یادداشتهای یک کچل از خودراضی
شنبه، آبان ۲۲، ۱۳۸۹
با چشمها
با چشمها
ز حیرتِ این صبحِ نابجای
خشکیده بر دریچهی خورشیدِ چارتاق
بر تارکِ سپیدهی این روزِ پابهزای،
دستانِ بستهام را
آزاد کردم از
زنجیرهای خواب.
فریاد برکشیدم:
«ــ اینک
چراغ معجزه
مَردُم!
تشخیصِ نیمشب را از فجر
در چشمهای کوردلیتان
سویی به جای اگر
ماندهست آنقدر،
تا
از
کیسهتان نرفته تماشا کنید خوب
در آسمانِ شب
پروازِ آفتاب را !
با گوشهای ناشنواییتان
این طُرفه بشنوید:
در نیمپردهی شب
آوازِ آفتاب را!»
«ــ دیدیم
(گفتند خلق، نیمی)
پروازِ روشنش را. آری!»
نیمی به شادی از دل
فریاد برکشیدند:
«ــ با گوشِ جان شنیدیم
آوازِ روشنش را!»
باری
من با دهانِ حیرت گفتم:
«ــ ای یاوه
یاوه
یاوه،
خلایق!
مستید و منگ؟
یا به تظاهر
تزویر میکنید؟
از شب هنوز مانده دو دانگی.
ور تایبید و پاک و مسلمان
نماز را
از چاوشان نیامده بانگی!»
هر گاوگَندچاله دهانی
آتشفشانِ روشنِ خشمی شد:
«ــ این گول بین که روشنیِ آفتاب را
از ما دلیل میطلبد.»
توفانِ خندهها...
«ــ خورشید را گذاشته،
میخواهد
با اتکا به ساعتِ شماطهدارِ خویش
بیچاره خلق را متقاعد کند
که شب
از نیمه نیز برنگذشتهست.»
توفانِ خندهها...
من
درد در رگانم
حسرت در استخوانم
چیزی نظیرِ آتش در جانم
پیچید.
سرتاسرِ وجودِ مرا
گویی
چیزی به هم فشرد
تا قطرهیی به تفتگیِ خورشید
جوشید از دو چشمم.
از تلخیِ تمامیِ دریاها
در اشکِ ناتوانیِ خود ساغری زدم.
آنان به آفتاب شیفته بودند
زیرا که آفتاب
تنهاترین حقیقتِشان بود
احساسِ واقعیتِشان بود.
با نور و گرمیاش
مفهومِ بیریای رفاقت بود
با تابناکیاش
مفهومِ بیفریبِ صداقت بود.
□
(ای کاش میتوانستند
از آفتاب یاد بگیرند
که بیدریغ باشند
در دردها و شادیهاشان
حتا
با نانِ خشکِشان. ــ
و کاردهایشان را
جز از برایِ قسمت کردن
بیرون نیاورند.)
□
افسوس!
آفتاب
مفهومِ بیدریغِ عدالت بود و
آنان به عدل شیفته بودند و
اکنون
با آفتابگونهیی
آنان را
اینگونه
دل
فریفته بودند!
□
ای کاش میتوانستم
خونِ رگانِ خود را
من
قطره
قطره
قطره
بگریم
تا باورم کنند.
ای کاش میتوانستم
ــ یک لحظه میتوانستم ای کاش ــ
بر شانههای خود بنشانم
این خلقِ بیشمار را،
گردِ حبابِ خاک بگردانم
تا با دو چشمِ خویش ببینند که خورشیدِشان کجاست
و باورم کنند.
ای کاش
میتوانستم!
ز حیرتِ این صبحِ نابجای
خشکیده بر دریچهی خورشیدِ چارتاق
بر تارکِ سپیدهی این روزِ پابهزای،
دستانِ بستهام را
آزاد کردم از
زنجیرهای خواب.
فریاد برکشیدم:
«ــ اینک
چراغ معجزه
مَردُم!
تشخیصِ نیمشب را از فجر
در چشمهای کوردلیتان
سویی به جای اگر
ماندهست آنقدر،
تا
از
کیسهتان نرفته تماشا کنید خوب
در آسمانِ شب
پروازِ آفتاب را !
با گوشهای ناشنواییتان
این طُرفه بشنوید:
در نیمپردهی شب
آوازِ آفتاب را!»
«ــ دیدیم
(گفتند خلق، نیمی)
پروازِ روشنش را. آری!»
نیمی به شادی از دل
فریاد برکشیدند:
«ــ با گوشِ جان شنیدیم
آوازِ روشنش را!»
باری
من با دهانِ حیرت گفتم:
«ــ ای یاوه
یاوه
یاوه،
خلایق!
مستید و منگ؟
یا به تظاهر
تزویر میکنید؟
از شب هنوز مانده دو دانگی.
ور تایبید و پاک و مسلمان
نماز را
از چاوشان نیامده بانگی!»
هر گاوگَندچاله دهانی
آتشفشانِ روشنِ خشمی شد:
«ــ این گول بین که روشنیِ آفتاب را
از ما دلیل میطلبد.»
توفانِ خندهها...
«ــ خورشید را گذاشته،
میخواهد
با اتکا به ساعتِ شماطهدارِ خویش
بیچاره خلق را متقاعد کند
که شب
از نیمه نیز برنگذشتهست.»
توفانِ خندهها...
من
درد در رگانم
حسرت در استخوانم
چیزی نظیرِ آتش در جانم
پیچید.
سرتاسرِ وجودِ مرا
گویی
چیزی به هم فشرد
تا قطرهیی به تفتگیِ خورشید
جوشید از دو چشمم.
از تلخیِ تمامیِ دریاها
در اشکِ ناتوانیِ خود ساغری زدم.
آنان به آفتاب شیفته بودند
زیرا که آفتاب
تنهاترین حقیقتِشان بود
احساسِ واقعیتِشان بود.
با نور و گرمیاش
مفهومِ بیریای رفاقت بود
با تابناکیاش
مفهومِ بیفریبِ صداقت بود.
