوديم ودر تمام بازيهای کودکانه ما تفنگ نقشی اساسی داشت!.....
.............................
اما تير اندازی واقعی چیز ديگری بود... صدایش گوش را کرد می کرد و آدمهايي که بعد از مردن دوباره بلند نمی شدند تا دوباره بازی کنند!..............
بعد انقلاب شد! یعنی ما که نفهميديم ( يک بچه 5-6 ساله از انقلاب چه می فهمد؟)به ما گفتند شاه که يک آدم بد بوده رفته!
می گفتند : شاه دروغ گو بود ، مگر نديديد دماغش چقدر بزرگ بود؟(مثل پينوکيو!)
مدرسه بود و معلمهای انقلاب زده : امشب توی ماه را ببينيد اگر با خلوص نيت ببينيد عکس امام را در ماه خواهيد ديد!
و من که هر چه زور می زدم هيچ چيز جز چاله و چوله های ماه نمي ديدم بايد برای حفظ ظاهر مي گفتم که ديدم!
(قضيه آن دو خياط و آن پادشاه را يادتان هست که لباسی دوختند که فقط حلال زاده ها می توانستند ببينند؟)
--------------------------------------
من عاشق کتاب بودم و در نزديکی مدرسه ما يکي از شعبه های فروشگاه کوروش بود(بعد ها تبديل شد به قدس)
این فرروشگاه کتاب فروشی ای داشت که پاتوق اين پسر بچه 7-8 ساله بود.
فروشنده های اين کتاب فروشی مرد و زن مهربانی بودند که حضور يک پسر بچه که تمام کتابهايشان را به هم می ريخت( و دست آخر ماهی يک کتاب می خريد) ، به هيچ وجه ناراحتشان نمی کرد. برعکس کلی هم راهنمايي اش می کردند.
کتابهای طلايي بود و تعدادی کتابهای علمی (مثل چگونه يک راديوی ترانزیيستوری بسازيم؟) ....
کنار اين فروشگاه کوروش هميشه چند پسر و دختر نوجوان و شايد جوان ايستاده بودند و کتابها و روزنامه می فروختند ( بعد ها فهميدم روزنامه های مجاهدين،فداييان و ... بوده است) هميشه طبق عادت نگاهی به کتابها و روزنامه های چيده شده می انداختم و چون بيشتر وقتها حتی نمی توانستم نام آنها را بخوانم با تعجب به فروشنده هايشان نگاه می کردم و در ذهنم آرزوی روزی را داشتم که بتوانم مثل آنها اين کتابها را بخوانم....
يک بار که از فروشگاه بر می گشتم بيرون فروشگاه شلوغ بود. همه در حال دويدن بودند( درست مثل انقلاب ) من هم به نزديک ترین پناهگاه(پشت يک تير چراغ برق داخل کوچه!) پناه بردم. صدای تیراندازی و فرياد آدمها بلند بود و یکی از دستفروشها به زمين افتاد و دوستانش کشان کشان او را بردند.ولی جايي که افتاده بود پر از خون بود.اين پسر بچه 7-8 ساله ديگر تا چند ماه به فروشگاه مورد علاقه اش نمی رفت(نه اينکه ترسيده باشد! وقت نمی کرد !!!).
بعد ها فهميدم که خوب انقلاب پيروز شده است ، حکومت در دست گروهی است ، پس بقيه بايد تصفيه شوند!....
جشن اسپندگان
در ما اسفند هستيم!
چند لحظه به انتخابات و سياست و اين جور چيزها فکر نکنيد!
ماه اسفند در فرهنگ ايرانی ماه مهمی است!
اسفند ماه زن است و 5 روز اول اسفند جشن اسپندگان!
(سپندارمذ) يا اسفند امروزي ، نام چهارمين امشاسپند و نام پنجمين روز هر ماه است كه در جهان مادي نگهبان زمين مي باشد. سپنته آرمئيتي ، فروزه اي است با ويژگيهاي زنانه و مادرانه يعني مهر و عشق بي پايان و تواضع و فروتني كه به راستي زمين نمادي نيكو بر آن است.
روز و ماه زن را به تمام مادران ،زنان و دختران ايرانی شاد باش مي گويم و افتخار مي کنم که از مادری ايرانی زاده شدم.
باور دارم که در پناه کردار نیک ، گفتار نيک و پندار نيک می توان دنيايي ساخت سراسر اميد، پاکی و آسايش
برای فرزندان اين خاک آريايي ( از ما که گذشت ).
Read More
در ما اسفند هستيم!
چند لحظه به انتخابات و سياست و اين جور چيزها فکر نکنيد!
ماه اسفند در فرهنگ ايرانی ماه مهمی است!
اسفند ماه زن است و 5 روز اول اسفند جشن اسپندگان!
(سپندارمذ) يا اسفند امروزي ، نام چهارمين امشاسپند و نام پنجمين روز هر ماه است كه در جهان مادي نگهبان زمين مي باشد. سپنته آرمئيتي ، فروزه اي است با ويژگيهاي زنانه و مادرانه يعني مهر و عشق بي پايان و تواضع و فروتني كه به راستي زمين نمادي نيكو بر آن است.
روز و ماه زن را به تمام مادران ،زنان و دختران ايرانی شاد باش مي گويم و افتخار مي کنم که از مادری ايرانی زاده شدم.
باور دارم که در پناه کردار نیک ، گفتار نيک و پندار نيک می توان دنيايي ساخت سراسر اميد، پاکی و آسايش
برای فرزندان اين خاک آريايي ( از ما که گذشت ).
من با اين آقای سيد ابراهيم نبوی زياد ميانه ای ندارم!( به همان دليلی که با دوم خردادی ها و نمايندگان استعفا داده ندارم) ولی خوب اين آقای سيد ابراهيم نبوی نثر قشنگی دارد و حرفهای قشنگی می زند.
گيرم که من از بعضی کارهايش ( مثل اعتراف کردن) خوشم نيايد ولی دليل نمی شود که حرفهايش را نخوانم!
در دنيای امروز بهترين کار خواندن و فکر کردن نظرهای مختلف است، حتی اگر با آنها مشکل داشته باشی!
حتی اگر به نظرت برسد که چرا تا داخل گود بودند اينطوری حرف نمی زدند و تا بيرون رفتند اينطوری حرف می زنند!
اين مهم نيست ، مهم اين است که فعلا حرف می زنند و حرفهای قشنگی هم مي زنند!
ظاهرا اين اخرين مطلبی است که در وب سايت مرحوم! سيد ابراهيم نبوی نوشته شده است و تا به راه افتادن يک وب سايت جديد مجبوريم نوشته هايش را در gooya
بخوانيم!
سخن هفته: رهبری کجا را زد؟ ابراهيم نبوياين نوشته 6 روز قبل در سايت نبوي آن لاين گذاشته شده بود. بلافاصله بعد از گذاشتن اين نوشته و خبر هفته سايت نبوي آن لاين به غيبت كبري دچار شد. لذا تا اطلاع ثانوي مطالب ابراهيم نبوي را از گويا و هرجاي ديگر كه مطالب را نقل كند مي خوانيد.
