یادداشتهای یک کچل از خودراضی
شنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۴
سپندارمذگان
جالب است نه؟
یونانیان با قلم فرسایی و افسانه سرایی همه تاریخ ما را به نام خود می کنند و ما هم با غروروعشق! از ولنتاین می گوییم و فراموش می کنیم که قرنها قبل از بدنیا آمدن آن کشیش در ایران روزعشقی بوده است و در این روز عشاق به هم هدیه می دهند و تصادفا این روز (درست مثل یلدا و تولد مسیح) فقط چند روز با روز عشاق یونانی فاصله دارد!
که این هم می تواند مربوط به تفاوت در تقویم ایرانیان و یونانیان باشد!
نکته جالب اینکه در حوالی کاشان روز سپندارمذ درست با روز ولنتاین مصادف است، که آنرا مرد گیران می گویند ...
پنجشنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۸۴
گات های زرتشت،نیک اندیشی ،نیک گفتاری و نیک کرداری را می آموزد.
گات ها اندیشه های مینوی و زبان آن، زبان اهورایی است.
گات ها همچون اهورامزدا،دانایی و روشنایی بی کرانی است که تنها با چشم دل،گوش وجدان و داوری خرد،دیدنی،شنیدنی و دریافتنی است.
رموز ،اشارات و تشبیهات و تمثیلات گات ها ، زیبا سخنانی اندیشه زا هستند که توسن پندار را در آسمان راستی به جولان آورده و جویندگان نیکی و سازندگی را،شادی و رسایی می بخشند.
گات ها با اندیشه های کلان سرو کار دارد.به خرد و ریز نمی پردازد.سلامت روان وبدن را با هم لازمه زیستن میداند و آن گونه رفتاری را اندرز می دهد که به جان و تن زیان نرساند.خرد،راستی،بینش و مهر،راهنمای مردمان برای شناسایی آن گونه رفتارها هستند.
گات ها از خرد و منش نیک(وهومن یا بهمن)،از راستی و داد(اشا یااردیبهشت)،از توان سازنده و نیکو(خشترا یا شهریور)، از آرامش و مهر فزاینده(سپنتا آرمیتی یا اسفند)از خود شناسی و رسایی(هاروتات یا خرداد) و از بیمرگی و جاودانگی (امرتات یا امرداد) و از هر آنچه والا فروزه های خدایی اند ، سخن می گوید.
گات ها از آزادی گزینش(اختیار)،از هنجار انگیزه و شده(قانون علت و معلول)ار بهره وری از کارکرد زندگی(بهشت و جهنم)و از داد(عدل) اهورایی گفت و گو می کند.
گات ها از آفرینش و روان فزاینده(سپنتامینیو)که گوهر اهورایی است، واز تازه شدن جهان(فرش کرت) که امید برای آدمی نیکو زیستن است،آگاهی می دهد.
گات ها پایه های دین راستین را می آموزد،و راه درست اندیشیدن و درست زیستن.
-----------------------
فلسفه زرتشت"
نوشته دکتر فرهنگ مهر
چهارشنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۴
در زمانی که دروغ ، بد اندیشی و... به صورت اخلاق و ادبیات روزانه ما در آمده است
در زمانی که به درجه ای از پستی رسیده ایم که می خواهیم خودمان زنده باشیم ولو به قیمت جان همه آدمهای دنیا،
در زمانی که به بهانه خدا و به نام او حاضریم دنیا را به آتش بکشیم،
در زمانی که ...
شاید خواندن گاثها و نوشته های انسانی و آرامش بخش او(اشو زرتشت) ، بتواند آرامش و انسانیت از دست رفته امان را به ما برگرداند!
--------------------------
اگر می خواهید در پاسداشت و گسترش اندیشه پاک زرتشت نقشی داشته باشد سری به اینجا بزنید!
و دست گرم شاهین عزیز را بفشارید،باشد که در پناه اندیشه نیک،گفتار نیک،و کردار نبک اش به آرامش برسیم
سهشنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۸۴
(از عباس معروفی)کدام صلح؟ کدام ملت؟
اين مقاله را خطاب به همهی دوستانم نوشتهام
و آن را به استادم، م. ع. سپانلو تقديم میکنم.
من نويسندهام، طرفدار بمب نيستم، چه هستهای چه غير هستهای.
من روزنامهنگارم، با هر نوع سلاحی مخالفم، چه صلحآميز، چه جنگآويز.
من تئاتریام، با هر ذهن ويرانگری میستيزم.