□
(ای کاش میتوانستند
از آفتاب یاد بگیرند
که بیدریغ باشند
در دردها و شادیهاشان
حتا
با نانِ خشکِشان. ــ
و کاردهایشان را
جز از برایِ قسمت کردن
بیرون نیاورند.)
□
افسوس!
آفتاب
مفهومِ بیدریغِ عدالت بود و
آنان به عدل شیفته بودند و
اکنون
با آفتابگونهیی
آنان را
اینگونه
دل
فریفته بودند!
□
ای کاش میتوانستم
خونِ رگانِ خود را
من
قطره
قطره
قطره
بگریم
تا باورم کنند.
ای کاش میتوانستم
ــ یک لحظه میتوانستم ای کاش ــ
بر شانههای خود بنشانم
این خلقِ بیشمار را،
گردِ حبابِ خاک بگردانم
تا با دو چشمِ خویش ببینند که خورشیدِشان کجاست
و باورم کنند.
ای کاش
میتوانستم!
چهارشنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۹
سخنرانی برای صندلی های خالی؟
عکس ها از منبع ناشناس! |
فقط بگو برای کی سخنرانی می کردی؟
توی دوره دانشگاه استادی داشتیم که اخلاق اش کمی شبیه تو بود
یک بار یادم نیست به چه دلیلی کلاس اش را تعطیل کردیم
حتی یکی از این آدمهایی هم که همیشه توی کلاس برنامه را خراب می کنند هم توی کلاس نماند
اما استاد محترم 2 ساعت تمام توی کلاس ماند و برای صندلی های خالی درس داد!
کلی هم فرمول روی تخته نوشت
جلسه بعد هم بدون اینکه حرفی بزند ادامه درس را پیگیری کرد!
امروز بعد از 15 سال یا آن روز افتادم...
شنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۹
یکی از مخربترین سلاحهای کشتار جمعی ایرانیان
پراید بدون شک یکی از مخربترین سلاحهای کشتار جمعی ایرانیان است
به نظر شما دنیا نیازی به جنگ با ایران دارد، وقتی که ایران به دست خودشان، خودشان را نابود میکنند؟
فقط کافی است کمی ماجرای تحریم بیشتر و سنگینتر شود
بعد از چند سال نسل ایرانیها به دست خودشان نابود خواهد شد.
به نظر شما دنیا نیازی به جنگ با ایران دارد، وقتی که ایران به دست خودشان، خودشان را نابود میکنند؟
فقط کافی است کمی ماجرای تحریم بیشتر و سنگینتر شود
بعد از چند سال نسل ایرانیها به دست خودشان نابود خواهد شد.
عکس از http://www.shiraz-car.blogfa.com/post-413.aspx |
پنجشنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۸۹
برای اخوان
برخورد آقای خامنهای با مهدی اخوان ثالث نمونهای است گویا از برخورد مکتب و قدرت با هنر و هنرمند. رهبر ایران نقل میکند که پس از انقلاب به اخوان تلفن کردم و گفتم «بیایید توی میدان و با شعر، با زبان، از انقلاب حمایت كنید».در همان سالهای اوج اختناق، کسانی هم بودند که با وجود بهانه هایی مانند به مصلحت نیست، یا ما که کاره ای نبودیم، یا در چهارچوب مسوولیت ما نبود، مستقل ماندند و خود را به قدرت نفروختند
اخوان با همان آزادگی، زیرکی و رندی که در او بود پاسخ میدهد: «ما همیشه بر سلطه بودهایم نه با سلطه».
آقای خامنهای باقی حکایت را نمیگوید اما اخوان برای من و تنی دیگر گفت که چند روز پس از رد پیشنهاد خامنهای چند نفری در خیابان راه بر اخوان میبندند و او را به شدت کتک میزنند. حقوق بازنشستگی اخوان نیز قطع میشود و......
آقای خامنهای در یکی از خطبههای نماز جمعه خود اخوان را «هیچ» خطاب کرد و اخوان یکی از زیباترین شعرهای زبان فارسی را با مطلع «هیچیم و چیزی کم» در پاسخ به او سرود.
با شعر اخوان نام آقای خامنهای، نه به دلیل «شاعری و شعرشناسی او»، که به دلیل برخورد ناانسانی او با اخوان، در تاریخ شعر معاصر فارسی ثبت شد. (فرج سرکوهی)
و تاوانش را هم دادند.
هیچیم
هیچیم و چیزی کم
ما نیستیم از اهل این عالم که می بینید
وز اهل عالم های دیگر هم
یعنی چه؟ پس اهل کجا هستیم؟
از اهل عالم هیچیم و چیزی کم
غم نیز چون شادی برای خود خدایی ،عالمی دارد
پس زنده باش مثل شادی غم
ما دوستدار سایه های تیره هم هستیم
و مثل عاشق مثل پروانه
اهل نماز شعله و شبنم
اما هیچیم و چیزی کم
رفتم فراز بام خانه ، سخت لازم بود
شب بود و مظلم بود و ظالم بود
آنجا چراغ افروختم،اطراف روشن شد
و پشه ها و سوسکها بسیار
دیدم که اینک روشنایی خرده خواهد شد
کشتم اسیر بی مروت زرده خواهد شد
باغ شبم افسرده چون خون مرده خواهد شد
خاموش کردم روشنایی را
و پشه ها و سوسکها رفتند
غم رفت ، شادی رفت
و هول و حسرت ترک من گفتند
...
از بام پایین آمدم آرام
همراه با مشتی غم و شادی
وبا گروهی زخم ها و عده ای مرهم
گفتیم بنشینم
نزدیک سالی مهلتش یک دم
مثل ظهور اولین پرتو
مثل غروب آخرین عیسای بن مریم
مثل نگاه غمگنانه ما
مثل بچه آدم
آنگه نشستیم و بی خوبی خوب فهمیدیم
باز آن چراغ روز و شب خامش تر از تاریک
هیچیم و چیزی کم.