رهبری کجا را زد؟
ناطق نوری: من در بيت هستم و می فهمم رهبری کجا را زد.
با توجه به ضربه وارده و شهادت يکی از شهود( آقای ناطق نوری) که در محل وقوع جرم( وارد کردن ضربه و ضرب و شتم مضروب) حضور داشته، و با توجه به معاينه مضروب مربوطه( ملت ايران و نمايندگانش) بدينوسيله گزارش احتمالی ضربه بر اساس مشاهدات پزشکی اعلام می گردد:
گزارش پزشکی قانونی از مضروب شدن نمايندگان ملت
مضروب: نمايندگان مجلس که به عنوان نماينده ملت مجروح شدند.
ضارب: مقام معظم رهبری و شورای محترم نگهبان
شاهد: علی اکبر ناطق نوری معروف به حاج آقا ناطق
محل وقوع جرم: بيت
آلت جرم: نامعلوم است
گزارش تفصيلی: در تاريخ 15 بهمن 1382 راس ساعت 2 و 28 دقيقه مضروب مربوطه که به مدت 23 روز در حال نشستن به سر می برد، توسط ضارب مربوطه که پس از سه روز که از جايش تکان نخورده، و بنا به اظهار شهود احتمالا در حال برنامه ريزی و لذا تعمد در عمل بوده، مورد ضربه شديد قرار گرفته و مجبور شد از جايش بلند شده و به محل نامعلومی انتقال يابد. احتمالات ضربه وارده به شرح زير است:
1) جمجمه: با توجه به اينکه مضروب مدتها بود که حق استفاده از عقلش را نداشت، لذا احتمال ورود ضربه به محل مقتضی بعيد است. اثر ضربه به جمجمه مشاهده نشد و با توجه به اينکه مضروب عليه بعد از ضربه عاقلانه تصميم به عدم شرکت در انتخابات گرفت، لذا معلوم است که ضربه به اين محل وارد نشده است.
2) چشم: اثرات ضعيف شدن و اعوجاج در ديد در جريان معاينه مشاهده شد، اما با توجه به اينکه مضروب مذکور از مدتها قبل احساس می کرد وضعيت آينده را به روشنی می بيند، احتمالا بيماری مذکور( خوش بينی ناشی از نزديک بينی) در مضروب سابقه داشته و لذا معلوم است که ضربه مورد ادعای شاهد در بيت مذکور به چشم وارد نشده است.
3) زبان و دهان: محل زبان و دهان مورد معاينه دقيق قرار گرفت و احتمال ضربه به اين محل بعيد تشخيص داده نشد. مضروب پس از اصابت ضربه به مدت چند ساعت دچار سکوت و لکنت شده و کلمات مبهمی مانند شايد شرکت کنيم و وزارت اطلاعات قرار است اوضاع را معلوم کند و آقا دستور حل مشکل را فرمودند و تتتحريم نميکککنموووليششايدشششرککتنکککنم را به صورت الکن ابراز داشت. اما بعد از چند ساعت از گذشت ضربه، مضروب مثل بلبل حرف زد. بنا بر اين زدن ضربه توی دهان ملت محرز، ولی کم اثر بوده است.
4) گوش: محل گوش ملت مشاهده شد و با بررسی سابقه معلوم شد مدتها در اثر شنيدن سخنرانی های نامربوط دچار ثقل سامعه شده و در زمان وقوع جرم فقط 30 درصد شنوايی داشته است. اثر ضربه بر روی گوش مشاهده نشد.
5) گردن و شانه و قفسه سينه: در محل زير گردن اثر چند گازگرفتگی و در محل پشت شانه چند کبودی کهنه مشاهده شد، بنا به اظهار مضروب مورد معاينه، ضربات وارده و گازگرفتگی چند ماه پيش در ماه تير در اثر حمله موجوداتی به نام لباس شخصی بوجود آمده و در واقعه اخير( واقعه مضروب شدن در بيت) به محل مذکور ضربه وارد نشده است.
6) از ناحيه نوک پا تا زانو: محل مذکور مشاهده شد و آثار واريس و ورم در آن مشاهده شد. گويا اثر مذکور به دليل تحصن مفرط( سندروم مبل) و عدم راهپيمايی و راه نرفتن در خيابان بوجود آمده. به دليل اينکه مضروب عليه در زمان اصابت ضربه در حال نشسته بود، احتمال اصابت ضربه به محل مذکور بعيد است.
7) محل ران( از زانو تا کشاله ران): محل مذکور معاينه شد و اثر ضربه بر روی آن کشف نشد. چون در زمان وقوع جرم و اصابت ضربه مضروب عليه روی مبل نشسته بود ضربه به ران اصابت نکرده است.
8) محل شکم( از زير ديافراگم تا بالای کشاله ران): اين ناحيه به دليل مصرف بدون برنامه غذايی دچار تورم( سندروم جمهوری اسلامی) بوده و به دليل علاقه ضارب به رفع آسيب های مربوطه به اين بخش اثر ضربه خارجی مشاهده نشد.
9) ناحيه ميانی( فرانتال کيس): ناحيه مذکور مشاهده دقيق شده و اثر ضربه بر آن تشخيص داده شد. گويا ضارب برای جلوگيری از اصابت ضربه به بخش دولتی، بخش خصوصی مشاراليه را مورد ضرب و شتم قرار داده است. البته آزمايشات دقيق نشان داد که مدتهاست که در اثر عدم استعمال ناشی از فشار از بالا و پايين مضروب دچار آسيب اساسی در اين ناحيه بوده است و مدتهاست که امکان هرنوع زايش را از دست داده است.
10) ناحيه ميانی( هايندر کيس): در اين بخش آثار ضربات متعدد مشاهده شد. گويا مضروب در حال خروج از حاکميت از پشت توسط ضارب مورد ضربه با لگد، يا شيی ديگر قرار گرفته است.
خلاصه نتيجه معاينات پزشکی قانونی: مضروب در تاريخ اصابت ضربه در حال نشسته بوده و با دهان باز مشغول گوش کردن به اظهارات ضارب به سر می برد، به همين دليل در اثر فرياد بلند ابتدا دچار پارگی موضعی پرده گوش شده و بعد در اثر تودهنی محکم به لکنت و مشکلات موقت بيانی و اعلام نظر دچار شده و سپس به دليل اعلام پايان تحصن از جا برخاسته که در همين حال از ناحيه بخش خصوصی مضروب شده و سپس در حال استعفا و خروج از حاکميت توسط جناح راست( يا شيی مشابه) و يا لگد مضروب شده است.
نظر پزشکی قانونی: به دليل ضربات وارده مضروب عليه( ملت شريف ايران) تا مدتها احتياج به استراحت مطلق داشته و از هر نوع رفت وآمد، بخصوص برای رای دادن بايد خودداری کند.