اسلحهی من قلم من است، من هيچ اسلحهای را به رسميت نمیشناسم.
من با کلام به جنگ تاريکخانهها میروم، دروغ را افشا میکنم. از عشق میگويم، از زندگی، و خوشبختی بشر. من هنوز با ديدن تصوير کودکان جنگ به گريه میافتم. من انسانم، زبان تو میشوم، برای تو مینويسم، شايد تو نتوانی حرفت را بزنی. من کنارت میايستم.
من نمیتوانم بی خردی جمعی را خرد جمعی بخوانم!
نظام توتاليتر و تماميتخواه آنهم از نوع سياه مذهبیاش تعادل روانی ندارد، و از همه تأييديه میخواهد. نخست اين تأييديه را از کره شمالی و سوريه و بلاروس میگيرد، سپس میخواهد شاعر و رييس جمهور سابق و بازيگر تئاتر و تربچه نقلی و سينماگر و اصلاحطلب و روزنامهنگار هم تأييدش کنند.
کوتولههايی که با موشک نه متری وسط لنگشان از زندانبانها سان میبينند، میخواهند به بشريت گوشمالی بدهند، هيچ کدام از ما مردم را در هيچ کجای زندگی و وطن و سرنوشت به حساب نمیآورند، فقط برای ساختن بمب اتم همه را به ياری میخوانند و تأييديه جمع میکنند و اسمش را میگذارند خرد جمعی؟
مگر ديوانهايم ما؟ يا نکند اين حکومتیها ما را کودن فرض کردهاند؟ داشتن انرژی صلحآميز هستهای حق هر ملتی است؟
ملت؟
کدام ملت؟ منظورت حکومت فعلی ايران است؟ همين حکومتی که منتقد داخل نظام را بر نمیتابد؟ همين حکومتی که تحمل ادبيات و وبلاگ و روزنامه و انتقاد را ندارد، همين حکومت سرکوبگر؟ همين حکومتی که سيرجانی شاعر را در زندان میکشد؟ همين حکومتی که طناب میاندازد به گردن شاعر؟ دروغ میگويد کسی که اين جنايت را گردن بخشی از حکومت میاندازد. کسی که در اعماق است، و کسی که در پاياب، هردو در آبند، جسدهای بادکرده.
نه! اين حکومت اگر به بمب صلحآميز اتمی مسلح شود، دمار از روزگار انسان و ايران و جهان در میآورد. اسم اين کار را هم میگذارد حق ملت.
اصلاً غمانگيز نيست شاعر و عضو کانون نويسندگان هم خواستار غنیسازی هستهای شود؟ آيا او میتواند تضمينی بدهد که يک ديوانه مثل هيتلر دنيا را جهنم نمیکند؟ مگر همين جنايتکارها نبودند که هيروشيما را صاف کردند؟
يادت باشد: هرکس بمب اتم بسازد يا به فکر ساختنش باشد جنايتکار است.
اصلاً غمانگيز نيست روزنامهنگار ايرانی کبرا صغرا کند که بله، انرژی صلحآميز هستهای حق ملت ماست؟ يعنی همهی حقهامان را گرفتهايم؟ حق انتشار، حق زندگی، حق فکر کردن، حق دگر انديشيدن، حق نوشتن، حق... مگر حق همهمان را کف دستمان نگذاشتهاند؟
آقای شاعر! جناب هنرمند! خانم هنرپيشه! آقای تئاتری! حضرت روزنامهنگار!
من و تو نمیتوانيم مدافع اسلحه و جنگ باشيم. من و تو بايد با تمام وجود دندان آن مارهای خطرناک را هم به ترفندی بکشيم. من و تو را چه به فن آوری هستهای؟ من و تو بايد افکار عمومی را به سوی صلح و "وداع با اسلحه" سوق دهيم. شعر بگو، فيلم بساز، داستان بنويس، افشا کن، نور بتابان، با يک مقاله دنيا را آگاه کن که چرا اسراييل سيصد تا کلاهک اتمی دارد. میخواهد چه کند اينها را؟ چرا ساخته است؟ و حالا از برنامهی صلحآميز اتمی ديوانههای وطنی حمايت میکنی؟ بخدا قسم اينها تعادل روانی ندارند. کشتار سال شصت، اعدامهای سال شصت و هفت، قلم شکستنها و قلع و قمع مطبوعات يادت رفت؟ از برنامه اتمی حکومت اسلام ناب محمدی دفاع میکنی؟ آن هم زير چتر يک جملهی دهن پرکن قلابی؟! «داشتن فناوری صلحآميز هستهای حق هر ملتی است»؟
و هی میپرسی چرا همه دارند ما نداشته باشيم؟ تو اسمت روشنفکر است، يا ژنرال بودهاي تا به حال و من نمی دانستم؟ چرا حواست نيست؟ يارو دارد خودش را دکتر محمد مصدق جا میزند. برنامهی بمب اتمش را دارد با ملی شدن نفت مقايسه میکند! مگر نگفتی کاش آن نفت را هم نداشتيم؟
مگر هنرمند نيستی عزيز من؟ کدام انرژی اتمی صلحآميز؟ کدام صلح؟ حالا که تمامی حق ما را بلعيدهاند حمايتشان میکنی که هستهاش را بکوبند به سر بچههای من و تو؟
مگر يادت رفته هيتلر با چه شعاری قدرت گرفت؟ با سوسيال دموکراسی.