هیچیم و چیزی کم
ما نیستیم از اهل این عالم که می بینید
وز اهل عالم های دیگر هم
یعنی چه؟ پس اهل کجا هستیم؟
از اهل عالم هیچیم و چیزی کم
غم نیز چون شادی برای خود خدایی ،عالمی دارد
پس زنده باش مثل شادی غم
ما دوستدار سایه های تیره هم هستیم
و مثل عاشق مثل پروانه
اهل نماز شعله و شبنم
اما هیچیم و چیزی کم
رفتم فراز بام خانه ، سخت لازم بود
شب بود و مظلم بود و ظالم بود
آنجا چراغ افروختم،اطراف روشن شد
و پشه ها و سوسکها بسیار
دیدم که اینک روشنایی خرده خواهد شد
کشتم اسیر بی مروت زرده خواهد شد
باغ شبم افسرده چون خون مرده خواهد شد
خاموش کردم روشنایی را
و پشه ها و سوسکها رفتند
غم رفت ، شادی رفت
و هول و حسرت ترک من گفتند
...
از بام پایین آمدم آرام
همراه با مشتی غم و شادی
وبا گروهی زخم ها و عده ای مرهم
گفتیم بنشینم
نزدیک سالی مهلتش یک دم
مثل ظهور اولین پرتو
مثل غروب آخرین عیسای بن مریم
مثل نگاه غمگنانه ما
مثل بچه آدم
آنگه نشستیم و بی خوبی خوب فهمیدیم
باز آن چراغ روز و شب خامش تر از تاریک
هیچیم و چیزی کم.
جمعه، مرداد ۲۹، ۱۳۸۹
کدام ۲۸ امرداد، سال ۳۲ یا ۵۷؟
فاجعه سینما رکس |
در ماجرای سینما رکس که از قضا در همین روز و ۲۵ سال بعد اتفاق افتاده چطور؟
آنجا هم پای انگلیس و آمریکا در میان بوده؟
چرا تمام گروه های حاکم در ایران(چه جناح اصول گرا و چه جناح اصلاح طلب) سعی در فراموشی ماجرای دوم دارند؟
حتی تمام نشانه های موجود هم باید پاک شوند(مثل خود سینما رکس که تبدیل به پاساژ شد)
چرا باید پیگیر ماجرایی شد که ممکن است پای کسانی را پیش بکشد که نه برای اصلاح طلبان خوش آیند باشد نه برای اصول گرایان؟
نه مصلحت نیست
بهتر است به همان ماجرای سال ۳۲ بپردازیم که برای دو جناح به اندازه کافی سوژه و خوراک دارد
یک طرف می تواتد به نقش روحانیون گیر بدهد و طرف مقابل هم به ملیون وحزب توده و هزار تا چیز دیگر
چیزی که اما این وسط می ماند ۴۰۰ نفری است که برای گرم شدن آتش انقلاب کباب شدند و کسانی که مجوز لازم
را برای آدم سوزی صادر کردند و نامشان شاید (شاید) در پس دود بدن های سوخته پنهان است
این مطلب هم خواندنی است.
جمعه، مرداد ۰۸، ۱۳۸۹
کسی که را نمیداند نادان است ولی کسی که حقیقت را حقیقت پنهان میکند جنایتکار
به بهانه انتشار نامه فوق محرمانه موسوی به خامنهای!
بخشی از گزارش گالیندوپل نماینده ویژه سازمان ملل در سال 67
یک پرسش ساده از نخست وزیر محبوب امام:
مجازات کسی که ار محل اختفای مواد مخدر آگاه باشد و خبر ندهد چیست؟
مجازات کسی که ۲۰ سال کشتار را مخفی کند چیست؟
اشتباه نکنید، حرفی از مجازات برای شما نیست، اما پذیرفتن اشتباه و پوزشخواهی از خانواده کشته شدهگان آن سالها کوچکترین کاری است که میتوانید بکنید.
بخشی از گزارش گالیندوپل نماینده ویژه سازمان ملل در سال 67
"... بر اساس این گزارشها بین 24 تا 26 مرداد ماه سال 1367، اجساد 860 زندانی سیاسی بکجا در گورستانی در تهران دفن شدند( این گزارش مقدماتی به احتمالی، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، رییس وقت مجلس شورای اسلامی را برانگیخته بود که اوایل سال 67 - ظاهرا نسنجیده- اقرار کند :"شمار زندانیان سیاسی که در چند ماه گذشته کشته شدهاند از 1000 تجاوز نمی کند!"- رقمی که به نظر او پذیرفتنی میآمدو البته نخست وزیر محبوب امام فراموش کرده بود بیشتر کسانی که اعدام شدند فقط یک هوادار ساده بودند، در حد همراه داشتن روزنامه و بقیه خیلی قبلتر توسط خلخالی-قاضی شرع محبوب امام- اعدام شده بودند
در دی 1367، یک خبرنگار تلوزیونی اتریشی از میرحسین موسوی-نخست وزیر وقت- پرسید که در باره ادعاهایی که در رسانههای غربی در مورد کشتار مجاهدین منتشر شده است چه نظری دارد
پاسخ موسوی این بود:"آنها(زندانیان سیاسی) قصد داشتند به قتل و کشتار مردم ادامه دهند و ما ناچار بودیم مانع اجرای این توطئه بشویم؛ در چنین مسایلی ما به کسی رحم نمیکنیم"
یک پرسش ساده از نخست وزیر محبوب امام:
مجازات کسی که ار محل اختفای مواد مخدر آگاه باشد و خبر ندهد چیست؟
مجازات کسی که ۲۰ سال کشتار را مخفی کند چیست؟
اشتباه نکنید، حرفی از مجازات برای شما نیست، اما پذیرفتن اشتباه و پوزشخواهی از خانواده کشته شدهگان آن سالها کوچکترین کاری است که میتوانید بکنید.
دوشنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۹
من هراسم نیست
روزگاری
با خود
دردمندانه میاندیشیدم
که پیام از توفانها نرسید
و نسیمی که فرازآمد از گردنههای صعب
بر جسدهایی بیهوده وزید ــ
به جسدهایی
آونگ
بر امیدی موهومـ
لیک اکنون دیگر
مختوم
من هراسم نیست
اگر این رؤیا در خوابِ پریشانِ شبی میگذرد
یا به هذیانِ تبی
یا به چشمی بیدار
یا به جانی مغموم...