نظر پزشکی غيرقانونی: به دليل اينکه کليه اقدامات مضروب با تحريک دشمن صورت گرفته، مضروب موظف است که در تاريخ اول اسفند به هر وسيله شده است برای زدن مشت محکم به دهان خودش و ساير دشمنان در انتخابات شرکت کند تا امکان مذاکره جناح راست با آمريکا و اروپا فراهم شود.لینک مطلب در گویا
بعد از اِن مطلب وب ساِت نبوی احتمالا امدادهای غيبی!!! دست به دست هم دادند تا اين سايت ناپديد شود!
Read More
گيرم که من از بعضی کارهايش ( مثل اعتراف کردن) خوشم نيايد ولی دليل نمی شود که حرفهايش را نخوانم!
در دنيای امروز بهترين کار خواندن و فکر کردن نظرهای مختلف است، حتی اگر با آنها مشکل داشته باشی!
حتی اگر به نظرت برسد که چرا تا داخل گود بودند اينطوری حرف نمی زدند و تا بيرون رفتند اينطوری حرف می زنند!
اين مهم نيست ، مهم اين است که فعلا حرف می زنند و حرفهای قشنگی هم مي زنند!
ظاهرا اين اخرين مطلبی است که در وب سايت مرحوم! سيد ابراهيم نبوی نوشته شده است و تا به راه افتادن يک وب سايت جديد مجبوريم نوشته هايش را در gooya
بخوانيم!
سخن هفته: رهبری کجا را زد؟ ابراهيم نبوياين نوشته 6 روز قبل در سايت نبوي آن لاين گذاشته شده بود. بلافاصله بعد از گذاشتن اين نوشته و خبر هفته سايت نبوي آن لاين به غيبت كبري دچار شد. لذا تا اطلاع ثانوي مطالب ابراهيم نبوي را از گويا و هرجاي ديگر كه مطالب را نقل كند مي خوانيد.
رهبری کجا را زد؟
ناطق نوری: من در بيت هستم و می فهمم رهبری کجا را زد.
با توجه به ضربه وارده و شهادت يکی از شهود( آقای ناطق نوری) که در محل وقوع جرم( وارد کردن ضربه و ضرب و شتم مضروب) حضور داشته، و با توجه به معاينه مضروب مربوطه( ملت ايران و نمايندگانش) بدينوسيله گزارش احتمالی ضربه بر اساس مشاهدات پزشکی اعلام می گردد:
گزارش پزشکی قانونی از مضروب شدن نمايندگان ملت
مضروب: نمايندگان مجلس که به عنوان نماينده ملت مجروح شدند.
ضارب: مقام معظم رهبری و شورای محترم نگهبان
شاهد: علی اکبر ناطق نوری معروف به حاج آقا ناطق
محل وقوع جرم: بيت
آلت جرم: نامعلوم است
گزارش تفصيلی: در تاريخ 15 بهمن 1382 راس ساعت 2 و 28 دقيقه مضروب مربوطه که به مدت 23 روز در حال نشستن به سر می برد، توسط ضارب مربوطه که پس از سه روز که از جايش تکان نخورده، و بنا به اظهار شهود احتمالا در حال برنامه ريزی و لذا تعمد در عمل بوده، مورد ضربه شديد قرار گرفته و مجبور شد از جايش بلند شده و به محل نامعلومی انتقال يابد. احتمالات ضربه وارده به شرح زير است:
1) جمجمه: با توجه به اينکه مضروب مدتها بود که حق استفاده از عقلش را نداشت، لذا احتمال ورود ضربه به محل مقتضی بعيد است. اثر ضربه به جمجمه مشاهده نشد و با توجه به اينکه مضروب عليه بعد از ضربه عاقلانه تصميم به عدم شرکت در انتخابات گرفت، لذا معلوم است که ضربه به اين محل وارد نشده است.
2) چشم: اثرات ضعيف شدن و اعوجاج در ديد در جريان معاينه مشاهده شد، اما با توجه به اينکه مضروب مذکور از مدتها قبل احساس می کرد وضعيت آينده را به روشنی می بيند، احتمالا بيماری مذکور( خوش بينی ناشی از نزديک بينی) در مضروب سابقه داشته و لذا معلوم است که ضربه مورد ادعای شاهد در بيت مذکور به چشم وارد نشده است.
3) زبان و دهان: محل زبان و دهان مورد معاينه دقيق قرار گرفت و احتمال ضربه به اين محل بعيد تشخيص داده نشد. مضروب پس از اصابت ضربه به مدت چند ساعت دچار سکوت و لکنت شده و کلمات مبهمی مانند شايد شرکت کنيم و وزارت اطلاعات قرار است اوضاع را معلوم کند و آقا دستور حل مشکل را فرمودند و تتتحريم نميکککنموووليششايدشششرککتنکککنم را به صورت الکن ابراز داشت. اما بعد از چند ساعت از گذشت ضربه، مضروب مثل بلبل حرف زد. بنا بر اين زدن ضربه توی دهان ملت محرز، ولی کم اثر بوده است.
4) گوش: محل گوش ملت مشاهده شد و با بررسی سابقه معلوم شد مدتها در اثر شنيدن سخنرانی های نامربوط دچار ثقل سامعه شده و در زمان وقوع جرم فقط 30 درصد شنوايی داشته است. اثر ضربه بر روی گوش مشاهده نشد.
5) گردن و شانه و قفسه سينه: در محل زير گردن اثر چند گازگرفتگی و در محل پشت شانه چند کبودی کهنه مشاهده شد، بنا به اظهار مضروب مورد معاينه، ضربات وارده و گازگرفتگی چند ماه پيش در ماه تير در اثر حمله موجوداتی به نام لباس شخصی بوجود آمده و در واقعه اخير( واقعه مضروب شدن در بيت) به محل مذکور ضربه وارد نشده است.
6) از ناحيه نوک پا تا زانو: محل مذکور مشاهده شد و آثار واريس و ورم در آن مشاهده شد. گويا اثر مذکور به دليل تحصن مفرط( سندروم مبل) و عدم راهپيمايی و راه نرفتن در خيابان بوجود آمده. به دليل اينکه مضروب عليه در زمان اصابت ضربه در حال نشسته بود، احتمال اصابت ضربه به محل مذکور بعيد است.
7) محل ران( از زانو تا کشاله ران): محل مذکور معاينه شد و اثر ضربه بر روی آن کشف نشد. چون در زمان وقوع جرم و اصابت ضربه مضروب عليه روی مبل نشسته بود ضربه به ران اصابت نکرده است.
8) محل شکم( از زير ديافراگم تا بالای کشاله ران): اين ناحيه به دليل مصرف بدون برنامه غذايی دچار تورم( سندروم جمهوری اسلامی) بوده و به دليل علاقه ضارب به رفع آسيب های مربوطه به اين بخش اثر ضربه خارجی مشاهده نشد.