مگر يادت رفته خمينی روز ورودش به ايران در بهشت زهرا چه گفت؟ بفرما: «معنویات ما را بردند اینها. ما علاوه بر آنکه میخواهیم زندگی مادی شما مرفه بشود، معنویات شما را هم تأمین میکنیم. اتوبوس مجانی میشود. آب مجانی میشود. برق مجانی میشود... دلخوش نباشید به این مقدار...»
بمب اتم معنويات است؟ اينها به نوشتههای من و تو رحم نکردهاند، شش سال است که گنجی را با فرهنگ عاشورايیاش تحمل نکردهاند، وکيلهای مملکت را با تهديد و زندان و شکنجه از اطراف مطبوعات دور میکنند، روزی چند نشريهی درون رژيم و حتا حزباللهی را به دادگاه میکشند و به اتهام «تشويش اذهان عمومی» تخته میکنند، آنوقت خيال میکنی به زندگی و آبروی ما و ايران رحم میکنند؟
از اين ايدئولوژی خطرناک که میخواهد جهان را به ضرب بمب اتم ببرد در پناه اسلام حمايت میکنی؟
تو را به خدا نه!
يکبار زير لب اين جملهها را خودت بخوان، توی دلت بخوان. بخوان. بخوان. اينها همه تويی:
من نويسندهام، طرفدار بمب نيستم، چه هستهای چه غير هستهای.
من روزنامهنگارم، با هر نوع سلاحی مخالفم، چه صلحآميز، چه جنگآويز.
من تئاتریام، با هر ذهن ويرانگری میستيزم.
اسلحهی من قلم من است، من هيچ اسلحهای را به رسميت نمیشناسم.
چهارشنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۴
'THE MINNESOTA IRANIAN FONT FAMILY
THE MINNESOTA IRANIAN FONT FAMILY
دانشگاهی که بر روی زبان های باستانی از جمله اوستایی کار می کند.
محمود! رئیس جمهورِ رؤسای جمهور، منم کوروش شاه شاهان.
شاه ایران زمین.
شاهی که متوجه شد ما سگ کی باشیم که آزادی را از بندگان خدا بگیریم!
شاهی که متوجه شد با نشستن با حزبالله نمیشود رفت به جنگ خلقالله.
محمود! آسوده خوابیدن ما پیشکش ما. بگذار ملت آسوده بمیرد.
نطق احمدی نژاد راجع به کوروشو الحمدلله نستعین و بهی بحمده و به قولهی چنین و چنان وال طاهرین و ال اجمعین و مع صلوات. اما بعد حضرت امام رحمهالله هم مدت مدیدی است که «ره» شدهاند ولی اینقدر سر و صدا راه نینداختهاند. تازه کوروش کجا و ایشان کجا؟ فرق از کره ماه است تا کوه بیستون. حالا تازه اگر کوروشی بوده باشد! از کجا معلوم قرتیهای زمان شاه از خودشان در نیاوردهاند؟ تاریخ ماریخ را ولش کن، تاریخ در یک کلمه یعنی انحراف. یعنی شرک. من شخصاً هیج جا آیهای دال بر کوروش ندیدم. جز همین مقبره که به حق پنج تن آل عبا بره زیر آب سد(رئیس جمهور اینجا کمی ریز میخندند) اصلاً طرح جدید من این است که اروپاییها بیایند یهودیها را بردارند ببرند و یهودیها هم بیایند کوروش را جمع کنند ببرند. اینهمه سال است مرده هنوز نمیگذارد آسوده بخوابیم.