نه
من هراسم نیست:
ز نگاه و ز سخن عاری
شبنهادانی از قعرِ قرون آمدهاند
آری
که دلِ پُرتپشِ نور اندیشان را
وصلهی چکمهی خود میخواهند،
و چو بر خاک در افکندندت
باور دارند
که سعادت با ایشان به جهان آمده است.
باشد! باشد!
من هراسم نیست،
چون سرانجامِ پُراز نکبتِ هر تیرهروانی را
که جنایت را چون مذهبِ حق موعظه فرماید میدانم چیست
خوب میدانم چیست.
شاملو
با خود
دردمندانه میاندیشیدم
که پیام از توفانها نرسید
و نسیمی که فرازآمد از گردنههای صعب
بر جسدهایی بیهوده وزید ــ
به جسدهایی
آونگ
بر امیدی موهومـ
لیک اکنون دیگر
مختوم
من هراسم نیست
اگر این رؤیا در خوابِ پریشانِ شبی میگذرد
یا به هذیانِ تبی
یا به چشمی بیدار
یا به جانی مغموم...
نه
من هراسم نیست:
ز نگاه و ز سخن عاری
شبنهادانی از قعرِ قرون آمدهاند
آری
که دلِ پُرتپشِ نور اندیشان را
وصلهی چکمهی خود میخواهند،
و چو بر خاک در افکندندت
باور دارند
که سعادت با ایشان به جهان آمده است.
باشد! باشد!
من هراسم نیست،
چون سرانجامِ پُراز نکبتِ هر تیرهروانی را
که جنایت را چون مذهبِ حق موعظه فرماید میدانم چیست
خوب میدانم چیست.
شاملو
دوشنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۸۹
امیرالمومنین با غیر مسلمانان چه میکرد؟(از روزنامه وزین کیهان)
برخورد حضرت علی(ع) با فرد افراطی که سپاه طلحه و زبیر را مشرک و ظالم معرفی کرد
من گناهی ندارم، این حرف امیرالمومنین است به نقل از روزنامه وزین کیهان اسلامی...
Read More
برخورد حضرت علی(ع) با فرد افراطی که سپاه طلحه و زبیر را مشرک و ظالم معرفی کرد
پس از جنگ جمل وقتی علی(ع) قدم به کوفه گذاشت، اهالی کوفه به استقبال حضرت آمده و هر یک به گونه ای این پیروزی را به آن حضرت تبریک و تهنیت می گفتند. در این بین ناگاه عبدالله بن وهب راسبی که بعدها یکی از سرکرده های خوارج شد، سپاه طلحه و زبیر را به کفر و شرک متهم کرده و گفت: «والله انهم الباغون الظالمون الکافرون المشرکون؛ قسم به خدا آنها ستمگر و ظالم و کافر و مشرک بوده اند».
علی(ع) در حالی که به اقتضای مجلس شادی پیروزی می توانست از برخورد افراطی عبدالله بن وهب صرف نظر کند، به خشم آمده و به شدت این گرایش و قضاوت تند را کوبید و فرمود: ثکلتک أمّک، ما أقواک بالباطل و أجرأک علی أن تقول ما لم تعلم، أبطلت یا ابن السوداء، لیس القوم کما تقول لو کانوا مشرکین سبینا (نساءهم) و غنمنا أموالهم و ماناکحناهم و لاوارثناهم؛ مادرت به عزایت بنشیند! چه چیزی تو را این قدر در راه باطل تقویت کرده و جرأت بخشیده که چیزی را که نمی دانی بگویی؛ سخن باطلی گفته ای ای پسر زن سیاه چهره؛ آنها آنطور که تو می گویی نیستند؛ اگر آنها مشرک بودند ما زنانشان را (پس از جنگ) اسیر کرده و اموالشان را غنیمت می گرفتیم و با یکدیگر ازدواج نمی کردیم و از یکدیگر ارث نمی بردیم.
من گناهی ندارم، این حرف امیرالمومنین است به نقل از روزنامه وزین کیهان اسلامی...
جمعه، خرداد ۱۴، ۱۳۸۹
باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد...
عاشقان
سر شکسته گذشتند،
شرمسار ترانه هاي بی هنگام خويش.
و کوچه ها بی زمزمه ماند صدای پا.
سربازان
شکسته گذشتند، خسته
بر اسبان تشريح،
و لته های بیرنگ غروری
نگون سار
بر نيزه هايشان.
تو را چه سود
فخر به فلک بر، فروختن
هنگامی که
هر غباره راه لعنت شده نفرينات ميکند؟
تو را چه سود از باغ و درخت
که با ياسها، به داس سخن گفتهای.
آن جا که قدم بر نهاده باشی
گياه، از رستن تن می زند
چرا که تو
تقوای خاک و آب را، هرگز
باور نداشتی.
فغان!که سرگذشت ما
سرود بی اعتقاد سربازان تو بود
که از فتح قلعه روسپيان
باز می آمدند.
باش تا نفرين دوزخ از تو چه سازد،
که مادران سياهپوش
ـداغ داران زيبا ترين فرزندان آفتاب و باد ـ
هنوز از سجاده ها
سر بر نگرفته اند!
Read More
سر شکسته گذشتند،
شرمسار ترانه هاي بی هنگام خويش.
و کوچه ها بی زمزمه ماند صدای پا.
سربازان
شکسته گذشتند، خسته
بر اسبان تشريح،
و لته های بیرنگ غروری
نگون سار
بر نيزه هايشان.
تو را چه سود
فخر به فلک بر، فروختن
هنگامی که
هر غباره راه لعنت شده نفرينات ميکند؟
تو را چه سود از باغ و درخت
که با ياسها، به داس سخن گفتهای.
آن جا که قدم بر نهاده باشی
گياه، از رستن تن می زند
چرا که تو
تقوای خاک و آب را، هرگز
باور نداشتی.
فغان!که سرگذشت ما
سرود بی اعتقاد سربازان تو بود
که از فتح قلعه روسپيان
باز می آمدند.