9) ناحيه ميانی( فرانتال کيس): ناحيه مذکور مشاهده دقيق شده و اثر ضربه بر آن تشخيص داده شد. گويا ضارب برای جلوگيری از اصابت ضربه به بخش دولتی، بخش خصوصی مشاراليه را مورد ضرب و شتم قرار داده است. البته آزمايشات دقيق نشان داد که مدتهاست که در اثر عدم استعمال ناشی از فشار از بالا و پايين مضروب دچار آسيب اساسی در اين ناحيه بوده است و مدتهاست که امکان هرنوع زايش را از دست داده است.
10) ناحيه ميانی( هايندر کيس): در اين بخش آثار ضربات متعدد مشاهده شد. گويا مضروب در حال خروج از حاکميت از پشت توسط ضارب مورد ضربه با لگد، يا شيی ديگر قرار گرفته است.
خلاصه نتيجه معاينات پزشکی قانونی: مضروب در تاريخ اصابت ضربه در حال نشسته بوده و با دهان باز مشغول گوش کردن به اظهارات ضارب به سر می برد، به همين دليل در اثر فرياد بلند ابتدا دچار پارگی موضعی پرده گوش شده و بعد در اثر تودهنی محکم به لکنت و مشکلات موقت بيانی و اعلام نظر دچار شده و سپس به دليل اعلام پايان تحصن از جا برخاسته که در همين حال از ناحيه بخش خصوصی مضروب شده و سپس در حال استعفا و خروج از حاکميت توسط جناح راست( يا شيی مشابه) و يا لگد مضروب شده است.
نظر پزشکی قانونی: به دليل ضربات وارده مضروب عليه( ملت شريف ايران) تا مدتها احتياج به استراحت مطلق داشته و از هر نوع رفت وآمد، بخصوص برای رای دادن بايد خودداری کند.
نظر پزشکی غيرقانونی: به دليل اينکه کليه اقدامات مضروب با تحريک دشمن صورت گرفته، مضروب موظف است که در تاريخ اول اسفند به هر وسيله شده است برای زدن مشت محکم به دهان خودش و ساير دشمنان در انتخابات شرکت کند تا امکان مذاکره جناح راست با آمريکا و اروپا فراهم شود.لینک مطلب در گویا
بعد از اِن مطلب وب ساِت نبوی احتمالا امدادهای غيبی!!! دست به دست هم دادند تا اين سايت ناپديد شود!
حضور پرشور و بي سابقه!!!!!!!مردم در پای صندوقهای رای بار ديگر نشان داد که ...
احتمالا از امروز تمام وقت برنامه های صدا و سيما با اين جمله ها پر می شود!
ديروز در تمام خيابان آيت الله کاشانی(شهر زيبا) هيچ خبری از اين مردم هميشه در صحنه نبود!
بجز در مسجد نظام مافی که آنهم نسبت به دوره های قبل بسيار خلوت تر بود( چيزی در حد انتخابات شوراها)
البته کم شدن شعبه های اخد رای نسبت به دوره های قبل جالب بود( چيزی در حدود نصف !)
----
اما نکته مهم اينجاست!
شما فکر کرده ايد خدای مهربان! اجازه مي دهد آبروی نظام برود؟
خیالتان راحت همين ديروز ميلونها نفر از فرشتگان مقرب در گاه الهي(دفتر نمايندگی ولی فقيه در آسمان!) با حضوری پر شور در پای صندوقهای رای شناسنامه بدست( فکر کرديد ماجرای آن شناسنامه های بدون نام چه بود؟) رای خود را به صندوقها ريختند!
برای همين هم نه من و نه شما آنها را نديديم (ديدن فرشته ها با چشمان آدمهای معصيت کاری مثل من و شما غير ممکن است).
به همين دليل تعجب نکنيد اگر بعد از شمارش رای ها اعلام شد که 100 يا 150 ميليون نفر در انتخابات شرکت کرده اند!
----------------
همين الان دوستي مطلبي برايم فرستاد که خواندنش جالب است!
اين دوست گفت که رنگ برگه های انتخاباتي در اين دوره آبی بوده است!
خيلی جالب است! چون در بيشتر تصويرهای تلوزيونی(لاریجانی ای) رنگ بر گه ها قرمز بود!
البته اگر کمی فکر کنيد یادتان می آيد که رنگ برگه ها در دوره ششم قرمز بود !نه در دوره هفتم!
چنين اشتباهی از تلوزيون لاريجانی و متخصصانش بسيار عجيب است!
کسی مطلب کامل تری در اين مورد سراغ ندارد؟
Read More
احتمالا از امروز تمام وقت برنامه های صدا و سيما با اين جمله ها پر می شود!
ديروز در تمام خيابان آيت الله کاشانی(شهر زيبا) هيچ خبری از اين مردم هميشه در صحنه نبود!
بجز در مسجد نظام مافی که آنهم نسبت به دوره های قبل بسيار خلوت تر بود( چيزی در حد انتخابات شوراها)
البته کم شدن شعبه های اخد رای نسبت به دوره های قبل جالب بود( چيزی در حدود نصف !)
----
اما نکته مهم اينجاست!
شما فکر کرده ايد خدای مهربان! اجازه مي دهد آبروی نظام برود؟
خیالتان راحت همين ديروز ميلونها نفر از فرشتگان مقرب در گاه الهي(دفتر نمايندگی ولی فقيه در آسمان!) با حضوری پر شور در پای صندوقهای رای شناسنامه بدست( فکر کرديد ماجرای آن شناسنامه های بدون نام چه بود؟) رای خود را به صندوقها ريختند!
برای همين هم نه من و نه شما آنها را نديديم (ديدن فرشته ها با چشمان آدمهای معصيت کاری مثل من و شما غير ممکن است).
به همين دليل تعجب نکنيد اگر بعد از شمارش رای ها اعلام شد که 100 يا 150 ميليون نفر در انتخابات شرکت کرده اند!
----------------
همين الان دوستي مطلبي برايم فرستاد که خواندنش جالب است!
اين دوست گفت که رنگ برگه های انتخاباتي در اين دوره آبی بوده است!
خيلی جالب است! چون در بيشتر تصويرهای تلوزيونی(لاریجانی ای) رنگ بر گه ها قرمز بود!
البته اگر کمی فکر کنيد یادتان می آيد که رنگ برگه ها در دوره ششم قرمز بود !نه در دوره هفتم!
چنين اشتباهی از تلوزيون لاريجانی و متخصصانش بسيار عجيب است!
کسی مطلب کامل تری در اين مورد سراغ ندارد؟
چهارشنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۲
اينها هم چه رويي دارند!
متن کامل نامه نمايندگان معترض مجلس ششم به مقام رهبری
آقا جان ياديان هست؟ بعد از انتخابات دوره قبل ؟
يادتان هست بر خلاف رای مردم کروبي را رئيس مجلس کرديد؟
يادتان هست اولين قانوني که قرار بود تصويب کنيد قانون مطبوعات بود که بعد با 'حکم حکومتی!' مجبور شديد آنرا مسکوت بگذاريد؟
يادتان هست قرار بود ايران عضو کميسيون منع شکنجه بشود؟ ولی شورای نگهبان نگذاشت؟
يادتان هست...؟
چند تا می خواهيد برای مثال بزنم؟
يادتان هست برای حمايت از شما چقدر از مردم به زندان افتادند ؟چقدر از آنها از کارشان و يا دانشگاه اخراج شدند؟...