جستجوی این وبلاگ
برچسبها
جاهايي که سر ميزنم
کتابخانهها
- کتاب فارسی
- ایرانیان آمریکای شمالی
- کتابخانه رضا قاسمی-دوات
- کتابخانه داتیس
- قفسه
- کتابخانه آشیان
- پارس تک
- کتابخانه مارکسیستها
- امیرحسین خنجی
- کتابخانه خوابگرد
- کتبخانه اهل سنت
- کتابخانه پارس
- آوای آزاد
- نیلوفرانه
- کتابخانه بهاییان
- کتابخانه کامپیوتر
- کتابخانه نشر کارگری
- کتابخانه کامپیوتر
- کتابخانه نشر کارگری
- کتابخانه ادم و حوا
- جستجو در کتابهای فارسی
- کتابخانه نهضت ملی ایران
- تبرستان
- کتابخانه ایران باستان
اخبار زرتشتیان
آرشیو وبلاگ
-
2009
(53)
- دسامبر (4)
- نوامبر (3)
- اکتبر (2)
- سپتامبر (4)
- اوت (6)
- ژوئیهٔ (10)
- ژوئن (4)
- مهٔ (3)
- آوریل (3)
- فوریهٔ (7)
- ژانویهٔ (7)
-
2008
(77)
- دسامبر (4)
- نوامبر (4)
- اکتبر (3)
- سپتامبر (4)
- اوت (15)
- ژوئیهٔ (11)
- ژوئن (7)
- مهٔ (2)
- آوریل (7)
- مارس (11)
- فوریهٔ (2)
- ژانویهٔ (7)
-
2007
(60)
- دسامبر (7)
- نوامبر (1)
- اکتبر (2)
- سپتامبر (3)
- اوت (2)
- ژوئیهٔ (8)
- ژوئن (10)
- مهٔ (5)
- آوریل (2)
- مارس (8)
- فوریهٔ (3)
- ژانویهٔ (9)
-
2006
(130)
- دسامبر (8)
- نوامبر (6)
- اکتبر (6)
- سپتامبر (6)
- اوت (8)
- ژوئیهٔ (15)
- ژوئن (15)
- مهٔ (21)
- آوریل (15)
- مارس (8)
- فوریهٔ (6)
- ژانویهٔ (16)
بیشتر خواندهشدهها
-
لطفا اصرار نکن که رای بدهم، اگر بر فرض محال رای هم بدهم، به کسانی رای نمیدهم که نامشان با #فلاحیان و #ریشهری در یک لیست باشد.
-
یادت هست، چند سال پیش بود؟ شاید بیشتر از ۱۵ سال؟ خیلی ساده، وسط سرمای زمستان،اخرین بطری ودکا را ورداشتی و بدون لباس مناسب و تجهیزات زمستانی...
-
خواب دبدم "ادوارد" ام، با دستهایی شبیه قیچی توی قطاری اتوبوسی بودم، پر از آدمهایی که بعضیها را میشناختم و خیلیها را نه... ا...
-
يه نكته خوب انتخابات تو ايران اينه كه رقيبا ﭘﺘﻪ همو مي ريزن رو آب! البته اين وسط آدماي بدبختي مثل عليرضا امير قاسمي هم بى جوري سه مي شن!( شا...
-
هر روز مینشست توی بالکن بی نردهی روبرو، روی صندلی پلاستیکی کوتاه قرمزاش با همان شلوارک راهراه سفید و آبی اول سیگاری روشن میکرد بعد ...
-
تو کاملا آزادی که انتخاب کنی انتخاب اینکه توسط گرگها خورده شوی یا کفتارها ایکه بگویی رای نمیدهم نشانهی بیسوادی سیاسی توست تو میدانی ...
-
«اگر دیگر پای رفتنمان نیست، باری، قلعهبانان این حجّت با ما تمام کردهاند که اگر میخواهید در این دیار اقامت گزینید میباید با ابلیس قرار...
-
میگویند اگر قورباغهای را داخل آب جوش بیاندازی، بیرون میپرد ولی اگر آب را کمکم گرم کنی، قورباغه توی آب میپزد و متوجه نمیشود، این دقیق...
-
Yesterday when I was young The taste of life was sweet as rain upon my tongue I teased at life as if it were a foolish game The way the even...
-
یادم نیست کجا برای احساس خوشبختی 10 کار را ضروری دانسته بود، یکی از این کارها یاد گرفتن نواختن یک ساز بود-بقیه را چون (دستکم از دید من) مهم...
© ما اينيم 2013 . Powered by Bootstrap , Blogger templates and RWD Testing Tool