باش تا نفرين دوزخ از تو چه سازد،
که مادران سياهپوش
ـداغ داران زيبا ترين فرزندان آفتاب و باد ـ
هنوز از سجاده ها
سر بر نگرفته اند!
دوشنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۹
چهارشنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۹
پیشگو
ناریخ مطلب را بخوانید حتما!
.... اگر بااین نیروی مخرب جامعه و تاریخ کهن ( یعنی دستاربندان ) تسویه حساب نشود؛ خواه انقلاب مشروطه بشود یا نشود؛ این میکرب ها میمانند و من می ترسم در آینده نزدیکی چشم باز کنید و ببینید " هشتصد ملا یکجا خلق شده ". ملا همه امور مملکت را بدست گرفته؛ همه ثروت شما را بر باد داده؛ و شما را به امان خدا سپرده و افسارتان را به بیگانگان رها کرده ....
( روزنامه ملا نصرالدین . شماره 25 - سال 1908 میلادی )
یکشنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۹
اعدامشان کردند!
خبر کوتاه بود :
- " اعدام شان کردند "
خروش ِ دخترک برخاست
لبش لرزید
دو چشم ِ خستهاش از اشک پر شد...
گریه را سر داد ...
و من با کوششی پر درد اشکم را نهان کردم
- چرا اعدامشان کردند ؟
می پرسد ز من با چشم ِ اشک آلود
چرا اعدام شان کردند ؟
عزیزم دخترم !
آنجا ،
شگفت انگیز دنیایی ست :
دروغ و دشمتی فرمانروایی می کند آنجا
طلا ، این کیمیای خون ِ انسان ها
خدایی می کند آنجا
شگفت انگیز دنیایی که همچون قرن های دور
هنوز از ننگ ِ آزار ِ سیاهان دامن آلوده ست
در آنجا حق و انسان حرف هایی پوچ و بیوده ست
در آنجا رهزنی ، آدمکشی ، خونریزی آزاد است
و دست و پای آزادی ست در زنجیر
عزیزم دخترم !
آنان
برای دشمنی با من
برای دشمنی با تو
برای دشمنی با راستی
اعدام شان کردند
و هنگامی که یاران
با سرود ِ زندگی بر لب
به سوی مرگ می رفتند
امیدی آشنا می زد چو گل در چشم شان لبخند
به شوق ِ زندگی آواز می خواندند
و تا پایان به راه ِ روشن ِ خود با وفا ماندند
عزیزم !
پاک کن از چهره اشکت را ز جا برخیز !
تو در من زنده ای ، من در تو ، ما هرگز نمی میریم
من و تو با هزاران ِ دیگر
این راه را دنبال می گیریم
از آن ِ ماست پیروزی
از آن ِ ماست فردا با همه شادی و بهروزی
عزیزم !
کار ِ دنیا رو به آبادی ست
و هر لاله که از خون ِ شهیدان می دمد امروز
نوید ِ روز ِ آزادی ست
هوشنگ ابتهاج - ه. ا. سایه
جمعه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۸۹
سهشنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۹
روباه
بسیار امیدوار بودم که ایران را در حلقه دوستان ثابت خود درآورم و برای اینکار کوشیدم تا آنرا تبدیل به کشوری مدرن و مترقی و فعال کنم.
فکر می کردم این کشور نیز به منافع حقیقی خود پی برده است.
ولی درست در موقع حساس و حیاتی، دریافتم که مساعی دولت انگلستان و عمال آن در جلوگیری از این برنامه از تمام کوشش های من موثرتر بوده است.
ناپلئون-خاطرات سنت هلن
دوشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۹
باز هم فیل + ترینگ...
امروز وارد اینجا شدم دیدم اون بالای وبلاگ نوشته:
بسم الله ارحمن الرحیم!!!
گفتم عجب این را کی نوشتم که خودم هم نفهمیدم؟
بعد فکر کردم کار لشگرسایبری اسلام است! و حتما برادران و خواهران سایبری اینجا راهم مورد عنایت قرار دادهاند
بعد دیدم که نخیر همه چیز وبلاگ سرجایش است،
خب اگر برادران و خواهران سایبری اینجارامورد عنایت قرارداده بودند که همه چیز را پاک میکردند...
خب
وقتی خواستم وارد بلاگر بشوم تازه متوجه شدم که بله
جناب بلاگر دوباره مورد عنایت قرار گرفتهاند(اگریادتان باشد، بلاگر عزیز مدتی پیش هم مورد عنایت قرار گرفته بود ولی بعد از مدتی رفع عنایت شد)
در هر حال به کمک جناب اوبونتو و دنیای لینوکس ما که فعلا در دنیای بدون عنایت زندگی میکنیم
ولی اگر شما در بالای وبلاگ آن جمله عجیب را مشاهده میفرمایید به دل نگیرید، چیزی که میبینید قسمت بالای صفحه عنیاتینگ قمهوری اسلامی است، هر چند میتواند یک تناقض خندهدار هم باشد با نوشتههای اینجا...
بسم الله ارحمن الرحیم!!!
گفتم عجب این را کی نوشتم که خودم هم نفهمیدم؟
بعد فکر کردم کار لشگرسایبری اسلام است! و حتما برادران و خواهران سایبری اینجا راهم مورد عنایت قرار دادهاند
بعد دیدم که نخیر همه چیز وبلاگ سرجایش است،
خب اگر برادران و خواهران سایبری اینجارامورد عنایت قرارداده بودند که همه چیز را پاک میکردند...
خب
وقتی خواستم وارد بلاگر بشوم تازه متوجه شدم که بله
جناب بلاگر دوباره مورد عنایت قرار گرفتهاند(اگریادتان باشد، بلاگر عزیز مدتی پیش هم مورد عنایت قرار گرفته بود ولی بعد از مدتی رفع عنایت شد)
در هر حال به کمک جناب اوبونتو و دنیای لینوکس ما که فعلا در دنیای بدون عنایت زندگی میکنیم
ولی اگر شما در بالای وبلاگ آن جمله عجیب را مشاهده میفرمایید به دل نگیرید، چیزی که میبینید قسمت بالای صفحه عنیاتینگ قمهوری اسلامی است، هر چند میتواند یک تناقض خندهدار هم باشد با نوشتههای اینجا...