اگر يادتان هست لطف کنيد و بگوييد چرا آنوقت استعفا نداديد؟
چرا آنوقت از اين نامه ها نفرستاديد؟
چرا فقط وقتی صلاحيتتان رد شد صدايتان بلند شد که : ای وای حق مردم را خوردند؟
آنروز که دانشجوها کتک می خردند چرا حداکثر کاری که می کرديد چند تا شعار و تهديد خشک وخشک و خالی چه کاری کرديد؟
آن موقع هم استعفا کرديد؟
دادتان در آمد که حق مردم را خوردند؟
لطفا توجیه نکنيد که مصلحت نبود! چه اتفاقی افتاده که آن روز مصلحت نبود و امروز هست؟
حنايتان ديگر رنگی ندارد!
همه می دانند که دعوای شما بر سر لحاف ملاست!
برای ما شما و انحصار طلبان هيچ فرقی نداريد شما حتی بد تر هستيد! دست کم انحصار طلبان از همان اول روی حرفشان ( هر چند ما ار حرفشان خوشمان نمی آمد ) بر سر حرفشان ماندند! ولی شما بعد از وارد شدن به مجلس همه قولهايتان يادتان رفت!
Read More
متن کامل نامه نمايندگان معترض مجلس ششم به مقام رهبری
آقا جان ياديان هست؟ بعد از انتخابات دوره قبل ؟
يادتان هست بر خلاف رای مردم کروبي را رئيس مجلس کرديد؟
يادتان هست اولين قانوني که قرار بود تصويب کنيد قانون مطبوعات بود که بعد با 'حکم حکومتی!' مجبور شديد آنرا مسکوت بگذاريد؟
يادتان هست قرار بود ايران عضو کميسيون منع شکنجه بشود؟ ولی شورای نگهبان نگذاشت؟
يادتان هست...؟
چند تا می خواهيد برای مثال بزنم؟
يادتان هست برای حمايت از شما چقدر از مردم به زندان افتادند ؟چقدر از آنها از کارشان و يا دانشگاه اخراج شدند؟...
اگر يادتان هست لطف کنيد و بگوييد چرا آنوقت استعفا نداديد؟
چرا آنوقت از اين نامه ها نفرستاديد؟
چرا فقط وقتی صلاحيتتان رد شد صدايتان بلند شد که : ای وای حق مردم را خوردند؟
آنروز که دانشجوها کتک می خردند چرا حداکثر کاری که می کرديد چند تا شعار و تهديد خشک وخشک و خالی چه کاری کرديد؟
آن موقع هم استعفا کرديد؟
دادتان در آمد که حق مردم را خوردند؟
لطفا توجیه نکنيد که مصلحت نبود! چه اتفاقی افتاده که آن روز مصلحت نبود و امروز هست؟
حنايتان ديگر رنگی ندارد!
همه می دانند که دعوای شما بر سر لحاف ملاست!
برای ما شما و انحصار طلبان هيچ فرقی نداريد شما حتی بد تر هستيد! دست کم انحصار طلبان از همان اول روی حرفشان ( هر چند ما ار حرفشان خوشمان نمی آمد ) بر سر حرفشان ماندند! ولی شما بعد از وارد شدن به مجلس همه قولهايتان يادتان رفت!
بعد از ديدن این عکس کلی خندیدم ( اين خانم دارد برای یکی از کاندیداهای جناح راست! تبلیغ می کند!!!)
ولی بعد که کمی فکر کردم دلم گرفت
سالها پیش (یکی از سالهای اختناق دهه 60،فکر کنم 62-63 بود) با مادرم در خيابان وليعصر تهران راه می رفتيم (نمی دانم برای خريد یا هر چيز ديگر)
توی خیابن کنار ما 2 دختر 18-19 ساله راه می رفتند.
روسری محکم گره زده شان توی زهنم مانده، به هیچ وجه نمی شد گفت آرایش کرده اند(این را مادرم می گوید)
یکدفعه صدای چند موتور به گوشم رسید یکی از موتور ها از کنار ما توی پیاده رو به سرعت رد شد و کنار دختر ها ايستاد مرد ریشويی از موتور پایین پرید و بعد از مقداری توهین و فحش با تیغ روی صورت دخترها کشید! و بعد با خشم نگاهی به آنها انداخت سوار موتور شد و رفت!
اینکه در آن لحظات یک پسر بچه 8-9 ساله چه حالی داشت و ماجرای رساندن دختر ها به بیمارستان و بخیه و... بماند برای بعد.
من فقط می دانم از آن روز از موتور متنفر شدم!
بعد ها که بزرگتر شدم تنفر از موتور کم شد.
اما هنوز هم وقتی توی خیابان موتوری به سرعت از کنارم می گذرد می ترسم و با ترس به اطرافم نگاه می کنم که ببینم صورت کسی زخمی شده است یا نه!
حالا چه اتفاقی افتاده است که همان آدمهای موتور سوار(و اربابانشان) اینطوری تبلیغ می کنند؟
من به هیچ وجه مشکلی با آن خانم ندارم و اصلا اعتقادی به حجاب و این چیز ها ندارم ، ولی می خواهم بدانم چه اتفاقی افتاده که آقایانی که اگر 15-16 سال پیش کسی را با این وضعیت در خیابان می دیدند، حتما اور را با تیغ تکه تکه می کردند ، حالا برای تبليغاتشان از او استفاده می کنند؟
حق با شماست آدمها تغییر می کنند( این حق طبیعی آدمهاست!) ولی تکلیف آن پسر بجه ها و دختر بچه هایی که هنوز از صدای موتور می ترسند چه می شود؟ آنها چه کاری باید بکنند؟
تکلیف آنهایی که هنوز روی صورتشان جای تیغ به یادگار دارند که هیچ!
شما اصلا باورتان می شود همین آقایان(و شاید خانمها) زمانی اگر مردی لباس آستین کوتاه می دیدیند، دستش را از آرنج تا مچ با رنگ می کردند؟
لینک عکس در یاهو
با تشکر از حسین درخشان که لینک عکس با لینکدونی اش برایم فرستاد
سهشنبه، بهمن ۲۸، ۱۳۸۲
بلاگ اسکای دوباره راه افتاده
اما اینکه چه بلایی بر سرش آمده بود ذهن توطئه جوی ایرانی من را بد جوری مشغول کرده بود
این بود که شروع کردم به جستجو در گوگل و چند جای دیگر، تا ببینم کسی خبری دارد یا نه!
خلاصه بعد از بررسی لینک های مختلف و در بعضی موارد عجیب غریب! رسیدم به اینجا!
به هیچ وجه پیشنهاد نمیکنم که این مطلب را بخوانید!