,
پ.ن:ظاهرا عنايتينگ بلاگر را برداشتهاند ولي خوب هنوز عكسهاي آپلود شده بر روي بلاگر مورد عنايتاند...
یکشنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۸۹
اسلام واقعی
۱- وقتی کسی میگوید اسلام واقعی این نیست، یا اسلام واقعی جور دیگری بوده و دوست دارد برگردیم به صدر اسلام، به خصوص وقتی طرف کمی هم اهل فکر کردن باشد، مو بر تن آدم راست میشود!
کمی تاریخ اسلام رابخوانید لطفا!
به خصوص در مورد رفتار اسلام با قوم شکست خورده،
یا در مورد کنیزان وبردگان
یک مقدار رفتارشناسی بخوانید لطفا، بعد هم سیره رسول اسلام رابررسی کنید
همین!
۲- وقتی کسی میگوید که باید به آرمانهای اول انقلاب برگردیم یابه آرمانهای امام راحل اینبار ترجیح میدهم خودم را دار بزنم!
کمی تاریخ انقلاب رابخوانید لطفا!
اگر درمورد قبلی مرجع قابل اعتماد کم بود، در این مورد تادلتان بخواهد مرجع زنده هم داریم!
یعنی جدا دل این آدمها برای کشتارهای دهه ۶۰ تنگ شده؟
برای محاکمههای چند دقیقهای و اعدامها؟
برای کشتار خانوادگی کردها؟
نمیفهمم چطور یک دانشجوی امروز میتواند خون ریخته شده آنهمه دانشجوی آن سالها رانادیده بگیرد و از پشت سر کسی سینه بزند که دوست دارد طبق رهنمودهای امام راحل رفتارکند.
نمیفهمم چطور به دانشجوی ستارهدار اعتراض میکنیم ولی گزینشهاوتحقیقهای محلی آنروزها رانادیده میگیریم...
کتاب خاطرات خلخالی را بخوانید لطفا!
البته فراموش هم نفرمایید که جناب عالیجناب سبزپوش و عالیجناب سیدخندان ازهمان گروهوگرایش فکری هستند
کمی به لیست کسانی که درمراسم ختم خلخالی حضور داشتند فکر کنید.
Read More
کمی تاریخ اسلام رابخوانید لطفا!
به خصوص در مورد رفتار اسلام با قوم شکست خورده،
یا در مورد کنیزان وبردگان
یک مقدار رفتارشناسی بخوانید لطفا، بعد هم سیره رسول اسلام رابررسی کنید
همین!
۲- وقتی کسی میگوید که باید به آرمانهای اول انقلاب برگردیم یابه آرمانهای امام راحل اینبار ترجیح میدهم خودم را دار بزنم!
کمی تاریخ انقلاب رابخوانید لطفا!
اگر درمورد قبلی مرجع قابل اعتماد کم بود، در این مورد تادلتان بخواهد مرجع زنده هم داریم!
یعنی جدا دل این آدمها برای کشتارهای دهه ۶۰ تنگ شده؟
برای محاکمههای چند دقیقهای و اعدامها؟
برای کشتار خانوادگی کردها؟
نمیفهمم چطور یک دانشجوی امروز میتواند خون ریخته شده آنهمه دانشجوی آن سالها رانادیده بگیرد و از پشت سر کسی سینه بزند که دوست دارد طبق رهنمودهای امام راحل رفتارکند.
نمیفهمم چطور به دانشجوی ستارهدار اعتراض میکنیم ولی گزینشهاوتحقیقهای محلی آنروزها رانادیده میگیریم...
کتاب خاطرات خلخالی را بخوانید لطفا!
البته فراموش هم نفرمایید که جناب عالیجناب سبزپوش و عالیجناب سیدخندان ازهمان گروهوگرایش فکری هستند
کمی به لیست کسانی که درمراسم ختم خلخالی حضور داشتند فکر کنید.
جمعه، دی ۲۵، ۱۳۸۸
من صدای انقلاب شما رو شنیدم!
من صدای انقلاب شما رو شنیدم!
ماجراهای مناظرهها شما رو یاد این جمله شاه نمی اندازه؟
Read More
ماجراهای مناظرهها شما رو یاد این جمله شاه نمی اندازه؟
سهشنبه، دی ۲۲، ۱۳۸۸
نامه ی سعیدی سیرجانی به خامنه ای پیش از دستگیری
برای برخی دوستان تا به یاد بیاورند که در دوران کشتار کسانی هم بودند که برعکس عالیجناب موسوی سکوت نکردند.
فراموش نکنیم که اگر موسوی نخست وزیر بود و قدرتی نداشت، سیرجانی فقط نویسنده بود...
والبته تاواناش را هم داد
یاد باد:
فراموش نکنیم که اگر موسوی نخست وزیر بود و قدرتی نداشت، سیرجانی فقط نویسنده بود...
والبته تاواناش را هم داد
یاد باد:
منبع نامهجناب آقای خامنه ای
پیام عتاب آمیز جناب عالی را آقای صابری برایم خواند، و متاسف شدم، نه به علت این که مورد قهر آن مقام معظم قرار گرفته ام و به زودی امت همیشه در صحنه حزب الله حسابم را خواهند رسید که مرگ در راه دفاع از حق شهادت است و ما مرگ شهادت از خدا خواسته ایم. تاسف و تاثرم از پندارهای باطل خویش بود و امیدهای برباد رفته ام درباره سعه صدر جناب عالی و سرنوشتی که ملت ایران در دوران رهبری شما خواهند داشت.
بگذریم از لحن توهین آمیز پیام که حتی قاصد را شرمنده کرده بود و از هر مسلمان با تقوایی بعید مینمود تا چه رسد به رهبر مسلمانان جهان. حیرتم از این است که جناب عالی به استناد کدامین سند و قرینه و امارت مرا مرتد قلمداد کردید و نامعتقد به اسلام. اگر مستند به نوشته های من است ای کاش موردش را مشخص می فرمودید، و اگر مبتنی بر واردات غیبی است و اشراف بر ضمایر که انالله و اناالیه راجعون.
می دانم در حکومتی که مرحوم شریعتمداری با آن مقام فقاهت، مهندس بازرگان با آن تقوای دینی و سیاسی، آیت الله منتظری با آن سوابق مبارزاتی دقمرگ و خانه نشین و مطرودند، تکلیف امثال بنده معلوم است و بر ما کجا برازد دعوی بی گناهی.
و می دانم رهبر جلیل القدری که با یک نهیبش نمایندگآن مجلس اسلامی در لاک سکوت و وحشت میخزند، البته می تواند با تیغ بیدریغ تکفیر حمله بر من درویش یک قبا آرد.
فرموده بودید چرا این همه مزایای حکومت اسلامی را ندیده ام و به تمجید نپرداخته ام. این وظیفه اخلاقی را شاعران و نویسندگان محترمی که با چرخشی ناگهانی در سلک هواداران ولایت فقیه درآمده اند بهتر و موثرتر انجام میدهند. وانگهی رژیمی که علاوه بر فرستنده های رادیویی و تلویزیونی هزاران مسجد و منبر و مجلس را در اختیار دارد چه نیازی به مدیحه سرایی مطرودان دارد، به خصوص نویسنده کج سلیقه ای که هرگز در مدح هیچ امیر و حاکمی قلم نزده است.
فرموده بودید چرا در انتقاد از حکومت شاه به جزئیات اداری پرداخته ام؟ از همین انتقادهای جزئی هم شرمنده ام که بحمدالله در این ده سال فرصت شناسان حق مطلب را ادا کرده اند و بر حاکم معزول تاخته اند. وضع من در زمان شاه نیز مانند امروزم بود. مینوشتم و چاپ میشد و منتشر نمیگشت، دیکتاتور مغرور بدعاقبت میپنداشت با شکستن قلمها و زجر آزادگان بر دوام حکومت خود می افزاید. قطعا مقالات سانسور شده من در بایگانی ساواک موجود است. بفرمایید مطالب از "یغما" و "خواندنیها" بیرون کشیدهِ مرا در مقوله سیاست فرهنگی، ماجرای کاپیتولاسیون، مضحکه تغییر تاریخ، شعبده جشنهای شاهنشاهی به حضورتان بیاورند تا بدانید بوده اند مردم از جان گذشتهای که به هیچ دعوی مبارزه و پیوستگی به دارودسته ای از بیان حقایق پروایی نداشته اند.
اما در مورد کتابهای توقیف شده بنده واقعا نمیدانم کجایش حمله به اسلام است یا اساس حکومت اسلامی. من ذاتا از ریا و دروغ و تبعیض و ستم متنفرم و این نفرت در نوشته هایم منعکس است. اگر خدای ناخواسته همچو فاسدی در دستگاه حکومت حاضر این است که انتقاد از هر مسندنشین و مسئولی حمل بر "زیرسوال بردن رژیم" میشود و لطمه زدن به اساس اسلام و بهانه ای برای سرکوبی و اختناق و نتیجه اش همین که میبینیم. من به آنچه در کتابهای توقیف و خمیر شده ام نوشته ام عمیقا اعتقاد دارم و در هر محکمه ای حاضر به پاسخگویی ام. اگر واقعا خلاف اسلام یا حکومت واقعی اسلامی است، چرا بدین شیوه های غیر اخلاقی با من رفتار میکنند. مگر مملکت قانون ومحکمه ندارد؟
جناب آقای خامنه ای توقع مردم مسلمان ایران از حکومت اسلامی جز اینهاست که میکنند. در رژیم کمونیستی تکلیف خلایق معلوم است. همه فضایل و امتیازات در نیروی کار مفید افراد ملت خلاصه میشود و مناصب و مقامات در دست طبقه کارگر است و استبداد کارگری حاکم بر جامع، در ممالک سرمایه داری تمول و درآمد بیشتر ضامن قدرت اجتماعی است و سرنوشت مردم در قبضه کسانی که به هر شیوه و از هر طریق صاحب آلاف و الوفی شده اند. اما در حکومت اسلامی ضابطه چیست؟ آیا فضایل منحصر به نماز و دعای بیشتر است و روزه طولانیتر و سجده غلیظ تر و لقب حاجی و انبوهی محاسن و کلفتی دستار و دعوی بسیار، یا به حکم آیه کریمه ان اکرمکم عندالله اتقیکم فضیلت افراد محصول تقرب به حق است و قرب یزدان در گرو تقوی؟
اگر چنین است اجازه فرمایید بی هیچ ملاحظه و پروایی عرض کنم بسیاری از اعمال سران حکومت خلاف تقواست. این را به تجربه شخصا دریافته ام و اثباتش اگر خواستید آسان است. بگذریم از دو سال اول که نابسامانی ها جواز آشفته گویی ها و آشفته کاریها بود. در همین چندماه اخیر بزرگانی که در خبرنامه ها و جراید مرا عضو حزب توده و خدمتگزار شاه و مامور ساواک معرفی کردند، هم از معصیت سنگین بهتان باخبر بودند و هم از نحوه زندگی و خلق و خوی من، به فرض این که با گذشته زندگی بنده آشنایی نداشتند به فیض مقام و موقعیت خویش میتوانستند از دستگاه اطلاعاتی کشور جویای سوابق شوند و آنگاه دست به قلم ببرند، یا کسانی را مامور، که مزاحمت هایی از قبیل سنگ پراندن و شعارنویسی بر درویوار خانه ام کنند.
جناب آقای خامنه ای بنده به خلاف حکم قاطع شما مسلمانی، صافی اعتقادم، و به دین و عقیده ام مباهات میکنم. هیچ ابله مخالف اسلامی نمیآید پانزده سال عمر خود را صرف تصحیح و چاپ مفصلترین تفسیر قرآن کند. کسی که به اسلام بی اعتقاد است، با چه انگیزه ای قصیده "این بارگه که پایه اش از عرش برتر است" را تقدیم آستانه قم میکند؟ کسی که دلبسته اسلام نیست در شرایط حاضر خاموش می نشیند تا به نام مقدس اسلام هر ناروائی بر مردم تحمیل شود و اساس اعتقادشان متزلزل گردد.