اگر هم خواندید پیشنهاد می کنم به هیچ وجه سعی نکنید مثل من حرفها و چیزهای گفته شده در این مطلب را جستجو کنید!
سالها پیش تلوزیون لاریجانی سریالی پخش می کرد به نام لبه تاریکی ، اگر یادتان هست چه بلایی بر سر کریون و دخترش آمد، پیشنهاد می کنم اصلا مطلب بالا را ندیده بگیرید، اگر هم یادتان نیست می توانید اون مطالب را دنبال کنید تا بفهمید چه بلایی بر سر کریون و دخترش آمد!
دیگر به خودتان ربط دارد!
در ضمن پیشنهاد می کنم در چند سال آینده به هیچ وجه سعی نکنید نام 'ذاكری' را بیاورید !
حتی اگر فامیلی شما ذاکری است بهتر است تغییرش دهید!
از ما گفتن!
از تعطيلی بلاگ سكای تا چالشی در سطح امنيت ملی
Read More
اما اینکه چه بلایی بر سرش آمده بود ذهن توطئه جوی ایرانی من را بد جوری مشغول کرده بود
این بود که شروع کردم به جستجو در گوگل و چند جای دیگر، تا ببینم کسی خبری دارد یا نه!
خلاصه بعد از بررسی لینک های مختلف و در بعضی موارد عجیب غریب! رسیدم به اینجا!
به هیچ وجه پیشنهاد نمیکنم که این مطلب را بخوانید!
اگر هم خواندید پیشنهاد می کنم به هیچ وجه سعی نکنید مثل من حرفها و چیزهای گفته شده در این مطلب را جستجو کنید!
سالها پیش تلوزیون لاریجانی سریالی پخش می کرد به نام لبه تاریکی ، اگر یادتان هست چه بلایی بر سر کریون و دخترش آمد، پیشنهاد می کنم اصلا مطلب بالا را ندیده بگیرید، اگر هم یادتان نیست می توانید اون مطالب را دنبال کنید تا بفهمید چه بلایی بر سر کریون و دخترش آمد!
دیگر به خودتان ربط دارد!
در ضمن پیشنهاد می کنم در چند سال آینده به هیچ وجه سعی نکنید نام 'ذاكری' را بیاورید !
حتی اگر فامیلی شما ذاکری است بهتر است تغییرش دهید!
از ما گفتن!
از تعطيلی بلاگ سكای تا چالشی در سطح امنيت ملی
دوشنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۸۲
اینها خیلی محشرند همین!
بعید نیست تعداد آرای شمارش شده در انتخابات این دوره مجلس چند برابر تعداد واجدید شرایط شرکت در انتخابات باشد! چه اشکالی دارد؟ کار از محکم کاری عیب نمی کند!
امروز نوشته!نگراني از چاپ 3 ميليون شناسنامه تقلبي
Read More
بعید نیست تعداد آرای شمارش شده در انتخابات این دوره مجلس چند برابر تعداد واجدید شرایط شرکت در انتخابات باشد! چه اشکالی دارد؟ کار از محکم کاری عیب نمی کند!
امروز نوشته!نگراني از چاپ 3 ميليون شناسنامه تقلبي
شايد حقيقت آن دو دست جوان بود
آن دو دست جوان
که زير بارش يکريز برف مدفون شد
و سال ديگر، وقتی بهار
با آسمان پنجره همخوابه میشود
و در تنش فوران میکند
فواره های سبز ساقههای سبکبار
شکوفه خواهد داد ای يار، ای يگانهترين يار
ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد ...
فروغ هنوز که هنوز است در دل بسیاری جا دارد و هر روز هم جای بیشتری در دلها باز می کند گیریم که احمقهایی مثل ! 'شوراي فرهنگي دانشگاه اروميه ' نخواهند این را باور کنند
Read More
آن دو دست جوان
که زير بارش يکريز برف مدفون شد
و سال ديگر، وقتی بهار
با آسمان پنجره همخوابه میشود
و در تنش فوران میکند
فواره های سبز ساقههای سبکبار
شکوفه خواهد داد ای يار، ای يگانهترين يار
ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد ...
فروغ هنوز که هنوز است در دل بسیاری جا دارد و هر روز هم جای بیشتری در دلها باز می کند گیریم که احمقهایی مثل ! 'شوراي فرهنگي دانشگاه اروميه ' نخواهند این را باور کنند
دیشب توی تهرون باد خیلی تندی می آمد، باد بیشتر پوسنر ها و پلاکاردهای انتخاباتی را از جا کند!
صبح آقایان و خانمهای نماینده آینده داشتند با همدیگه توی هوا پرواز می کردند یا توی جوب آب شنا می کردند :D
:((
اینبار نوبت عکسهای اینها بود شما فکر می کنید کی نوبت خود این آدمها و اربابانشان می رسد؟
Read More
صبح آقایان و خانمهای نماینده آینده داشتند با همدیگه توی هوا پرواز می کردند یا توی جوب آب شنا می کردند :D
:((
اینبار نوبت عکسهای اینها بود شما فکر می کنید کی نوبت خود این آدمها و اربابانشان می رسد؟
یکشنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۲
این میکروسافت هم کم کم دارد تبدیل می شود به همان چیزی که در ایران به جناح راست معروف است!
این جناب بیل گیتس تا کی می خواهد ادای مقام معظم رهبری را در بیاورد؟
مگر خبر ندارد که این یک مقام انحصاری است؟
به نظر شما این انحصار طلبی میکروسافت تا کی ادامه پیدا می کند؟
لو رفتن کد های Windows نشان داد که در دنیای مدرن پنهان کردن اطلاعات غیر ممکن است.
از طرف دیگر مشاهد کد ها نشان می دهد که ویندوز میکروسافت بسیار بیشتر از انچه قبلا فکر می کردیم آسیب پذیر و غیر قابل اطمینان است .
افشای سورس كد ويندوز
Read More
این جناب بیل گیتس تا کی می خواهد ادای مقام معظم رهبری را در بیاورد؟
مگر خبر ندارد که این یک مقام انحصاری است؟
به نظر شما این انحصار طلبی میکروسافت تا کی ادامه پیدا می کند؟
لو رفتن کد های Windows نشان داد که در دنیای مدرن پنهان کردن اطلاعات غیر ممکن است.
از طرف دیگر مشاهد کد ها نشان می دهد که ویندوز میکروسافت بسیار بیشتر از انچه قبلا فکر می کردیم آسیب پذیر و غیر قابل اطمینان است .
افشای سورس كد ويندوز
شنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۲
این تعطیلی چند روزه بد جوری چسبید!
این که بعد از مدتها حس کنی این ساعتها برای خودت است و خودت هر جور که دوست داری می توانی آنرا بگذرانی خیلی لذت بخش است.
اما توی این چند روز اتفاقهای دیگری هم افتاد!
1-راهپیمایی پرشور مردم همیشه در صحنه:
ملت همیشه در صحنه ایران بار دیگر حماسه ملی آفرید! ;(
حضور پر شور مردم انقلابی ایران بار دیگر به یاوه گویان شرق و غرب نشان داد که ملت ایران همیشه پشتیبان انقلاب و ولایت فقیه است!