جناب آقای خامنه ای، من بیش از هر مسلمان متعصبی با سلطه و نفوذ اجانب به هر صورت و در هر مرحله اعم از شرقی و غربی در وطن عزیزم مخالفم و بیش از بسیاری از مدعیان به حقانیت شریعت اسلام معتقد. به هیچ حزب و دسته و گروهی نه در گذشته بستگی داشته ام و نه بعد از این می توانم داشته باشم. اگر هوس جاه و منصب داشتم در سال 57 دعوت وزارت را با سرعت و صراحت رد نمی کردم، و اگر در طمع مال و منال بودم مجبور نمی شدم درین سالهای پیری و ممنوع القلمی خانه مسکونیم را که تنها مایملکم در پهنه جهان بود بفروشم و صرف معاش کنم. آدمیزاده ام، آزاده ام و دلیلش همین نامه، که در حکم فرمان آتش است و نوشیدن جام شوکران. بگذارید آیندگان بدانند که در سرزمین بلاخیز ایران هم بودند مردمی که دلیرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند.
با تقدیم احترام- سعیدی سیرجانی
اشتراک در:
پستها
(
Atom
)
جستجوی این وبلاگ
برچسبها
جاهايي که سر ميزنم
کتابخانهها
- کتاب فارسی
- ایرانیان آمریکای شمالی
- کتابخانه رضا قاسمی-دوات
- کتابخانه داتیس
- قفسه
- کتابخانه آشیان
- پارس تک
- کتابخانه مارکسیستها
- امیرحسین خنجی
- کتابخانه خوابگرد
- کتبخانه اهل سنت
- کتابخانه پارس
- آوای آزاد
- نیلوفرانه
- کتابخانه بهاییان
- کتابخانه کامپیوتر
- کتابخانه نشر کارگری
- کتابخانه کامپیوتر
- کتابخانه نشر کارگری
- کتابخانه ادم و حوا
- جستجو در کتابهای فارسی
- کتابخانه نهضت ملی ایران
- تبرستان
- کتابخانه ایران باستان
اخبار زرتشتیان
CopyLeft! هرگونه کپی برداری مجازاست، اما خوشحال میشوم اگر به خودم هم خبر بدهید. با پشتیبانی Blogger.
آرشیو وبلاگ
-
2009
(53)
- دسامبر (4)
- نوامبر (3)
- اکتبر (2)
- سپتامبر (4)
- اوت (6)
- ژوئیهٔ (10)
- ژوئن (4)
- مهٔ (3)
- آوریل (3)
- فوریهٔ (7)
- ژانویهٔ (7)
-
2008
(77)
- دسامبر (4)
- نوامبر (4)
- اکتبر (3)
- سپتامبر (4)
- اوت (15)
- ژوئیهٔ (11)
- ژوئن (7)
- مهٔ (2)
- آوریل (7)
- مارس (11)
- فوریهٔ (2)
- ژانویهٔ (7)
-
2007
(60)
- دسامبر (7)
- نوامبر (1)
- اکتبر (2)
- سپتامبر (3)
- اوت (2)
- ژوئیهٔ (8)
- ژوئن (10)
- مهٔ (5)
- آوریل (2)
- مارس (8)
- فوریهٔ (3)
- ژانویهٔ (9)
-
2006
(130)
- دسامبر (8)
- نوامبر (6)
- اکتبر (6)
- سپتامبر (6)
- اوت (8)
- ژوئیهٔ (15)
- ژوئن (15)
- مهٔ (21)
- آوریل (15)
- مارس (8)
- فوریهٔ (6)
- ژانویهٔ (16)
بیشتر خواندهشدهها
-
در پسلرزهای اولیهی «اسناد پاناما»، وقتی مشخص شد در برخی از این اسناد، نام «محمود احمدینژاد» ذکر شده، گروهی که به اصلاحطلبان معروف شده...
-
یادت هست، چند سال پیش بود؟ شاید بیشتر از ۱۵ سال؟ خیلی ساده، وسط سرمای زمستان،اخرین بطری ودکا را ورداشتی و بدون لباس مناسب و تجهیزات زمستانی...
-
در دنیای اینترنت هک کردن معنای خاصی دارد، هک کردن یعنی استفاده از نقطهضعفهای سیستمی برای نفوذ در آن و اینکه ادعا میشود دامین پرشینبلاگ...
-
1- نفرین ملا: اما ناقلان شکرشکن و راویان اخبار چنین حکایت کنند که در روزگارقدیم مطربی بود بس مشهور، بزم بزمیان را با ساز و آواز خود گرم میک...
-
يه نكته خوب انتخابات تو ايران اينه كه رقيبا ﭘﺘﻪ همو مي ريزن رو آب! البته اين وسط آدماي بدبختي مثل عليرضا امير قاسمي هم بى جوري سه مي شن!( شا...
-
Yesterday when I was young The taste of life was sweet as rain upon my tongue I teased at life as if it were a foolish game The way the even...
-
دیروز یکی از دوستان ترک زبان ، می گفت روزنامه ایران یه مقاله چند صفحه ای نوشته و به ترک ها توهین کرده! و کلی هم عصبانی بود. وقتی کاریکاتور ...
-
لطفا اصرار نکن که رای بدهم، اگر بر فرض محال رای هم بدهم، به کسانی رای نمیدهم که نامشان با #فلاحیان و #ریشهری در یک لیست باشد.
-
خواب دبدم "ادوارد" ام، با دستهایی شبیه قیچی توی قطاری اتوبوسی بودم، پر از آدمهایی که بعضیها را میشناختم و خیلیها را نه... ا...
-
«اگر دیگر پای رفتنمان نیست، باری، قلعهبانان این حجّت با ما تمام کردهاند که اگر میخواهید در این دیار اقامت گزینید میباید با ابلیس قرار...
© ما اينيم 2013 . Powered by Bootstrap , Blogger templates and RWD Testing Tool