همه مردم تهران(حتی بیشتر!) روز 22 بهمن در میدان آزادی تهران جمع شدند (این که چطور 12 میلیون نفر در میدان آزادی جا شدند هم از معجزه های خدا برای این ملت بود!) و همگی با مشت محکم به دهان آمریکای جنایتکار و اسراییل جهانخوار زدند(ملت ایران همه بکسور تشریف دارند!)
فقط نمی دانم چرا تلوزیون ایران وقتی می خواست این حضور پر شور را نشان بدهد(برای چه کسی؟ همه که در میدان آزادی بودند که!) همه چیز را از زاویه های بسته را نشان می داد؟ و از آن نماهای باز همیشگی که در آن خیابان انقلاب پر از آدم بود، خبری نبود!
2- این چند روز من بعد از سالها کمی تلوزیون نگاه کردم! اول از همه به خاطر فیلم روز هشتم که مهربانترین فیلمی است که در عمرم دیده ام! برای همین اصلا نتوانستم بر وسوسه چند باره دیدنش(حتی در تلوزیون باوجود سلاخیهای تلوزیون) غلبه کنم!
اما تجربه خوبی نبود!
دوبله فیلم (هر جند دوبله بدی نداشت) بسیاری از زیبایی های فیلم را خراب کرده بود و تماشای چنین فیلمی در صفحه کوچک تلوزیون اصلا دلچسب نبود:(
و طبق معمل سانسور(هم تصویری و هم سانسورهایی که در دیالوگها در زمان دوبله انجام گرفته بود)...
کسانی که آنشب خاص در سانس آخر سینما سپیده در جشنواره چند سال پیش فیلم را به زبان اصلی دیدند می دانند که چه می گویم، تجربه بی نظیری بود!
3- من موهایم را کوتاه کردم!
Read More
این که بعد از مدتها حس کنی این ساعتها برای خودت است و خودت هر جور که دوست داری می توانی آنرا بگذرانی خیلی لذت بخش است.
اما توی این چند روز اتفاقهای دیگری هم افتاد!
1-راهپیمایی پرشور مردم همیشه در صحنه:
ملت همیشه در صحنه ایران بار دیگر حماسه ملی آفرید! ;(
حضور پر شور مردم انقلابی ایران بار دیگر به یاوه گویان شرق و غرب نشان داد که ملت ایران همیشه پشتیبان انقلاب و ولایت فقیه است!
همه مردم تهران(حتی بیشتر!) روز 22 بهمن در میدان آزادی تهران جمع شدند (این که چطور 12 میلیون نفر در میدان آزادی جا شدند هم از معجزه های خدا برای این ملت بود!) و همگی با مشت محکم به دهان آمریکای جنایتکار و اسراییل جهانخوار زدند(ملت ایران همه بکسور تشریف دارند!)
فقط نمی دانم چرا تلوزیون ایران وقتی می خواست این حضور پر شور را نشان بدهد(برای چه کسی؟ همه که در میدان آزادی بودند که!) همه چیز را از زاویه های بسته را نشان می داد؟ و از آن نماهای باز همیشگی که در آن خیابان انقلاب پر از آدم بود، خبری نبود!
2- این چند روز من بعد از سالها کمی تلوزیون نگاه کردم! اول از همه به خاطر فیلم روز هشتم که مهربانترین فیلمی است که در عمرم دیده ام! برای همین اصلا نتوانستم بر وسوسه چند باره دیدنش(حتی در تلوزیون باوجود سلاخیهای تلوزیون) غلبه کنم!
اما تجربه خوبی نبود!
دوبله فیلم (هر جند دوبله بدی نداشت) بسیاری از زیبایی های فیلم را خراب کرده بود و تماشای چنین فیلمی در صفحه کوچک تلوزیون اصلا دلچسب نبود:(
و طبق معمل سانسور(هم تصویری و هم سانسورهایی که در دیالوگها در زمان دوبله انجام گرفته بود)...
کسانی که آنشب خاص در سانس آخر سینما سپیده در جشنواره چند سال پیش فیلم را به زبان اصلی دیدند می دانند که چه می گویم، تجربه بی نظیری بود!
3- من موهایم را کوتاه کردم!
اشتراک در:
پستها
(
Atom
)
جستجوی این وبلاگ
برچسبها
جاهايي که سر ميزنم
کتابخانهها
- کتاب فارسی
- ایرانیان آمریکای شمالی
- کتابخانه رضا قاسمی-دوات
- کتابخانه داتیس
- قفسه
- کتابخانه آشیان
- پارس تک
- کتابخانه مارکسیستها
- امیرحسین خنجی
- کتابخانه خوابگرد
- کتبخانه اهل سنت
- کتابخانه پارس
- آوای آزاد
- نیلوفرانه
- کتابخانه بهاییان
- کتابخانه کامپیوتر
- کتابخانه نشر کارگری
- کتابخانه کامپیوتر
- کتابخانه نشر کارگری
- کتابخانه ادم و حوا
- جستجو در کتابهای فارسی
- کتابخانه نهضت ملی ایران
- تبرستان
- کتابخانه ایران باستان
اخبار زرتشتیان
CopyLeft! هرگونه کپی برداری مجازاست، اما خوشحال میشوم اگر به خودم هم خبر بدهید. با پشتیبانی Blogger.
آرشیو وبلاگ
-
2009
(53)
- دسامبر (4)
- نوامبر (3)
- اکتبر (2)
- سپتامبر (4)
- اوت (6)
- ژوئیهٔ (10)
- ژوئن (4)
- مهٔ (3)
- آوریل (3)
- فوریهٔ (7)
- ژانویهٔ (7)
-
2008
(77)
- دسامبر (4)
- نوامبر (4)
- اکتبر (3)
- سپتامبر (4)
- اوت (15)
- ژوئیهٔ (11)
- ژوئن (7)
- مهٔ (2)
- آوریل (7)
- مارس (11)
- فوریهٔ (2)
- ژانویهٔ (7)
-
2007
(60)
- دسامبر (7)
- نوامبر (1)
- اکتبر (2)
- سپتامبر (3)
- اوت (2)
- ژوئیهٔ (8)
- ژوئن (10)
- مهٔ (5)
- آوریل (2)
- مارس (8)
- فوریهٔ (3)
- ژانویهٔ (9)
-
2006
(130)
- دسامبر (8)
- نوامبر (6)
- اکتبر (6)
- سپتامبر (6)
- اوت (8)
- ژوئیهٔ (15)
- ژوئن (15)
- مهٔ (21)
- آوریل (15)
- مارس (8)
- فوریهٔ (6)
- ژانویهٔ (16)
-
2005
(59)
- دسامبر (3)
- نوامبر (6)
- اکتبر (2)
- سپتامبر (7)
- اوت (8)
- ژوئیهٔ (2)
- مهٔ (8)
- آوریل (10)
- مارس (10)
- ژانویهٔ (3)
-
2004
(75)
- مهٔ (5)
-
آوریل
(10)
- چرا دروغ؟ کلي با خودم کلنجار رفتم تا اين عکس را اي...
- تا به حال از انسان بودن خودتان شرمنده شده ايد؟ من ...
- امروز 24 آوريل است! سالروز قتل عام ارامنه توسط رژي...
- يه جوک با کلي زحمت از متن انگليسي ترجمه اش کردم ب...
- "آييننامه نحوه اجرای احكام قصاص ، رجم ، قتل ، صلب...
- از اينکه نوشي دو باره برگشته خوشحالم! اميدورام همي...
- کتابهای رايگان فارسي! دستش درد نکند اين کتابدار عز...
- هيچ چيز نمي گويم، فقط به آدرس زير برويد و گزارش ها...
- سالی که نکوست از بهارش پيداست! امسال چه سالي است! ...
- من برگشتم! سال نو مبارک، اميدورام امسال سالی سرارس...
-
مارس
(12)
- من به احتمال زياد از امروز تا نوروز نيستم! مي خواس...
- نگاه کن که چه برفي مي آيد! امروز که از خانه بيرون ...
- اينجا ايران است زندان اوين مسئولان يک بار مي گويند...
- ظاهرا نوشی ديگر نمی نويسد! تمام مطلب هايش را هم پا...
- رفته بودم تو سايت کاپوچينوتا گزارششو در مورد ژيمنا...
- به کدامين گناه کشته شدند؟ من به هيچ وجه آدم مذهبی ...
- مراسم روز زن به خشونت کشيده شد! کجای اين اتفاق عجي...
- متن كامل نطق پيش از دستور سيدعلي اكبر موسوي (خوئين...
- سوگ جانسوز حسن زرافشان حسين زرافشان هم مرد! نمي دا...
- هموطنان عزيز، ملت آزاده دنيا رژيم جنايت يیشه وقرون...
- به نظر من يکي از کاربردهای اون لينکايي که آدم کنار...
- درود بر روان مصدق بزرگ پيشواي نهضت ملي ايران درود ...
-
فوریهٔ
(38)
- در حمله تازيان به ايران ،ايرانيان بسياری بدست لشگر...
- گيله مرد! یک لينک بدرد بخور و قشنگ اين آقای حسن رج...
- يک لينک قديمی که فکر مي کنم قبلا هم داده بودم را د...
- همين الان يک خبر خوب به من رسيد آن خبر قبلي يعني ا...
- بازداشت فضلی نژاد و افشای آنچه فاش بود توی چه دن...
- کبرا رحمانپور امروز اعدام نمی شود. اين خبر بسيار ...
- دوست خوب و ناديده ام آرمين گيله مرد ( که احتمالا ت...
- نوشی و جو جه هايش دات نت شد! حالا نوشی یه خونه جدي...
- يک خبر جدي دست اول و مهم! اين خبر به نقل از يک منب...
- يك ليوان آب پشت سررسانة ملي! چه شرم آور است زيستن ...
- بروز نا آرامی خونين در ايذه(ارBBC) به نظر شما خنده...
- يك جامعه شناس: جشن والنتاين ريشه در فرهنگ ايراني ن...
- اين متن را در وبلاگ ترسا ديدم، که او هم از طبرستان...
- قسم حضرت عباس را بور کنيم یا دم خروس را؟ آقا جان م...
- دلتنگيها -1 ديروز با يکی از دوستان قديمی توی خيابا...
- جشن اسپندگان در ما اسفند هستيم! چند لحظه به انتخاب...
- من با اين آقای سيد ابراهيم نبوی زياد ميانه ای ندار...
- حضور پرشور و بي سابقه!!!!!!!مردم در پای صندوقهای ر...
- اينها هم چه رويي دارند! متن کامل نامه نمايندگان مع...
- بعد از ديدن این عکس کلی خندیدم ( اين خانم دارد ب...
- بلاگ اسکای دوباره راه افتاده اما اینکه چه بلایی بر...
- اینها خیلی محشرند همین! بعید نیست تعداد آرای شمارش...
- شايد حقيقت آن دو دست جوان بود آن دو دست جوان که ...
- چه حسی به تو دست می دهد وقتی یک نفر حرف تو و هم نس...
- تقصير درختچه كنار سالن چيه كه نميتونه خوشبخت باشه ...
- دیشب توی تهرون باد خیلی تندی می آمد، باد بیشتر پوس...
- این میکروسافت هم کم کم دارد تبدیل می شود به همان چ...
- از سایت ایران امروز قطعنامه پارلمان اروپا درباره ا...
- این تعطیلی چند روزه بد جوری چسبید! این که بعد از م...
- ژانویهٔ (4)
بیشتر خواندهشدهها
-
در پسلرزهای اولیهی «اسناد پاناما»، وقتی مشخص شد در برخی از این اسناد، نام «محمود احمدینژاد» ذکر شده، گروهی که به اصلاحطلبان معروف شده...
-
در دنیای اینترنت هک کردن معنای خاصی دارد، هک کردن یعنی استفاده از نقطهضعفهای سیستمی برای نفوذ در آن و اینکه ادعا میشود دامین پرشینبلاگ...
-
1- نفرین ملا: اما ناقلان شکرشکن و راویان اخبار چنین حکایت کنند که در روزگارقدیم مطربی بود بس مشهور، بزم بزمیان را با ساز و آواز خود گرم میک...
-
یادت هست، چند سال پیش بود؟ شاید بیشتر از ۱۵ سال؟ خیلی ساده، وسط سرمای زمستان،اخرین بطری ودکا را ورداشتی و بدون لباس مناسب و تجهیزات زمستانی...
-
يه نكته خوب انتخابات تو ايران اينه كه رقيبا ﭘﺘﻪ همو مي ريزن رو آب! البته اين وسط آدماي بدبختي مثل عليرضا امير قاسمي هم بى جوري سه مي شن!( شا...
-
Yesterday when I was young The taste of life was sweet as rain upon my tongue I teased at life as if it were a foolish game The way the even...
-
دیروز یکی از دوستان ترک زبان ، می گفت روزنامه ایران یه مقاله چند صفحه ای نوشته و به ترک ها توهین کرده! و کلی هم عصبانی بود. وقتی کاریکاتور ...
-
لطفا اصرار نکن که رای بدهم، اگر بر فرض محال رای هم بدهم، به کسانی رای نمیدهم که نامشان با #فلاحیان و #ریشهری در یک لیست باشد.
-
هر روز مینشست توی بالکن بی نردهی روبرو، روی صندلی پلاستیکی کوتاه قرمزاش با همان شلوارک راهراه سفید و آبی اول سیگاری روشن میکرد بعد ...
-
خواب دبدم "ادوارد" ام، با دستهایی شبیه قیچی توی قطاری اتوبوسی بودم، پر از آدمهایی که بعضیها را میشناختم و خیلیها را نه... ا...
© ما اينيم 2013 . Powered by Bootstrap , Blogger templates and RWD Testing Tool